در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرده، مرده است روان

losi

عضو جدید
کاش شما پسرا یه ذره درک می کردین که دخترا حساسن و یاد میگرفتین چه جوری باید با یه دختر صحبت کرد!
انگار اصلا" این استعداد تو وجود شماها نیست کلا"...:w05:

گفتی خواهر... البته همه که اینطوری نیستم ولی این داداشمون مثل اینکه یه ذره خشن تشریف دارن... دیدی هفت تیرش رو!!! :cry: :biggrin:
 

spow

اخراجی موقت
من الان مملو از احساسم
حیف همتون دیر اومدین تو این تالار وگرنه سه ماه پیش یه فروشگاهی بود بنام Lord & Spow
باید اونجا میبودین تا احساسمون وصداقتمونو در قبال همه دخترا قشنگ میدیدید
این قفل من کجاست هان؟
خوش بگذره به همه ابجیای عزیز
 

butterfly_سبز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
انتقام شيرين است مخصوصا براي زنان . بايرون
ببین شیوه های انتقام که فقط خون و خونریزی که نیست... گاهی می تونه فقط یه اخم باشه، یا یه سکوت معنی دار... امتحان کن خیلی جواب می ده :smile:
عجب!! پس انتقام یعنی اخم؟ از کی تا حالا؟ داری سفسطه میکنی؟

مردها را شجاعت به جلو مي‌راند و زنها را حسادت. برنارد شاو
حسادت زنانه، مثل هر حس دیگه ای هم می تونه سازنده باشه و هم مخرب...در حد تعادلش گاهی اوقات لازمه...حتی خود مردها هم اینو می خوان..
شما از کجا میدونی؟ بابا ایها الناس اگه ما نخایم زنا حسود باشن کیو باید ببینیم؟


نگهداري دم ماهي و دل زن از مشکلات است . آرتور شوپنهاور

بله درست، دل یه زن خیلی حساسه:heart:... نگهداری از اون کار راحتی نیست... در حقیقت اصلا شدنی نیست چون دل زنها هیچوقت ارضا نمیشه!


زن هميشه سن خود را از تاريخ ازدواج حساب مي کند ، نه تاريخ تولد . ارهارد
به خاطر اهمیتیه که یه زن به زندگی خانوادگیش می ده...:gol:
نه عزیز ، واسه اینه که وقتی کنار یه مرد قرار میگیره تازه میفهمه زندگی یعنی چی، و شروع میکنه به زندگی کردن!


هرچه ايمان مرد به هوشش بيشتر شود زن بهتر ميتواند گولش بزند . لرد بايرن
میشه برداشت کرد که همیشه زنها باهوش ترند...:D چه جوری همچین برداشتی کردی؟


زن کودکي است که با اندک تبسم خندان و با کمترين بي مهري گريان مي شود . هرود
اینم باز به خاطر روحیه حساسشه... آخه زن جنس لطیفه:smile: آخ بمیرم واسه اون کودک!!:heart:


زنان به خوبي مردان ميتوانند اسرار را حفظ كنند ولي به يكديگر مي گويند تا در حفظ آن شريك باشند. داستايوفسكي
مشورت کردن برای خانمها خیلی مهمه... حتی در مورد اسرار:thumbsup2:


زنان تحصيلكرده همسران خوبي از آب در مي آيند , زيرا براي اينكه توضيح بدهند كه چرا غذا شور يا بيمزه شده است كلمات بيشتري در اختيار دارند. باب هاپ
شور یا بی نمکی غدا که چیز مهمی نیست... مردا هم تو خیلی از کاراشون اینجورین...مگه نه :que: نه. مرد تحصیلکرده فقط میتونه در بیان حسادت و گیر بیجای زنش به اون موفق تر باشه. همین!

کشتن ميل ستيزه جوئي در بسياري زنان کاري بي اثر است و درست مانند آن است که سعي کني با فشار بادکنکي را در زير آب نگه داري دوباره بيرون مي زند!! . ورا هتريکس
میل ستیز جویی! اول اینو برام تعریف کن تا برات توضیح بدم آخییییییی یعنی نمیدونی؟ اینم از خرده شیشه های زنونه است.


زن ها علاقه زيادي به رياضيات دارند ، زيرا آنها سن خود را تقسيم بر دو و قيمت لباسهايشان را ضرب در دو و حقوق شوهرانشان را ضرب در سه مي کنند و پنجاه سال هم بر سن بهترين دوستان خود مي افزايند . مارسل آشار
خب اینم خودش یه هنره... شما از این کارا بلدید؟؟:D
عجب یل هنرمندی!!

بازم بود در خدمتیم..:smile:
خدمت از ماست دوست ستیزه جو و خوب من !!

عصبانی نشو عزیزم... این دوست ما خودش هم قشنگ ترین چیزهای زندگیش رو از فرشته ای به اسم مادر یاد گرفته:gol:... داره شوخی می کنه، جدی نگیر... :smile:
اینو راست میگی اکثر این حرفها شوخیه... اما:gol:

کاش شما پسرا یه ذره درک می کردین که دخترا حساسن و یاد میگرفتین چه جوری باید با یه دختر صحبت کرد!
انگار اصلا" این استعداد تو وجود شماها نیست کلا"...:w05:
آره؟؟؟؟:neutral:
 

ahmadlinux

عضو جدید
قابلی نداشت عزیزم...دیدم یکی با اعتماد به نفس نوشته "چرا پسرا انقدر دوست داشتنی هستن ؟؟؟؟؟"
گفتم ما که سند تاریخی داریم ادعا نکنیم که
"در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرده، مرده است روان":gol:

بسی خندیدیم!:w18:
همیشه از این تاپیک های طنز بزارین، خیلی خیلی ممنون از شوخی تون!:thumbsup2:


این نشون میده که مردم ما از قدیم الایام شوخ طبع بوده اند و در اون زمانها هم زنها را سر کار میگذاشتن تا در خانه بهتر کار کنن
:D:D
 

sun_girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
در اسلام نظریه تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد. قرآن با کمال صراحت در آیات متعددی می فرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده ایم. قرآن درباره آدم می گوید: هم شما را از یک پدر آفریدم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم (سوره نساء) و درباره آدمیان هم می گوید خداوند از جنس خود شما برای شما همسر آفرید (سوره نساء آل عمران و روم). در قرآن از آن چه در بعضی از کتب مذهبی هست که زن از مایه ای پست تر از مایه مرد آفریده شده و یا این که به زن جنبه طفیلی داده و گفته اند که همسر آدم اول از عضوی از اعضاء طرف چپ او آفریده شده، اثر و خبری نیست.
یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که در گذشته وجود داشته و در ادبیات جهان آثار نامطلوبی به جا گذاشته این است که زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه بر می خیزد، زن شیطان کوچک است، در هر گناه و جنایتی که مردان مرتکب شده یا می شوند، دخالت داشته یا خواهد داشت و مرد در ذات خود از گناه بری است و این زن است که مرد را به گناه می کشاند، شیطان مستقیماً در وجود مرد راه نمی یابد بلکه فقط از طریق زن است که مردان را می فریبد، شیطان زن را وسوسه می کند و زن مرد را هم چنان که شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را.
قرآن با این فکر که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایی دارد به سختی به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اتهام عنصر وسوسه و گناه بودن مبرا کرد. قرآن داستان بهشت و آدم را مطرح نموده ولی هرگز به این موضوع اشاره نکرده که شیطان یا مار، حوا را فریفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را به عنوان مسئول اصلی معرفی می کند و نه او را از حساب خارج می کند. قرآن می فرماید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید .... و آن جا که پای وسوسه شیطانی را به میان می کشد ضمیرها را به شکل « تثنیه » می آورد و می گوید « فوسوس لهما الشیطان ». یعنی شیطان آن دو را وسوسه کرد. « فولا هما بغرور » یعنی شیطان آن دو را به فریب راهنمایی کرد. « و قاسمها انی کلما من الناصحین » یعنی شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد که جز خیر آنها را نمی خواهد.

" استاد شهید مرتضی مطهری(نظام حقوق زن در اسلام)"
 
  • Like
واکنش ها: losi

adel_salehi2000

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به همه خانمهای ایران زمین :gol:





در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرده، مرده است روان
بهیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت برای مرد کمال و برای زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه‌ی هستی که ساخت خانه‌ی بی پای بست و بی بنیان
زن ار براه متاعت نمیگداخت چو شمع نمیشناخت کس این راه تیره را پایان
چو مهر، گر که نمیتافت زن بکوه وجود نداشت گوهری عشق، گوهر ان
در کانفرشته بود زن، آن ساعتی که چهره نمود فرشته بین، که برو طعنه میزند شیطان
اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
بگاهواره‌ی مادر، بکودکی بس خفت سپس بمکتب حکمت، حکیم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان
حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان
وظیفه‌ی زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان
چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان
بروز حادثه، اندر یم حوادث دهر امید سعی و عملهاست، هم ازین، هم ازان
همیشه دختر امروز، مادر فرداست ز مادرست میسر، بزرگی پسران
اگر رفوی زنان نکو نبود، نداشت بجز گسیختگی، جامه‌ی نکو مردان
توان و توش ره مرد چیست، یاری زن حطام و ثروت زن چیست، مهر فرزندان
زن نکوی، نه بانوی خانه تنها بود طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان
بروزگار سلامت، رفیق و یار شفیق بروز سانحه، تیمارخوار و پشتیبان
ز بیش و کم، زن دانا نکرد روی ترش بحرف زشت، نیالود نیکمرد دهان
سمند عمر، چو آغاز بدعنانی کرد گهیش مرد و زمانیش زن، گرفت عنان
چه زن، چه مرد، کسی شد بزرگ و کامروا که داشت میوه‌ای از باغ علم، در دامان
به رسته‌ی هنر و کارخانه‌ی دانش متاعهاست، بیا تا شویم بازرگان
زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
کیست زنده که از فضل، جامه‌ای پوشد نه آنکه هیچ نیرزد، اگر شود عریان
هزار دفتر معنی، بما سپرد فلک تمام را بدریدیم، بهر یک عنوان
خرد گشود چو مکتب، شدیم ما کودن هنر چو کرد تجلی، شدیم ما پنهان
بساط اهرمن خودپرستی و سستی گر از میان نرود، رفته‌ایم ما ز میان
همیشه فرصت ما، صرف شد درین معنی که نرخ جامه‌ی بهمان چه بود و کفش فلان
برای جسم، خریدیم زیور پندار برای روح، بریدیم جامه‌ی خذلان
قماش دکه‌ی جان را، بعجب پوساندیم بهر کنار گشودیم بهر تن، دکان
نه رفعتست، فساد است این رویه، فساد نه عزتست، هوانست این عقیده، هوان
نه سبزه‌ایم، که روئیم خیره در جر و جوی نه مرغکیم، که باشیم خوش بمشتی دان
چو بگرویم به کرباس خود، چه غم داریم که حله‌ی حلب ارزان شدست یا که گران
از آن حریر که بیگانه بود نساجش هزار بار برازنده‌تر بود خلقان
چه حله‌ایست گرانتر ز حیلت دانش چه دیبه‌ایست نکوتر ز دیبه‌ی عرفان
هر آن گروهه که پیچیده شد بدوک خرد به کارخانه‌ی همت، حریر گشت و کتان
نه بانوست که خود را بزرگ میشمرد بگوشواره و طوق و بیاره‌ی مرجان
چو آب و رنگ فضیلت بچهره نیست چه سود ز رنگ جامه‌ی زربفت و زیور رخشان

برای گردن و دست زن نکو، پروین سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان​


خیلی قشنگ بود ولی بازم بگو میخوام یه گوشه بشینم زار زار گریه کنم.................:crying::crying::crying::crying::crying::wallbash::wallbash::wallbash:
 

butterfly_سبز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
-----------------------------------------------

به من میگی ستیزه جو؟؟؟ :redcard:
اما!!!...چی؟
می گم خشنی ....:w12:
یعنی ستیزه جو نیستی؟ شاید هم معنی ستیز رو نمیدونی:w02:
جواب توضیحات ئو اضافات شمارو داده بودم . خوندیش؟
 

parandi2

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاعر میگه.مرد آمد ودردی به دل عالم شد.از روز عزل قسمت زنها غم شد.در دفتر خاطرات hava خواندم جانم به لب رسید و ادم شد.
با وجود قبول داشتن خيلي از اين حرفا اما شاعر شما توهم زده.
 

Similar threads

بالا