تو نیک و بد خود هم از خود بپرستو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
چرا بایدت دیگری محتسب
تو نیک و بد خود هم از خود بپرستو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
باز آی دل تنگ مرا مونس جان باشتو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
در ان چمن که بتان دست عاشقان گیرندترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دانی از بهر چه زاهد شکند شیشه می تا به تقریب کند دست خود آلوده وی
یاری از ناکسان امید مداردل گفت مرا بگو کرا میجوئی
بر گرد جهان خیره چرا میپوئی
گفتم که برو مرا همین خواهی گفت
سرگشته من از توام مرا میگوئی
تو در جانِ منی ،من غم ندارممي خواست گل كه دم زند از رنگ وبوي دوست
از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت
تو در جانِ منی ،من غم ندارم
تو ایمانِ منی، من کم ندارم
اگر درمان تویی،دردم فزون باد
وگر معشوقه ای ،سهمم جنون باد
دل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهی الست میپنداری
تو نیستی و بلای تو در ره تو
آنست که خویش هست میپنداری
سلام آسمان..شب به خیر
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |