آینه
آینه
مردی قصد ازدواج داشت. به یک بنگاه ازدواج مراجعه کرد. روی در آن نوشته شده بود : " بنگاه زناشویی "
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت :
روی یکی نوشته شده بود " زیبا " و روی دیگری " نازیبا "
در " زیبا " را فشار داد و داخل شد، دو در دیگر دید، روی یکی " کدبانوی خوب " و روی دیگری " شلخته " نوشته شده بود. او از در " کدبانوی خوب " وارد شد و و به دو در دیگر برخورد کرد؛ روی یکی " جوان " و روی دیگری " پا به سن " نوشته شده بود؛ از در "جوان " وارد شد. ته اتاق آیینه ای بزرگ قرار داشت که این جمله روی آن نوشته شده بود : " با چنین ادعاهایی و هوس هایی بهتر است اول خودتان را در این آیینه نگاه کنید. "