◀ بيان سوال های تخصصی مهندسی صنایع

◀ بيان سوال های تخصصی مهندسی صنایع

  • بله ولی زیاد مطرح نیست!

    رای: 0 0.0%
  • مربوط نیست ولی میشه درموردش بحث کرد.

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام من يه پروژه دارم ولي با arena perior 2.0 كار شده كامله اگه شما برنامشو دارين ميلتونو بدين بفرستم
ممنون از لطفتون/ولی اون خانمی که از من این تقاضا رو کرده بودند یکشنبه هم امتحان دادند و هم باید پروژشون رو تحویل می دادن بازهم ازشما سپاس گذارم
باآرزوی موفقیت شما وسایرعزیزان(ناتانائیل)
 

hparhizi

عضو جدید
دوستان سلام
كسي از دوستان طرح توجيهي توليد كافئين از ضايعات چاي رو داره ؟
لطفا اگه اطلاعاتي در اين زمينه داريد راهنمايي بفرماييد .
با تشكر
 

q1w2e3r4

عضو جدید
تله موش!!!

تله موش!!!

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سر و صدا براي چيست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته‌اي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود .موش لب‌هايش را ليسيد و با خود گفت :«كاش يك غذاي حسابي باشد. اما همين كه بسته را باز كردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود. موش با سرعت به مزرعه برگشت تا اين خبر جديد را به همه حيوانات بدهد. او به هركسي كه مي‌رسيد، مي گفت: «توي مزرعه يك تله موش آورد‌ه‌اند، صاحب مزرعه يك تله موش خريده است . . .». مرغ با شنيدن اين خبر بال هايش را تكان داد و گفت: « آقاي موش، برايت متأسفم. از اين به بعد خيلي بايد مواظب خودت باشي، به هر حال من كاري به تله موش ندارم، تله موش هم ربطي به من ندارد». ميش وقتي خبر تله موش را شنيد ، صداي بلند سر داد و گفت: «آقاي موش من فقط مي‌توانم دعايت كنم كه توي تله نيفتي، چون خودت خوب مي‌داني كه تله موش به من ربطي ندارد. مطمئن باش كه دعاي من پشت و پناه تو خواهد بود. موش كه از حيوانات مزرعه انتظار همدردي داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنيدن خبر، سري تكان داد و گفت: « من كه تا حالا نديده‌ام يك گاوي توي تله موش بيفتد!» او اين را گفت و زير لب خنده‌اي كرد و دوباره مشغول چريدن شد. سرانجام، موش نااميد از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در اين فكر بود كه اگر روزي در تله موش بيفتد، چه مي شود؟
در نيمه‌هاي همان شب، صداي شديد به هم خوردن چيزي در خانه پيچيد. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوي انباري رفت تا موش را كه در تله افتاده بود، ببيند. او در تاريكي متوجه نشد كه آنچه در تله موش تقلا مي كرده، موش نبود بلكه مار خطرناكي بود كه دمش در تله گير كرده بود. همين كه زن به تله موش نزديك شد، مار پايش را نيش زد و صداي جيغ و فريادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنيدن صداي جيغ از خواب پريد و به طرف صدا رفت. وقتي زنش را در اين حال ديد او را فوراً به بيمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وي بهتر شد. اما روزي كه به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسايه كه به عيادت بيمار آمده بود، گفت: براي تقويت بيمار و قطع شدن تب او هيچ غذايي مثل سوپ مرغ نيست. مرد مزرعه دار كه زنش را خيلي دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتي بعد بوي خوش سوپ مرغ در خانه پيچيد. اما هرچه صبر كردند، تب بيمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آنها رفت و آمد مي‌كردند تا جوياي سلامتي او شوند. براي همين مرد مزرعه دار مجبور شد، ميش را هم قرباني كند تا با گوشت آن براي ميهمانان عزيزش غذا بپزد .روزها مي‌گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر مي شد تا اين كه يك روز صبح، در حالي كه از درد به خود مي پيچيد از دنيا رفت و خبر مردن او خيلي زود در روستا پيچيد. افراد زيادي در مراسم خاكسپاري او شركت كردند. بنابراين، مرد مزرعه دار مجبور شد از گاوش هم بگذرد و غذاي مفصلي براي ميهمانان دور و نزديك تدارك ببيند .حالا، موش به تنهايي در مزرعه مي گرديد و به حيوانان زبان بسته‌اي فكر مي كرد كه كاري به كار تله موش نداشتند!
تحلیل :
به مسائل سطحي نگاه نكنيد. شايد مسائلي كه در نگاه اول، بي ارتباط با يكديگر به نظر مي رسند، به هم مربوط باشند. نگاه عميق و سيستماتيك به مسائل و تفكر دقيق در مورد آنها، مي‌تواند به مديران كمك كند تا ريشه مسائل و مشكلات را بهتر و درست تر شناسايي كنند و بتوانند راه حل هاي مناسبي براي حل آنها بيابند
منبع: www.[B]mgtsolution[/B].com/​
 
تکنیک گروهی خلق ایده

تکنیک گروهی خلق ایده

سلام .

دوستان با توجه به اینکه دانشجوی سال اخر مهندسی صنایع هستم و پروژه ام در مورد تکنیک های گروهی خلق ایده هست اگه کسی میتونه کمکم کنه ؟

با سپاس
 

moaqfe

کاربر بیش فعال
786
557


یادمه یه زمانی تو دانگاه افسری سپاه یه رشته ای بنام ایده های نوین داشتن

افراد خلاقی تواین رشته بودن اگه عضوی از سپاه باهات ارتباط داشته باشه میتونی با این افراد ارتباط برقرار کنی
 
حل مشکل با روش از راه دور

حل مشکل با روش از راه دور

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .
من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.
من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند، و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahtabi

مدیر بازنشسته
استراتژي ملانصرالدين

استراتژي ملانصرالدين

ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌کرد و مردم ٬ حماقت او را دست مي‌انداختند بدين ترتيب که دو سکه به او نشان مي‌دادند که يکي شان طلا بود و يکي از نقره. اما ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سکه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سکه نقره را انتخاب مي‌کرد. تا اينکه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينکه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند. ملا نصرالدين پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آن‌هايم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گير آورده‌ام.
«اگر کاري که مي کني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند.»


در اين داستان مي‌بينيم ملا نصرالدين با بهره‌گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كم‌تر و ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق مي‌بخشد. او از يك طرف هزينه كمتري به مردم تحميل مي‌كند و از طرف ديگر مردم را تشويق مي‌كند كه به او پول بدهند.
http://www.frsaba.com
 

mahtabi

مدیر بازنشسته
مدیریت زمان

مدیریت زمان

یك كارشناس مديريت زمان كه در حال صحبت براي عده اي از دانشجويان رشته بازرگاني بود، براي تفهيم موضوع، مثالي به كار برد كه دانشجويان هيچ وقت آن را فراموش نخواهند كرد.

او همانطور كه روبروي اين گروه از دانشجويان ممتاز نشسته بود گفت: "بسيار خوب، ديگر وقت امتحان است!"
سپس يك كوزه سنگي دهان گشاد را از زير زمين بيرون آورد و آن را روي ميز گذاشت.
پس از آن حدود دوازده عدد قلوه سنگ كه هر كدام به اندازه ي يك مشت بود را يك به يك و با دقت درون كوزه چيد.
وقتي كوزه پر شد و ديگر هيچ سنگي در آن جا نمي گرفت از دانشجويان پرسيد:

"آيا كوزه پر است؟“
همه با هم گفتند: بله
او گفت: "واقعاً؟“
سپس يك سطل شن از زير ميزش بيرون آورد. مقداري از شن ها را روي سنگ هاي داخل كوزه ريخت و كوزه را تكان داد تا دانه هاي شن خود را در فضاي خالي بين سنگ ها جاي دهند.
بار ديگر پرسيد: "آيا كوزه پر است؟“
اين بار كلاس از او جلوتر بود، يكي از دانشجويان پاسخ داد:
"احتمالا نه"
او گفت: "خوب است" و سپس يك سطل ماسه از زير ميز بيرون آورد و ماسه ها را داخل كوزه ريخت.
ماسه ها در فضاي خالي بين سنگ ها و دانه هاي شن جاي گرفتند. او بار ديگر گفت:
"خوب است"
در اين موقع يك پارچ آب از زير ميز بيرون آورد و شروع به ريختن آب در داخل كوزه كرد تا وقتي كه كوزه لب به لب پر شد. سپس رو به كلاس كرد و پرسيد :"چه كسي مي تواند بگويد نكته اين مثال در چه بود؟"
يكي از دانشجويان مشتاق دستش را بلند كرد و گفت: اين مثال مي خواهد به ما بگويد كه برنامه زماني ما هر چقدر هم كه فشرده باشد، اگر واقعا سخت تلاش كنيم هميشه مي توانيم كارهاي بيشتري در آن بگنجانيم.
استاد پاسخ داد:"نه!
نكته اين نيست، حقيقتي كه اين مثال به ما مي آموزد اين است كه اگر سنگ هاي بزرگ را اول نگذاريد، هيچ وقت فرصت پرداختن به آن ها را نخواهيد يافت.
سنگ هاي بزرگ زندگي شما كدام ها هستند؟
فرزندتان، محبوبتان، تحصيلتان، روياهايتان، انگيزه هاي با ارزش، آموختن به ديگران، انجام كارهايي كه به آن عشق مي ورزيد، زماني براي خودتان، سلامتي تان و ..."
به ياد داشته باشيد كه ابتدا اين سنگ ها ي بزرگ را بگذاريد، در غير اين صورت هيچ گاه به آن ها دست نخواهيد يافت.

اگر با كارهاي كوچك (شن و ماسه) خود را خسته كنيد، زندگي خود را با كارهاي كوچكي كه اهميت زيادي ندارند پر مي كنيد و هيچ گاه وقت كافي و مفيد براي كارهاي بزرگ و مهم (سنگ هاي بزرگ) نخواهيد داشت.
پس امشب يا فردا صبح، هنگامي كه به اين داستان كوتاه فكر مي كنيد، اين سوال را از خود بپرسيد:
"سنگ هاي بزرگ زندگي من كدام اند؟” آنگاه اول آنها را در كوزه خود بگذاريد.
http://www.frsaba.com
 

mahtabi

مدیر بازنشسته
خدا را باور کنيم

خدا را باور کنيم

کوهنوردي می‌خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت. همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است.
ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود. و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:
" خدایا کمکم کن"
ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:
" از من چه می خواهی؟ "
- ای خدا نجاتم بده!
- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است را پاره کن!
.... یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.
چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!
http://www.frsaba.com
 

m_zare2006

عضو جدید
سلام دوستان
کسی می تونه چند نمونه روش اجرایی در دانشگاه را به من بگه:confused:
 

industrial66

عضو جدید
رفتار قورباغه ای

رفتار قورباغه ای

اگر قورباغه ای را به همراه مقداری از آبی که در آن زندگی می کند در ظرفی بریزید و آب را به آرامی گرم کنید خواهید دید که قورباغه به گرم شدن آب عکس العملی نشان نمی دهد تا آنکه آب جوش می آید و قورباغه می میرد.
دلیل این رفتار این است که قورباغه یک حیوان خونسرد است و دمای بدن خود را با تغییرات تدریجی دمای محیط تطبیق می دهد . اگر قورباغه ی دیگری را در ظرفی که اختلاف دمای قابل ملاحظه ای با دمای بدن قورباغه دارد اما برای آن قابل تحمل است ، بیاندازید خواهید دید که به سرعت به بیرون می جهد چرا که نمی تواند این تغییر دما را تحمل کند.
.........................................................................
مدیرانی که به محیط و تغییرات آن توجه ندارند مانند قورباغه عمل خواهند کرد . این مدیران روند و تغییرات تدریجی را شناسایی نمی کنند و بنابر این در زمان لازم استراتژی مناسب را اتخاذ نمی کنند زیرا خود را برای ان شرایط تغییر کرده آماده نکرده اند .
از طرفی این مدیران ظرفیت تحمل خیلی از تغییرات محیطی ناگهانی را ندارند و بنابر این نسبت به آن تغییرات به درستی عکس العمل نشان نمی دهند.
به بیان دیگر این مدیران استراتژیک عمل نمی کنند و از فرصت ها و تهدید ها به درستی بهره نمی برند.
منبع : راهکار مدیریت
 

mtanol

عضو جدید
سلام ممنون میشم یه مقاله درموردچگونگی جوش فلزبه شیشه برام بفرستید
 

mtanol

عضو جدید
برای فعال شدن این قسمت روی دکمه ارسال پاسخ سریع http://www.www.iran-eng.ir/\"http://www.www.www.iran-eng.ir/images/buttons/quickreply.gif\" در پایین و کنار هر پست کلیک کنید.\r\nلطفا فقط فارسی تایپ كنید.
 

mtanol

عضو جدید
ممنون میشم منابع ارشدمهندسی صنایع گرایش تحلیل سیستم رابه صورت کامل بفرستید
 

m_zare2006

عضو جدید
من یه پروژه می خوام بگیرم برای پیاده سازی استاندار تو دانشگاه .ئاسه همین چند تا روش اجرایی یا دستوالعمل برای نمونه می خوام.واسه شروع کار.یا هر راهنمایی دیگه دراین مورد ممنون می شم.اگر سایتی هم هست لطفا بگین
 

mahtabi

مدیر بازنشسته
بهتر از این نمی شود....!

بهتر از این نمی شود....!

سلام به همگی
از عصری خیلی کسل بودم و اومدم تا شاید یه مطلبی بخونم که حال و هوام رو عوض کنه :w10:.خلاصه اینکه این داستان رو دیدم و باور کنید حتی از خوندن این مطلب انرژی گرفتم وای بحاله اجراش:w21::w14:
شمام بخونیدش:

جری از جمله آدمهایی است که با دیدنش شیفته اش خواهید شد. او همیشه در بهترین حالت روحی قرار دارد و همیشه انرژی مثبت در گفته هایش به مخاطب انتقال داده می شود. اگر کسی از او حالش را جویا شود قطعاً در پاسخ خواهید شنید که« بهتر از این نمیشه...!»
او مدیر منحصر به فرد یک رستوران با چندین کارمند است. کارمندهای جری بواسطه طرز فکر و نگرشش به زندگی،
عاشقانه برایش کار می کنند. جری همواره به کارمندانش یاد می دهد که چگونه جوانب مثبت شرایط حادث شده را ببینند.
با دیدن این نوع شیوه مدیریت ترغیب شدم که چگونگی مثبت اندیشی را از جری سوال کنم. وی در پاسخ گفت: « هر روز صبح که از خواب بلند می شوم به خودم می گویم، جری تو امروز دو انتخاب داری. می توانی در بدترین یا بهترین حالت باشی . اما من بهترین حالت را انتخاب می کنم . اگر یک روز واقعه بدی رخ دهد، بجای آنکه زانوی غم بغل کنم ترجیح می دهم از آن درس بگیرم» . من با کمال ناباوری تعجب خودم را از این طرز تفکر بیان کردم و به جری گفتم : « تو درست می گویی، اما به این سادگی ها هم نیست».
جری در پاسخ گفت: چرا خیلی هم راحت هست . در تمام زندگی ما حق انتــخاب داریم. وقتی ما در شاهراهی قدم می گذاریم و در مقابل چندین راه داریم، این ما هستیم که مسیر انتخاب می کنیم. در مواجه شدن با مردم نیز این ما هستیم که اجازه می دهیم چگونه روحیه مان شکل گیرد، مثبت یا منفی.
آنروز از جری خداحافظی کردم و سعی کردم که با توجه به گفته های او کسب و کار جدیدی را آغاز کنم. از آنروز ارتباط من با جری تقریباً قطع شد . چندین سال بعد شنیدم که انفاق بدی برای جری در رستورانش حادث شده است، یکروز چند مرد مسلح از درب پشتی رستوران وارد شده و جری را تهدید می کنند که تمامی موجودی صندوق را به آنها بدهد. جری آنروز از روی ترس واکنشی نشان می دهد که سارقین با تصور آنکه می خواهد حمله کند به سویش شلیک کرده و متواری می شوند.
بعد از 18 ساعت عمل جراحی و هفته ها مراقبت شدید، جری از بیمارستان ترخیص شده و با رایحه باروت ناشی از گلوله ها که در بدنش بود در محل کارش حاضر می شود.
تقریباً شش ماه بعد از آن حادثه وقتی جری را دیدم از او جویای حالش شدم که در جواب گفت: « بهتر از این نمیشه....» . او در ادامه چگونگی حادثه را برایم تشریح کرد. گفت:« ... وقتی تیر خوردم و روی زمین افتادم یادم آمد که دو راه بیشتر ندارم یا باید مرگ را انتخاب کنم یا زندگی را ... وقتی وارد اتاق عمل شدم در چهره جراحان و پرستاران نا امیدی موج می زد و احساس کردم که آنها تقریباً مرا به چشم یک مرده می بینند.
وقتیکه پرستار با صدای بلند از من سوال کرد آیا به دارویی یا چیزی حساسیت دارم. به سختی پاسخ دادم که بله.
وقتی دکترها و پرستارها با چشمان خیره شده منتظر ادامه پاسخ من شدند نفس عمیقی کشیدم و گفتم به گلوله حساسیت دارم! و در میان خنده آنها ادامه دادم من بین مرگ و زندگی، زندگی را انتخاب می کنم . طوری مرا عمل کنید که من زنده ام و نه یک مرده.
این گفته من به دکترها و پرستارها نیروی مضاعفی بخشید و باعث شد که عمل موفقیت آمیزی را پشت سر بگذارم .
در آنروز از این درس گرفتم که اگر می خواهید از زندگی نهایت لذت را ببریم باید طرز فکر و نگرش خوبی داشته باشیم.
هدف از بیان این داستان این بود که بدانید در زندگی همواره دو راه پیش روی ما قرار دارد: یا باید زانوی غم بغل کینم و لحظات را با غم و اندوه سپری کنیم و یا اینکه از هر لحظه ای لذت برده و در حالیکه نهایت تلاشمان را بکار می گیریم همواره لبخند بزنیم .
چیزهای خوب نصیب کسانی می شوند که سخت می کوشند و چیزهایی عالی همواره نصیب کسانی می شود که هرگز تسلیم نمی شوند و مثبت می اندیشند.

http://www.frsaba.com

من واقعا خودم از این طرز فکر خیلی خوشم اومد.امیدوارم هممون اینجوری فکر کنیم.و اما اینکه واقعا به قول دوستش سخته اما نشدنی نیست و هر کسی با تمیرن میتونه ذهنش رو با این ایده تطبیق بده.
 

industrial66

عضو جدید
مدیریت موفق مثل شعبده بازی است...

مدیریت موفق مثل شعبده بازی است...

يك روز رئيس يك شركت در رستوراني، واقع در مركز شهر ناهار مي‌خورد. وسط ناهار بود كه صداي آشناي 4 نفر را از غرفه كناري شنيد. بحث آنقدر شديد بود كه او نمي توانست استراق سمع نكند. او مي‌‌‌شنيد كه هر يك از مديران با غرور درباره قسمت خود داد سخن مي‌دادند. مهندس ارشد بخش توليد مي گفت: "بحثي نيست، بخشي كه مهمترين كمك را به موقعيت يك شركت مي كند بخش توليد است. اگر شما در شركت خود توليد خالص نداشته باشيد، پس هيچ دستاوردي نخواهيد داشت."
ناگهان مدير بخش فروش، وسط حرف او پريد و گفت: "اشتباه است! بهترين توليد دنيا بي فايده است مگر اينكه براي فروش آن، بخش فروش و بازاريابي نهايت سعي خود را بكند."
ديگر معاون رئيس كه مسئوليت روابط انساني سازمان را به عهده داشت، در واكنش به او گفت: "ما همه مي دانيم قدرت يك شركت بر پايه افراد آن شركت است. يك شركت با افرادي كه شخصا" داراي انگيزه قوي منفي هستند، به بن بست مي‌رسد."
هر يك از چهار مرد بلند پرواز در زمينه مورد علاقه خود بحث مي كردند. بحث ادامه يافت تا اين كه رئيس ناهار خود راتمام كرد. او هنگام بيرون رفتن از رستوران كنار غرفه آنها ايستاد و گفت: "آقايان محترم، من ناخودآگاه به صحبت هاي شماگوش كردم و از افتخاري كه هر يك از شما در قسمت خود بدست آورده ايد، لذت بردم، اما بايد بگويم كه تجربه به من نشان داده است همه شما اشتباه مي‌كنيد. هيچ بخشي از يك شركت به تنهايي مسئول موفقيت آن نيست. اگر شما به عمق مساله فكر كنيد، در مي‌يابيد كه مديريت يك شركت موفق درست مثل شعبده بازي است كه سعي مي‌كند 5 توپ رادر هوا نگه دارد. چهار عدد از اين توپ ها سفيد هستند و روي يكي از آنها نوشته شده است : "توليد". روي ديگري نوشته شده است: "فروش". روي توپ ديگر نوشته شده "روابط عمومي و همگاني " و روي توپ چهارم نوشته شده : "مردم".علاوه بر اين چهار توپ سفيد ، يك توپ قرمز وجود دارد. روي اين توپ قرمز نوشته شده است: "سود". هميشه شعبده بازبايد به خاطر داشته باشد كه هر چه اتفاق بيفتد نبايد توپ قرمز را روي زمين بيندازد."حق با او بود. يك شركت با بهترين ميزان توليد، عاليترين وجه در بين مردم، داشتن افراد بسيار متعهد و پشتيباني مالي بسيار بالا، بدون سود به زودي دچار مشكل مي‌شود. مشكلي كه به سرعت 500 شركت موفق را به يك خاطره تبديل ميکند.
در اغلب سازمانها بعضي از مديران و بخشها، نقش خود را كليدي و يا اصل و بقيه را حاشيه مي‌پندارند و اهميت وجايگاه خود را بيش از بيش در سازمان بزرگ مي‌پندارند به گونه اي كه نقش ديگران را ناديده مي‌انگارند و از اين نكته غافلندكه سازمان آنها در حقيقت يك سيستم بهم پيوسته است و موفقيت هر عضو از اعضا وابسته به سايرين است .مي‌توان گفت كه توپ قرمز، هدف يك سيستم يا سازمان است و توپ‌هاي سفيد، وسيله رسيدن به آن هدف هستند،نه خود هدف. معمولاً جابجايي در اهداف به دليل نگرش اشتباه در مورد هدف و وسيله رخ مي‌دهد.
راهکار مدیریت
 
آخرین ویرایش:

hshakeri

عضو جدید
تثبیت شغل

تثبیت شغل

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه.
 

industrial66

عضو جدید
سه قطعه ی معیوب در هر 10000 قطعه

سه قطعه ی معیوب در هر 10000 قطعه

درباره كيفيت محصولات و استانداردهاي كيفيت در ژاپن بسيار شنيده ايد. اين داستان هم كه در مورد شركت آي بي ام اتفاق افتاده در نوع خود شنيدني است. چند سال پيش، آي بي ام تصميم گرفت كه توليد يكي از قطعات كامپيوترهايش را به ژاپنيها بسپارد. در مشخصات توليد محصول نوشته بود: سه قطعه معيوب در هر 10000 قطعه اي كه توليد مي شود قابل قبول است. هنگاميكه قطعات توليد شدند و براي آي بي ام فرستاده شدند، نامه اي همراه آنها بود با اين مضمون «مفتخريم كه سفارش شما را سر وقت آماده كرده و تحويل مي دهيم. براي آن سه قطعه معيوبي هم كه خواسته بوديد خط توليد جداگانه اي درست كرديم و آنها را هم ساختيم. اميدواريم اين كار رضايت شما را فراهم سازد.»
راهکار مدیریت
 

blue sky

عضو جدید
پروژه شبیه سازی و مدیریت اطلاعات

پروژه شبیه سازی و مدیریت اطلاعات

سلام به همه بچه های گل صنایع:gol:من ترم آخریم و پروژه شبیه سازی و mis این ترم ارایه میدم ولی نمیدونم موضوعش چی باشه.لطفن کمکم کنید.فدای همتون بشم من:love:
 

azimi47

عضو جدید
سلام . ببينم امكانسنجي پياده سازي ايزو ديگه چيه ؟ جديده ؟ منظورت چيه ؟ من ايزو پياده ميكنم ولي منظور شمارو نفهميدم ميشه كمي توضيح بدي ؟ متشكر عظيمي
 

azimi47

عضو جدید
ام اس آ رو بين واحد آزمايشگاه و توليد شبيه سازي كن . ام اس آ يعني ميژرمنت سيستم آناليزيز اوكي هاني ؟
 

sarah_sam

عضو جدید
sarah

sarah

متني مي خوام تخصصي مهندسي صنايع !
به زبان انگليسي !
اگر با ترجمه باشه خيلي بهتره!
اگه بتونين كمكم كنيد ممنون مي شم!
 
سلام . ببينم امكانسنجي پياده سازي ايزو ديگه چيه ؟ جديده ؟ منظورت چيه ؟ من ايزو پياده ميكنم ولي منظور شمارو نفهميدم ميشه كمي توضيح بدي ؟ متشكر عظيمي

سلام دوست عزیز ایزو دارای 7 بند کلی است و مسئولانی می خواهند در واحدی ایزو را پیاده کنند اول باید بداند که ان واحد این 7 بند را اصلا می توانند داشته باشند یا نه(البته 2 بند اجباری نیست) واینکه کلا در ایران ایزو برای شرکت هت خرج زیادی داره چون هم باید مبلغی را به ممیزان بدن هم باید اصلاحاتی در محیط بدهند که هزینه بر است
 

blue sky

عضو جدید
سلام دوست عزیز.من ترم آخریم و پروژه شبیه سازی و mis دارم ولی نمیدونم چه موضوعاتی انتخاب کنم لطفا کمکم کنید تا نمره کاملشو بگیرم.ممنون
 

teknology

عضو جدید
باسلام بهترین منبع برای تحقیق در عملیات چیست؟منبع لاتین بخونم یا فارسی؟لطفا هر دو را معرفی کنید.مرسی:cry:
 

212

عضو جدید
مهندسي صنايع رشته خيلي خوبيه و فقط كافي به نرم افزارها مسلط باشي تا بتوني كارت رو شروع كني و اگه يه كم عرضه نشون بدي خيلي سريع به پست و پول حسابي ميرسي
 

Similar threads

بالا