كوي دوست

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باریده باران
زمان به چشمی غول‌آسا ماند
که در آن
اندیشه‌وار
درآمد و رفتیم.

رودی از موسیقی
فرو می‌ریزد در خونم.
گر بگویم جسم، پاسخ می‌آید: باد!
گر بگویم خاک، پاسخ می‌آید: کجا؟


جهان دهان باز می‌کند
همچون شکوفه‌یی مضاعف،
غمگین از آمدن
شادمان از بودن در این مکان.


در کانون خویش گام برمی‌دارم
و راه خود را
باز نمی‌توانم یافت.



اکتاویو پاز
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه.
رفتم نزديک:
چشم مفصل شد.
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق.
سايه بدل شد به آفتاب.

رفتم قدري در آفتاب بگردم.
دور شدم در اشاره هاي خوشايند:
رفتم تا وعده گاه کودکي و شن،
تا وسط اشتباه هاي مفرح،
تا همة چيزهاي محض.
رفتم نزديک آب هاي مصور،
پاي درخت شکوفه دار گلابي
با تنه اي از حضور.
نبض مي آميخت با حقايق مرطوب.
حيرت من با درخت قاطي مي شد.
ديدم در چند متري ملکوتم.
ديدم قدري گرفته ام.
انسان وقتي دلش گرفت
از پي تدبير مي رود.
من هم رفتم.

رفتم تا ميز،
تا مزة ماست، تا طراوت سبزي.
آنجا نان بود و استکان و تجرع:
حنجره مي سوخت در صراحت ودکا.

باز که گشتم،
زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه هاي جراحت.
حنجرة جوي آب را
قوطي کنسرو خالي
زخمي مي کرد.
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
بعضی‌ها http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=مغزشان http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=«پاکستان» http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=است،
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=کلاً http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=نمی‌فهمند!
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=و http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=حنجره http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=ما http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=از http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=دست http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=ایشان http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=«افغانستان» http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=؛
http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=و http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=برای http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=همین http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=است http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=که http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=«پاکستان» http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=و http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=«افغانستان» http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=همیشه http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=با http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=هم http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=سر http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=جنگ http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=دارند!

http://www.noandishaan.com/forums/vbglossar.php?do=showentry&item=
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه، در ايثار سطح ها چه شكوهي است!
اي سرطان شريف عزلت!
سطح من ارزاني تو باد!
***
يك نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
يك نفر آمد كه نور صبح مذاهب
در وسط دگمه هاي پيراهنش بود.
از علف خشك آيه هاي قديمي
پنجره مي بافت.
مثل پريروزهاي فكر، جوان بود.
حنجره اش از صفات آبي سط ها
پر شده بود.
يك نفر آمد كتاب هاي مرا برد.
روي سرم سقفي از تناسب گل ها كشيد.
عصر مرا با دريچه هاي مكرر وسيع كرد.
ميز مرا زير معنويت باران نهاد.
بعد، نشستيم.
حرف زديم از دقيقه هاي مشجر،
از كلماتي كه زندگاني شان، در وسط آب مي گذشت.
فرصت ما زير ابرهاي مناسب
مثل تن گيج يك كبوتر ناگاه
حجم خوشي داشت.
***
نصفه شب بود، از تلاطم ميوه
طرح درختان عجيب شد.
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت.
بعد
دست در آغاز جسم آب تني كرد.
بعد، در احشاي خيس نارون باغ
صبح شد.
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است.
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای ستایش تو همین کلمات روزمره کافی است ؛ همین که "کجا می‌روی؟" ،
"دلتنگم".
برای ستایش تو همین گل و سنگریزه کافی است
تا از تو بتی بسازم .
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
http://lovefall.blogfa.com/post-33.aspx
کاش در رهگذر آینه ها سنگ نبود
و رگ عاطفه ها بستر نیرنگ نبود
کاش بین دل ما و تو نفس گم میشد
پای این فاصله سائیده به فرسنگ نبود
کاش آویز ترازوی عدالت روزی
پاره میگشت و به میخ ستم آونگ نبود
کاش در حنجره ها جرات فریادی بود
حلق فریاد گر داد چنین تنگ نبود
کاش در ذائقه ذهن شماتت کاران
زخم تهمت به گلوگاه شرف ننگ نبود
کاش در پهنه ی این فتنه که نامش عمر است
دست کم دور و بر عشق دگر رنگ نبود
کاش در لحظه اشراق و چراغانی دل
سینه یعنی افق عشق پر از زنگ نبود
کاش این بغض ترک خورده من یعنی اشک
در سراشیب رهایی قدمش لنگ نبود
کاش اندازه یک دست کشیدن ارفع
شانه زخمی ما سنگر هر سنگ نبود
ارفع کرمانی
 

afson jon

اخراجی موقت
جملگی در حكم سه پروانه‌ایم
در جهان عاشقان، افسانه‌ایم
اولی خود را به شمع نزدیك كرد
گفت: آی، من یافتم معنای عشق
دومی نزدیك شعله بال زد
گفت: حال، من سوختم در سوز عشق
سومی خود داخل آتش فكند
آری آری این بود معنای عشق ...


 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چنگی از تو چنگ تر ، یا سازی از تو سازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قصۀ گیسویت از امواج ِ تحریر ِ قمر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]هم بلند آوازه تر شد ، هم بلند آوازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گشته ام دیوان حافظ را ولی بیتی نداشت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چون دو ابروی تو از ایجاز ، با ایجازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشم در چشمت نشستم ، حیرتم از هوش رفت[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]از شب جادو عبورم دادی و ، دیدم نبود -[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]جادویی از سِحر چشمان تو پُر اعجازتر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آن که چشمان مرا تَر کرد ، اندوه ِ تو بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز ، تَر

علیرضا قزوه
[/FONT]
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوري به زمين فرود آمد:
دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم.
از كجا آمده بود؟
به كجا مي رفت؟
تنها دو جا پا ديده مي شد.
شايد خطايي پا به زمين نهاده بود.
***
ناگهان جا پاها براه افتادند.
روشني همراهشان مي خزيد.
جا پاها گم شدند،
خود را از روبرو تماشا كردم:
گودالي از مرگ پر شده بود.
و من در مرده خود براه افتادم.
صداي پايم را از راه دوري مي شنيدم،
شايد از بياباني مي گذشتم.
انتظاري گمشده با من بود.
ناگهان نوري در مرده ام فرود آمد
و من در اضطرابي زنده شدم:
دو جاپا هستي ام را پر كرد.
از كجا آمده بود؟
به كجا مي رفت؟
تنها دو جا پا ديده مي شد.
شايد خطايي پا زمين نهاده بود.
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها!
یک طرف پنجره ها!
در همه آوازها! حرف آخر زیباست!
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دردنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم برنده هست ولی در دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم بازنده است ...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبر كن چشم من از ديدن تو سير شود، بعد برو
يا كه دل پاي غمت بسته به زنجير شود، بعد برو


شعله عشق تو افتاده به ناگاه، به كاشانه دل
كن اين شعله زمين گير شود، بعد برو


خواب ديدم كه بهار است و تو زيبا، چمن آراي مني
كن خوابِ منِ غمزده تعبير شود، بعد برو


رفتي و آينه دل همه زنگار كدورت بگرفت
بگذار آينه فرسوده و دلگير شود، بعد برو
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب را نوشيده ام
و بر اين شاخه هاي شكسته مي گريم.
مرا تنها گذار
اي چشم تبدار سرگردان!
مرا با رنج بودم تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پرپر كنم.
مگذار از بالش تاريك تنهايي سر بر دارم
و به دامن بي تار و پود رؤياها بياويزم.
***
سپيدي هاي فريب
روي ستون هاي بي سايه رجز مي خوانند.
طلسم شكسته خوابم را بنگر
بيهوده به زنجير مرواريد چشمم آويخته.
او را بگو
تپش جهنمي مست!
او را بگو: نسيم سياه چشمانت را نوشيده ام.
نوشيده ام كه پيوسته بي آرامم.
جهنم سرگردان!
مرا تنها گذار.
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
خستگی من از رودها نیست
خستگی من از ماهی هایی است که به زیبایی دریاها نمی اندیشند
پس ای دوست زیبانگر باش
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
هست شب، يك شب دم كرده و خاك
رنگ رخ باخته است .
باد - نو باوه ي ابر - از بر كوه
سوي من تاخته است .
***
هست شب، همچو ورم كرده تني گرم در استاده هوا
هم ازين روست نمي بيند اگر گمشده يي راهش را .
با تنش گرم،بيابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ -
به دل سوخته من ماند .
به تنم خسته، كه مي سوزد از هيبت تب ،
هست شب . آري شب .
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چشمان پريرويان اين شهر
به صد اميد مي بستم نگاهي
مگر يك تن از اين ناآشنايان
مرا بخشد به شهر عشق راهي

به هر چشمي به اميدي كه اين اوست
نگاه بي قرارم خيره مي ماند
يكي هم، زينهمه نازآفرينان
اميدم را به چشمانم نمي خواند

غريبي بودم و گم كرده راهي
مرا با خود به هر سويي كشاندند
شنيدم بارها از رهگذاران
كه زير لب مرا ديوانه خواندند

ولي من، چشم اميدم نمي خفت
كه مرغي آشيان گم كرده بودم
زهر بام و دري سر مي كشيدم
به هر بوم و بري پر مي گشودم

اميد خسته ام از پاي ننشست
نگاه تشنه ام در جستجو بود
در آن هنگامه ي ديدار و پرهيز
رسيدم عاقبت آن جا كه او بود

"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
ز خود بيگانه، از هستي رميده
از اين بي درد مردم، رو نهفته
شرنگ نااميدي ها چشيده

دل از بي همزباني ها فسرده
تن از نامهرباني ها فسرده
ز حسرت پاي در دامن كشيده
به خلوت، سر به زير بال برده

به خلوت، سر به زير بال برده
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بي زباني را گشودند
سكوت جاوداني را شكستند

مپرسيد، اي سبكباران! مپرسيد
كه اين ديوانه ي از خود به در كيست؟
چه گويم! از كه گويم! با كه گويم!
كه اين ديوانه را از خود خبر نيست

به آن لب تشنه مي مانم كه ناگاه
به دريايي درافتد بيكرانه
لبي، از قطره آبي تر نكرده
خورد از موج وحشي تازيانه

مپرسيد، اي سبكباران مپرسيد
مرا با عشق او تنها گذاريد
غريق لطف آن دريا نگاهم
مرا تنها به اين دريا سپاريد
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخیز و گاهی، عشق را دعوت کن ای دوست
بنشین و با من – با خودت – خلوت کن ای دوست
بی پرده باش ئ لحظه ای عریانی ات را
با حیرت آیینه ام، قسمت کن ای دوست
مانند راز یک معما سختی – اما
این راز را بگشا، مرا راحت کن ای دوست
لیلای شبهای خیابان گردی ام باش
یادی هم از اندوه مجنونت کن ای دوست
تا عزلت دلتنگی ام، پایان پذیرد
از وسعت بی رنگی ات، صحبت کن ای دوست
یک شهر با من دشمن اند، اما فقط تو
با من به پاس دوستی، بیعت کن ای دوست
یا نه ! تو هم مانند آنهای دگر باش
در انهدام روح من، شرکت کن ای دوست !
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به او گفتند: شاعر را بيازار؟
كه شاعر در جهان ناكام بايد
چو بيند نغمه سازي رنج بسيار
سخن بسيار نيكو مي سرايد
به آو آزار دادن ياد دادند
بناي عمر من بر باد دادند

از آن پس ماه نامهربان شد
ز خاطر برد رسم آشنايي
غم من ديد و با من سرگردان شد
مرا بگذاشت با رنج جدايي
كه چون باشد به صد اندوه دمساز
به شهرت مي رسد اين نغمه پرداز

مرا در رنج برده سخت جان ديد
جفا را لاجرم از حد فزون كرد
فغان شاعر آزرده نشنيد
دل تنگ مرا درياي خون كرد
چنان از بي وفايي آتش افروخت
كه سر تا پاي مرغ نغمه خوان سوخت

نگفتندش كه: درد و رنج بسيار
دمار از روزگار دل برآرد
دل شاعر ندارد تاب آزار
كه گاه از شوق هم جان مي سپارد
بدين سان خاطر ما را شكستند
زبان نغمه ساز عشق بستند
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
ني ها، همهمه شان مي آيد

مرغان، زمزمه شان مي آيد .
در باز ونگه كردم
و پيامي رفته به بي سويي دشت .
گاوي زير صنوبرها،
ابديت روي چپرها .
از بن هر برگي وهمي آويزان
و كلامي ني ،
نامي ني .

پايين، جاده بيرنگي .
بالا، خورشيد هم آهنگي .
 
آخرین ویرایش:

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه تو مي پايي، و نه كوه. ميوه اين باغ: اندوه، اندوه.
گو بترواد غم، تشنه سبويي تو. افتد گل، بويي تو.
اين پيچك شوق، آبش ده، سيرابش كن. آن كودك ترس،
قصه بخوان، خوابش كن.
اين لاله هوش، از ساقه بچين. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد، بشود.
و خدا از تو نه بالاتر. ني، تنهاتر، تنهاتر.
بالاها، پستي ها يكسان بين. پيدا نه، پنهان بين.
بالي نيست، آيت پروازي هست. كس نيست، رشته آوازي هست.
پژواكي: رؤياي پر زد رفت. شلپويي: رازي بود، در زد رفت.
انديشه: كاهي بود، در آخور ما كردند. تنهايي: آبشخور ما كردند.
اين آب روان، ما ساده تريم. اين سايه، افتاده تريم.
نه تو مي پايي، و نه من، ديده تر بگشا. مرگ آمد، در بگشا.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
حــامد عضویت در گروه دوست داران حافظ ادبیات 0
yanic بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟ ادبیات 3656

Similar threads

بالا