این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
این تک بیت کل راز زندگی است! هیچ رازی بزرگتر از این وجود ندارد.
بگذارید هر کلمه اش رو عمیقا بچشیم ، با هم مزه اش کرده و لمسش کنیم تا مگر حقیقت بزرگی که در اعماقش نهفته آشکار شود!
به قول حافظ:
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر بین که سخن مختصر گرفت
.
حضرت مولانا می گوید:
زندگی به کوهی می ماند ، که هر چه گویی، از خیر و شر، ناگزیر از کوه همان طنین را خواهی شنید.
این محال است اگر گمان کنی که تو خوب گفتی ، اما کوه، زشت جواب داد!
بلبلی که در کوه آواز بخواند ، پاسخش هرگز بانگ کلاغ نخواهد بود!
بلکه پاسخی پرطنین ، از جنس همان آواز را خواهد شنید.
هیچ دینی و مذهبی در جهان پا نگرفته و هیچ پیامبری نازل نشده ، مگر این که می خواسته همین نکته را به ما بگوید!
دین می گوید که اگر طالب هر جنسی هستی ، از معنویات گرفته تا مادیات ، مخازن عظیم و راه دستیابی به گنجینه پایان ناپذیر ان ، از این سوست!!
دغدغه ی دین ، تنها زینت بخشیدن به آخرت تو نیست. بلکه قصد آراستگی دنیای تو را نیز دارد.
موفقیت در عرصه ی دین و دنیا ، معلول دریافت روشنی از این معنی و از همین نکته است.
مفهموم مذهب چه می تواند باشد الا این که: " بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را"
خداوند با زبانی ساده و آشکارا می فرماید: ای بندگان من! رویاهای شما ، به ان میوه های رنگارنگی می ماند که درختش نزد من است! پس در راه کسب آن چه می خواهید ، کورکورانه راهی سفر نشوید، بلکه با چشمانی کاملا باز و در مسیری روشن گام بگذارید.
به تعبیر مولانا مذهب دعوتی است که: "بیا! آخر تا کی سرگردانی و تشویش؟! تا چند بیگانگی؟!"
آدمی بایست بیدار شود، بیداری از نوعی دیگر! نه با طلوع آفتاب! چرا که آدمی ، نه تنها در دل شب که حتی در طول روز هم در خواب است! و رویای باغ را می بیند!! رویای ثروت، شهرت، انسان کامل شدن، رویای آرامش، لذت بردن و ...
اما اگر تمامی این ها امکان پذیر نبود، در ذهن من و تو هم ، هرگز چنین رویاهایی شکل نمی گرفت.
وجود چنین رویاهایی به خودی خود دلیل آن است که می توانی به آنها دست یابی!
رویاهایت را باور کن!
بپذیر که زمانی نه چندان دور و در آغاز تولد ، کیمیایی با تو بوده که حالا گمش کرده ای!
کیمیایی که همچون مغناطیسی عظیم جاذب هر چه خوبی در جهان است ، بوده!
تو بی شک زمانی رازی ، گنجی و کلیدی داشته ای که حالا از دست داده ای! نمی دانی کجا گمش کرده ای اما حالا نبودش را با تمام وجود حس می کنی.
به قول ابو سعید ابوالخیر:
" این همه جست و جو، این همه گفت و گو و این همه تلاش ، نشانه ی آن است که جایی چیزی هست!
اگر نبود، نمی گفتند
و اگر نمی یافتند ، نمی جستند!"
فراموش نکن که این سخن تمامی عارفان جهان است که:
"باید به تولدی دوباره دست یابی!"
اما به خاطر بسپار که در این تولد دوباره تو به چیزی تازه دست نمی یابی!
بلکه به همان چیزی می رسی که در تولد اول داشته و حالا گمش کرده ای!
به آن دعوت حضرت مولانا دوباره گوش کن که فرمود: "بیا! آخر تا چند بیگانگی در میان نشویش ها و سوداها؟!
دست از سرگردانی بردار و باور کن که دین ، چیزی نیست الا طریقه تحقق رویاهای تو در بیداری!
سفرت را دوباره و با آگاهی کامل آغاز کن .
قرآن را بخوان:
" و اگر نیکی کنید ، ان نیکی به خود کرده اید و اگر بدی کنید به شما باز خواهد گشت "
.
کسی که گرد خانه ی خود گلستانی بکارد ، یقینا هر باری که نظر کند ، جز گل نخواهد دید. و دایما در بهشت خواهد بود.
هر اندیشه ای که از خیر و شر در وجود ما شکل گیرد همگی به سمت ما بازخواهد گشت.
در اندیشه ی مولانا ، دین برای دیندار کردن انسانها و نشاندار کردن آنها نازل نشده!
نیامده تا مسلمان را از مسیحی و مسیحی را از یهودی جدا کند!
بلکه آمده تا راه رسیدن به رویاها را آشکار کند!
طریقه جذب تمامی خوبیهای جهان را از معنویات گرفته تا مادیات به ما بیاموزد!
قانون جذب!
حقیقت انکارناپذیری است که در بطن دین و دینداری نهفته.
مگر در سوره ی نور نمی خوانیم که:
"الطیبات لطیبین...و الخبیثات للخبیثین..."
مولانا چنان شکافی به این آیه بخشیده که حتی نام قانون جذب هم در آن آشکار شده:
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز، چیزی جذب کرد
گرم،گرمی را کشید و سرد، سرد
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
کی دم باطل قرین حق شود
او جمیل است و محب لجمال
کی جوان نو گزیند پیره زال؟!
ناریان ، مر ناریان را جاذیند
نوریان مر نوریان را طالبند
.
.
خدا در هر لحظه و در همه حال به دستاویز روح و رویاهای پاکش ما را به سمت خود و خزاین پایان ناپذیرش دعوت می کند، با هدایا و گنجینه های عظیمی از آرامش ، لذت، ثروت، شادی، عرفان و ...
و در این دعوت ، هیچ محدودیت و هیچ تبعیضی برای کسی قایل نیست
فقط کافی است تا خود را لایق این دعوت کنیم:
او چو می خواند مرا، من بنگرم
لایق جذبم؟! و یا بد پیکرم؟!
.
به هر حال خیال هر چیز، آدمی را به سمت آن چیز می کشاند!
خیال باغ به باغمان می برد، خیال خانه به خانه کسی که تمامی اندیشه اش را خیر و نیکی پر کرده باشد
اتصال او به خداوند و اجابتش از طریق او، حتمی، قریب الوقوع و انکارناپذیر خواهد بود
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی را استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه ات در گلشنی
ور همه خاری، تو هیمه گلخنی