آيا از مرگ می ترسيد و دوست داريد چگونه بميريد

آيا از مرگ می ترسيد و دوست داريد چگونه بميريد

  • بلی

    رای: 12 23.5%
  • خير

    رای: 26 51.0%
  • گاهی

    رای: 12 23.5%
  • بی توجه

    رای: 1 2.0%

  • مجموع رای دهندگان
    51
  • نظرسنجی بسته .

tirmah

عضو جدید
هیچ ترسی از مرگ ندارم.شاید دردناک باشه ولی جالبترین تجربه انسانه

من که هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم.اگه میشد انتخاب کرد که چه روزی از دنیا برم شاید همین امروز بود


1نکته حالب ابن بود که اکثر بچه ها دوست داشتن الان بمیرند از جمله من
من خودم به این دلیل که تعلقی این جا ندارم و این جاودانه بودن را دوست دارم نه این را
 

100af

مدیر تالار مهندسی صنایع
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ترسم از این است که در بی خبری بمیرم. ترسم از این است که روزی که می میرم همین نزدیکی ها باشد و من از آن فاصله ها گرفته باشم!
 

simafrj

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که خیلی دوست دارم هر چه زودتر بمیرم و از این دنیا و آدم هاش خلاص بشم
مهم نیست چه طوری!
 

tirmah

عضو جدید
ترسم از این است که در بی خبری بمیرم. ترسم از این است که روزی که می میرم همین نزدیکی ها باشد و من از آن فاصله ها گرفته باشم!
نه اون جری سخته البته فکر می کنم هر چه جلوتذ میریم این شیوه بیشتر میشه
 

computrenginneer

عضو جدید
ترس از مرگ

ترس از مرگ

آن چه از قرآن بر مي آيد آن است كه مرگ يك امر عدمي و به معناي فنا و نيستي نيست بلكه يك امر وجودي است. يك انتقال و عبور از جهان به جهان ديگر است، از اين رو بسياري از آيات قرآن از مرگ به توفي تعبير كرده اند كه به معناي بازگرفتن و دريافت روح از تن است.
خداوند در بيان اين امر وجودي مي فرمايد: الذي خلق الموت و الحيوه (1) خداوندي كه مرگ و زندگي را آفريد. در اين جا خداوند، مرگ را همانند زندگي يك آفريده از آفريده هاي خويش بيان مي دارد. چون اگر مرگ امري عدمي بود مخلوق و آفريده به شمار نمي آمد از مخلوقات هيچ گاه جز به «امور وجودي» تعلق نمي گيرد.

به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودي و دريچه اي است به سوي زندگي ديگر، در سطحي بسيار وسيع تر و آميخته با ابديت؛ خداوند مي فرمايد: ولئن متم او قتلتم لالي الله تحشرون(2) اگر بميريد و يا كشته (شهيد) شويد به سوي خدا باز مي گرديد. در حقيقت مرگ پايان راه نيست بلكه آغاز راهي است كه بدان به جهان هاي ديگر منتقل مي شويد؛ و اين جهان با همه عظمتش تنها مقدمه اي براي جهان هاي گسترده تر و فراخ تر، جاوداني و ابدي است. و به سخني ديگر مرگ نه تنها موجب نمي شود تا زندگي، پوچ و بيهوده جلوه كند بلكه به زندگي اين جهاني معنا و مفهوم مي بخشد و از كاركردهاي مرگ مي توان معنا بخشي به زندگي دنيايي دانست؛ چون مرگ است كه آفرينش هستي را از بيهودگي خارج مي سازد و بدان جهت، معنا و مفهوم مي بخشد.



¤ علل ترس از مرگ بي گمان واكنش طبيعي انسان در برابر ناشناخته اي چون مرگ، ترس و هراس است. ريشه ترس را مي توان در اين جست كه مرگ را پايان، فنا و نيستي تصور مي كنند و انسان به طور طبيعي و ذاتي گرايش به بقا و جاودانگي دارد و از نيستي و نابودي مي گريزد. در قرآن آمده است كه ابليس با بهره گيري از همين عامل، آدم را وسوسه كرد تا نافرماني خداوند كرده و از ميوه درخت ممنوعه بخورد؛ ابليس به آدم مي گويد: «قال ياآدم هل ادلك علي شجره الخلد و ملك لايبلي گفت اي آدم! آيا تو را به درخت جاودانگي و حكومت و ملك نافرسودني راهنمايي نكنم؟»

بنابراين وحشت و هراس انسان از فنا و نيستي، امري طبيعي و واكنشي عادي است. لذا از «مرگ» به جهت آن كه در باورش پايان كار و عامل نيستي و نابودي اوست، مي هراسد از آن مي گريزد. بسياري از مردم مرگ را به معناي فنا و نيستي تفسير مي كنند، و بديهي است كه انسان از فنا و نيستي وحشت و هراس دارد. اگر انسان مرگ را به اين معنا تفسير كند، به طور يقين از آن گريزان خواهد بود و همين امر عاملي براي اضطراب و عدم آرامش او در طول زندگي خواهد بود و حتي در بهترين حالات زندگي و در اوج پيروزي و سعادت دنيوي و خوشبختي، انديشه و تصور اين مطلب كه روزي اين زندگي به پايان خواهد رسيد، شهد زندگي را در كام او زهر مي كند و همواره در نگراني و اضطراب به سرمي برد.

البته چنين نيست كه همه كساني كه به مرگ به عنوان پل و دروازه و عامل انتقال به هستي و سراي ديگر مي نگرند، در آرامش بوده و از مرگ استقبال نمايند، چون افرادي كه آن را مقدمه اي براي ورود به جهان وسيع تر، عالي تر و حياتي جاودان مي نگرند به خاطر اعمال و خلاف كاري هاي خويش از مرگ وحشت دارند، زيرا براين باورند كه پس از مرگ وارد جهاني مي شوند كه وضعيت زندگي ايشان در آن چيزي جز تجسم اعمال دنيايي ايشان نخواهد بود، اعمالي كه آنان را از سعادت ابدي دور مي كند. بنابراين براي فرار از محاسبه و كيفر الهي گرايش به گريز از مرگ دارند.اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاي آثار اعمال و جاودانگي كارها تأثير مهمي در رفتار و كنش و واكنش انساني برجاي مي گذارد، و به عنوان يك عامل مؤثر در ترغيب و تشويق انسان به نيكي ها و مبارزه با زشتي ها به شمار مي آيد. اثراتي كه ايمان به زندگي پس از مرگ مي تواند در اصلاح افراد فاسد و تشويق افراد فداكار و مجاهد بگذارد به مراتب از هر عامل ديگري بيشتر است، چنان چه عدم ايمان به آن و يا فراموشي مرگ و جهان ديگر، سرچشمه بسياري از گناهان و رفتارهاي زشت و ناپسند است. خداوند مي فرمايد: فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا آتش دوزخ را بچشيد به خاطر آن كه ديدار امروز را فراموش كرديد.اما اگر انسان بپذيرد كه مرگ عامل انتقال به جهان ديگر است و يا آن را فراموش نكند بلكه همواره مرگ را حاضر داشته باشد و «حضور» مرگ، حضوري شهودي باشد؛ آنگاه حماسه هاي جاويداني را رقم خواهد زد. حماسه هايي كه يك انسان باورمند پديد مي آورد، حماسه هاي جاويداني چون حماسه حسيني است. سربازي كه منطقش اين است كه: قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين بگو شما دشمنان درباره ما چه مي انديشيد؟ جز رسيدن به يكي از دو خير، سعادت و افتخار، يا پيروزي بر شما يا رسيدن به لقاءالله و افتخار شهادت، قطعاً چنين سربازي شكست ناپذير در عرصه زندگي، جهاد، تلاش و ساير عرصه ها است.

مرگ در عقيده باورمندان و شاهدان نه تنها زيبا است، بلكه دريچه اي به جهاني بزرگ، شكستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشودن بندها و قيدها و رسيدن به آزادي مطلق است، طبيعي است كه باورمندان و شاهدان نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتي ندارند بلكه از مرگ به عنوان عامل جاودانگي، ابديت و «علي شجره الخلد و ملك لايبلي استقبال مي كنند و مي گويند: والله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه به خدا سوگند فرزند ابي طالب علاقه اش به مرگ بيشتر از كودك شيرخوار به پستان مادرش است. و ضربه اي را كه باعث انتقال و لقاءالله مي شود، ضربه رستگاري مي بيند: فزت و رب الكعبه؛ به خداي كعبه رستگار شدم

.چون «مرگ براي مؤمن همانند كندن جامه چركين و پر از حشرات و جانوران موذي، گشودن بند و زنجيرهاي سنگين و تبديل آن به جامه هاي فاخر، لباس هاي خوشبو و مركب هاي راهوار و خانه هاي مناسب است ]امام سجاد(ع)[ و يا همانند خوابي است كه هر شب به سراغ آدمي مي آيد جز آن كه زمان طولاني تري در خواب مرگ است.»

امام حسين(ع) مي فرمايد: صبراً بني الكرام فما الموت الا قنطره تعبر بكم من البؤس و الضراء الي الجنان الواسعه والنعيم الدائمه فأيكم يكره أن ينتقل من سجن الي قصر و ما هو لأعدائكم الا كمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب؛ ان ابي حدثني عن رسول الله(ص) ان الدنيا سجن المؤمن و جنه الكافر و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسر هؤلاء الي جحيمهم؛ شكيبايي كنيد اي فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلي است كه شما را از ناراحتي ها و رنج ها به باغ هاي وسيع بهشت و نعمت هاي جاودان منتقل مي كند، كدام يك از شما از انتقال يافتن از زندان به كاخ ناراحت هستيد؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند اين است كه شخصي را از كاخي به زندان و عذاب منتقل كنند. پدرم از رسول خدا(ص) نقل فرمود كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است؛ مرگ پل آنها به باغ هاي بهشت و پل اين ها به دوزخ و جهنم است.
و در حديث است كه در عاشورا، هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگ تر و فشار بيشتر مي شد، چهره هاي عاشورائيان حسيني بر افروخته تر و شكوفاتر مي شد و حتي پيرمردان اصحاب و يارانش صبح عاشورا خندان بودند و وقتي از آنها پرسش مي شد چرا؟ مي گفتند: براي اين كه ساعاتي ديگر شهادت و حورالعين را در آغوش مي گيريم.

خداوند مي فرمايد: فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا: آتش دوزخ را بچشيد به خاطر آن كه ديدار امروز را فراموش كرديد.

اما اگر انسان بپذيرد كه مرگ عامل انتقال به جهان ديگر است و يا آن را فراموش نكند بلكه همواره مرگ را حاضر داشته باشد و «حضور» مرگ، حضوري شهودي باشد؛ آنگاه حماسه هاي جاويداني را رقم خواهد زد. حماسه هايي كه يك انسان باورمند پديد مي آورد، حماسه هاي جاويداني چون حماسه حسيني است. سربازي كه منطقش اين است كه: قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين بگو شما دشمنان درباره ما چه مي انديشيد؟ جز رسيدن به يكي از دو خير، سعادت و افتخار، يا پيروزي بر شما يا رسيدن به لقاءالله و افتخار شهادت، قطعاً چنين سربازي شكست ناپذير در عرصه زندگي، جهاد، تلاش و ساير عرصه ها است.

ترس از مرگ

دو كس از مرگ مى‏ترسند، آن كس كه آن را به معنى نيستى و فناى مطلق تفسير مى‏كند، و آن كس كه پرونده‏اش سياه و تاريك است!

آنها كه نه جزء اين دسته‏اند و نه آن، چرا از مرگ در راه هدفهاى پاك وحشت كنند مگر چيزى از دست مى‏دهند؟

داستان «آب حيات» با آب و تاب فراوان در همه جا مشهور است.

و نيز از قديمترين ايام، بشر در جستجوى چيزى به نام «اكسير جوانى» بوده است، و براى آن افسانه‏ها به هم بافته، و آرزوها در دل پرورانده است.

اين همه گفتگو، از يك چيز حكايت مى‏كند و آن مسأله وحشت آدمى از مرگ، و عشق به ادامه حيات و فرار از پايان زندگى است، همان طور كه افسانه «كيميا» همان ماده شيميائى مرموزى كه چون به مس كم ارزش برسد تبديل به طلاى پر ارزش مى‏شود، روشنگر وحشت انسان از فقر اقتصادى، و تلاش و كوشش براى جلب ثروت بيشتر مى‏باشد. افسانه اكسير جوانى نيز منعكس كننده وحشت از پيرى و فرسودگى و بالاخره پايان زندگى و مرگ است. بيشتر مردم از نام مرگ، مى‏ترسند، از مظاهر آن مى‏گريزند، از اسم گورستان متنفرند، و با رزق و برق دادن به قبرها مى‏كوشند ماهيت اصلى آن را به دست فراموشى بسپارند حتى براى فرار دادن افراد از هر چيز خطرناك يا غير خطرناكى كه مى‏خواهند كسى آن را دستكارى و خراب نكند روى آن مى‏نويسند «خطر مرگ» ! و در كنار آن هم عكس يك‏جفت استخوان مرده آدمى به حالت «ضربدر» ! در پشت يك جمجمه كه خيره و بى روح به انسان نگاه مى‏كند قرار مى‏دهند . آثار وحشت انسان از مرگ در ادبيات مختلف دنيا فراوان ديده مى‏شود، تعبيراتى همچون «هيولاى مرگ» ، «سيلى اجل» ، «چنگال موت» و دهها مانند آن همه نشانه‏هاى اين وحشت و اضطراب همگانى است.

داستان معروف رؤياى هارون الرشيد كه در خواب ديده بود همه دندانهاى او ريخته است و تعبير خواب كردن آن دو نفر كه يكى گفت: «همه كسان تو پيش از تو بميرند و ديگرى گفت: «عمر خليفه از همه بستگانش طولانى‏تر خواهد بود» و واكنش هارون در برابر دو تعبير كننده كه به دومى صد دينار داد و اولى را صد تازيانه زد نيز دليل ديگرى بر اين حقيقت است.

زيرا هر دو يك مطلب را گفته بودند اما آنكه نام مرگ كسان خليفه را بر زبان جارى كرده بود صد تازيانه نوش جان كرد، و كسى كه مرگ آنها را در قالب «طول عمر خليفه» ! ادا نمود صد دينار پاداش گرفت!

ضرب المثلهاى مملو از اغراق، همانند «هر چه خاك فلانى است عمر تو باشد» ! يا به هنگامى كه مى‏خواهند كسى را با كسى كه از دنيا رفته است در جنبه مثبتى تشبيه كنند مى‏گويند : «دور از شما فلانى هم چنين بود» ! و يا «زبانم لال! بعد از شما چنين و چنان مى‏شود» و يا ترتيب اثر دادن به هر چيز كه احتمال مرگ را دور كند و يا در طول عمر مؤثر باشد اگر چه صد در صد خرافى و بى اساس به نظر برسد و همچنين دعاهايى كه با كلمه دوام خلود، جاويدان بودن مانند دام عمره، دام مجده، دامت بركاته وخلد الله ملكه يا خدا عمر يك روزه تو را هزار سال كند و يا صد سال به اين سالها! ...

هر كدام نشانه ديگرى از اين حقيقت است.

البته انكار نمى‏توان كرد كه افراد نادرى هستند كه از مرگ به هيچ وجه وحشت ندارند و حتى با آغوش باز به استقبال آن مى‏شتابند اما تعداد آنها كم است و تعداد واقعى به مراتب كمتر از آنهايى است كه چنين ادعايى را دارند!
اكنون بايد ديد سرچشمه اين ترس و وحشت از كجاست؟

اصولا انسان از «عدم» و «نيستى» مى‏هراسد. از فقر مى‏ترسد، چون نيستى ثروت است.

از بيمارى مى‏ترسد، چون نيستى سلامت است. از تاريكى مى‏ترسد، چون نور در آن نيست.

از بيابان خالى و گاهى از خانه خالى مى‏ترسد، چون كسى در آن نيست.حتى از مرده مى‏ترسد، چون روح ندارد.در صورتى كه از زنده همان شخص نمى‏ترسيد! بنابر اين اگر انسان از مرگ مى‏ترسد به خاطر اين است كه مرگ در نظر او «فناى مطلق» و نيستى همه چيز است. و اگر از زلزله و صاعقه و حيوان درنده وحشت دارد چون او را به فنا و نيستى تهديد مى‏كند . البته از نظر فلسفى، اين طرز روحيه چندان دور و بيراه نيست، زيرا انسان «هستى» است، و هستى با هستى آشناست، و جنس خود راهمچون كاه و كهرباست. اما با «نيستى» هيچ گونه تناسب و سنخيت ندارد، بايد از آن بگريزد، و فرار كند، چرا فرار نكند؟

ولى در اينجا يك سخن باقى مى‏ماند و آن اينكه: همه اينها صحيح است اگر مرگ به معنى نيستى و فنا و پايان همه چيز تفسير شود، چيزى از آن وحشتناك‏تر نخواهد بود و آنچه درباره هيولاى مرگ گفته‏اند كاملا به جا و به مورد است.

اما اگر مرگ، را همچون تولد جنين از مادر يك تولد ثانوى بدانيم، و معتقد باشيم با عبور از اين گذرگاه سخت، به جهانى گام مى‏گذاريم كه از اين جهان بسيار وسيعتر، پر فروغتر، آرامبخش‏تر و مملو از انواع نعمتهايى است كه در شرايط كنونى و در زندگى فعلى براى ما قابل تصور نيست، خلاصه اگر مرگ را نوع كاملتر و عاليترى از زندگى بدانيم كه در مقايسه با آن، اين زندگى كه در آن هستيم مرگ محسوب مى‏شود، در اين صورت مسلما چيز نفرت انگيز و وحشتناك و هيولا، نخواهد بود، بلكه در جاى خود دل انگيز و رؤيائى، زيبا و دوست داشتنى است.

زيرا اگر جسمى از انسان مى‏گيرد، بال و پرى به او مى‏بخشد كه بر فراز آسمان ناپيدا كرانه ارواح، با آن همه لطافت و زيبائى فوق حد تصور و خالى از هر گونه جنگ و نزاع و اندوه و غم، پرواز مى‏كند.

اينجاست كه چهره مطلب بكلى دگرگون مى‏شود و مسأله شكل ديگرى به خود مى‏گيرد كه هيچ شباهتى با شكل اول ندارد.بديهى است، آن كس كه چنين برداشتى از مسأله مرگ دارد هرگز نمى‏گويد مرگ بى حاصل، بدون دليل، و يا مثلا از طريق انتحار و خودكشى، دريچه به آنچنان عالمى است، بلكه او به استقبال مرگى پرشكوه مى‏شتابد كه در راه هدف و آرمان پاك و آميخته با قهرمانى و فداكارى و شهامت باشد، مرگى كه انسان را از تن در دادن به ذلت و هر گونه بدبختى به خاطر چند روز عمر بيشتر مى‏رهاند.

عامل ديگر وحشت از مرگ

جمعى ديگر نيز هستند كه از مردن وحشت دارند، نه به خاطر اينكه مرگ را به معنى فنا و نيستى مطلق تفسير كنند، و منكر زندگانى پس از آن باشند، بلكه به خاطر اينكه آنقدر پرونده اعمال خود را سياه و تاريك مى‏بينند، كه شكنجه‏هاى طاقت‏فرسا و مجازاتهاى دردناك بعد از مرگ را گويا با چشم خود مشاهده مى‏كنند، و يا لااقل چنين احتمالى را مى‏دهند.

اينها نيز حق دارند از مرگ بترسند، زيرا به مجرمى مى‏مانند كه از پشت ميله‏هاى زندان آزاد شده و به سوى چوبه دار مى‏رود، البته آزادى خوب است، اما نه آزادى از زندان به سوى چوبه دار!

آزادى اينها هم از زندان بدن، يا زندان دنيا، نيز توأم با رفتن به سوى چوبه دار است، «دار» نه به معنى اعدام بلكه به معنى شكنجه‏هايى بدتر از آن. اما آنها كه نه مرگ را فنا مى‏بينند، نه پرونده تاريك و سياه دارند، چرا از مرگ بترسند ! چرا از مرگ در راه هدفهاى پاك وحشت داشته باشند؟ چرا؟ ...

پديده مرگ همواره يكي از دغدغه هاي اصلي انسان در اين كره خاكي است. اينكه مرگ پايان حيات است يا آغاز حياتي جديد، همواره ذهن انسان را به خود مشغول ساخته و او را به تفكر و تأمل واداشته است.
 

tirmah

عضو جدید
مرسی عزیزم
نمی دونم چرا نمی شه تشکر کرد جالب بود
همهاشا خوندم امیدوارم بقیه ام بخونند
 

computrenginneer

عضو جدید
مرگ در قرآن

مرگ در قرآن

همه می‌میرند:

إِنَّكَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ (زمر-30)

[ای پیامبر] تو می میری و آنها نیز می میرند


قبض روح:

اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ (زمر-42)

خدا جانها را به هنگام مردنشان می گیرد ، و نیز جان کسانی را که نمرده اند، در خواب خود می گیرد. آنگاه جانهایی را که حکم مرگ بر آنها رانده شده نگه می دارد و دیگران را تا زمانی که معین است باز می‌فرستد. در این امر عبرتهاست برای آنهایی که می اندیشند.


زندگی بعد از مرگ:

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (روم -50)

پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می‌کند. چنین خدایی زنده کننده‌ی مردگان است و بر هر کاری تواناست.


آفرینش دوباره:

وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (یس-78)

در حالی که آفرینش خود را از یاد برده است، برای ما مثل می‌زند که چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده می‌کند؟


عالم برزخ:

حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ. كَلَّا؛ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (مؤمنون-99و100)

چون یکیشان را مرگ فرا رسد، گوید: ای پروردگار من، مرا بازگردان شاید کارهای شایسته‌ای را که ترک کرده بودم به جای آورم. هرگز؛ این سخنی است که او می‌گوید و پشت سرشان تا روز قیامت مانعی است که بازگشت نتوانند.


كیفیت رستاخیز:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنكُم مَّن یُتَوَفَّى وَ مِنكُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ و َأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ. (حج- 5 الی 7)

ای مردم، اگر از روز رستاخیز در تردید هستید، ما شما را از خاک و سپ ، از نطفه، آنگاه از لخته خونی و سپس از پاره گوشتی گاه تمام آفریده گاه ناتمام، بیافریده‌ایم، تا قدرت خود را برایتان آشکار کنیم و تا زمانی معین هر چه را خواهیم در رحمها نگه می‌داریم آنگاه شما را که کودکی هستید بیرون می‌آوریم تا به حد زورمندی خود رسید. بعضی از شما می‌میرند و بعضی به سالخوردگی برده می‌شوند تا آنگاه که هر چه آموخته‌اند فراموش کنند و تو زمین را فسرده می‌بینی چون باران بر آن بفرستیم، در اهتزاز آید و نمو کند و از هر گونه گیاه بهجت انگیز برویاند و اینها دلیل بر آن است که خدا حق است، مردگان را زنده می‌سازد و بر هر کاری تواناست و نیز قیامت خواهد آمد، شکی در آن نیست و خدا همه کسانی را که در گورها هستند زنده می‌کند.


همه از خداییم:

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ (بقرة-156)

[شكیبایان] کسانی که چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما از آن خدا هستیم و به او باز می‌گردیم


زندگی واقعی:

وَ مَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ (عنكبوت-64)

زندگانی این دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست، و سرای آخرت سرای زندگانی است [البته] اگر بدانند.


نبود آخرت = عبث بودن آفرینش:

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ (مؤمنون-115)

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به نزد ما بازگردانده نمی‌شوید؟
 

computrenginneer

عضو جدید
و نكاتی خواندی درباره‌ی مرگ

و نكاتی خواندی درباره‌ی مرگ

نكات

1- ... مسأله معاد از نظر اهمیت، بعد از مساله توحید، مهمترین مساله دینی و اسلامی است. پیغمبران آمده‌اند تا مردم را به این دو حقیقت مومن و معتقد کنند: یکی به خدا (مبدا) و دیگری به قیامت. (20) آنهایی که استقصاء کرده‌اند مدعی هستند هزار و چهار صد آیه در قرآن راجع به معاد است یعنی در هیچ موضوعی و شاید در مساله توحید هم، این قدر آیه در قرآن نیامده و این قدر تأکید و اصرار نشده که در مسأله معاد هست. (21)



2- ... وقتی من بعض از مسائل را از علامه طباطبایی سؤال می‌کردم، می‌دیدم ایشان به بعضی از آیات قرآن که می‌رسند به اجمال می‌گذرند و حرفی نمی‌زدند می‌گفتند: «حقیقتش این است که من در بعضی از موارد غیر از این که بگویم تسلیم مقاصد قرآن هستم، راه دیگری ندارم.»

یعنی برای خودم مطلب، (بحث راجع به مساله معاد و این چیزها بود) آن قدرها مکشوف نیست و حالتی که برای خودم احساس می‌کنم این است که باید تسلیم مقاصد قرآن باشم.» (22)



3- مرگ، عدم نیست، یک امر وجودی است که قابل چشیدن است، راه انتقال از دنیا به آخرت است. پایان راه نیست، بلکه به منزله تغییر در حیات و شیوه زندگی است، مانند لباسی که تعویض می‌شود.



4- آمادگی برای مرگ، نشانه اولیای خداست. جایگاه مرگ در زندگی انسان‌ها همچون گردنبند بر روی سینه دختران است و ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده‌ای است که یا سوخت ندارد، (کمی توشه) یا کالای ممنوعه حمل می‌کند (گناهکار است) و یا آماده رانندگی نیست، و گرنه ترس چرا؟



5- هر کس از انسان‌ها به نحوی از این جهان رخت برمی‌بندند، بعضی با سخت‌ترین حالات و عده‌ای مثل بو کردن گل.


6- نترسیدن از مرگ، نشانه صدق و یقین است. وقتی مرگ از راه می‌رسد شوخی‌ها، تعارفات و خیالات می‌گریزند، تنها انسان می‌ماند و اعمال او. در لحظه مرگ، انسان باور می‌کند که متاع دنیا کم است و آخرت بهتر و باقی است.



7- در روایات به کسی که آخرت خویش را فدای دنیا کند مجنون، و به پیروان رهبر فاسد فقیر، و آن کس که دین خود را از دست بدهد، غارت زده گفته شده است.



8- در قرآن مجید 115 مرتبه کلمه «دنیا» بکار رفته و 115 مرتبه کلمه «آخرت» استعمال شده است و این یک تصادف نیست. البته این به معنای آن نیست که اهمیت دنیا و آخرت هر دو یکسان است و دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند، به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد، فقط باید مراقب باشیم که زینت‌ها و جلوه‌های دنیا، مقدمه غفلت از آخرت است.

9- انسان باید در مسائل دنیا و آخرت فکر کند و برای آخرت خود از همین دنیا چیزی را کسب کند و در مبدا و معاد و اسرار هستی و آفریده‌ها و قوانین حاکم فکر کند و تا آنجا که می‌تواند، مسائل را با تعقل و اندیشه قبول کند هر چند شرط پذیرش مکتب، آگاهی بر همه اسرار نیست.



10- در دعوت مردم به حق، آنان را به مقایسه دنیا و آخرت دعوت کنیم. دنیا و آخرت تفاوت‌هایی دارند، از جمله:

الف- غم و اندوه در دنیا از انسان به دیگران سرایت می‌کند، ولی در آخرت چنین نیست.

ب- در دنیا، انسان می‌تواند با عذر یا کفاره یا دروغ یا حیله یا توبه یا ناله مشکلش را حل کند، اما در آخرت چنین نیست.

ج- تلخی‌های دنیا قابل تخفیف است و با آن انس گرفتن با آن، از تلخیش کاسته می‌شود، ولی در آخرت چنین نیست.

د- میان پاداش‌های دنیوی و اخروی تفاوت‌ فراوان است. در بهر‌ه‌های دنیوی، تلخی‌هایی نیز وجود دارد، ولی ثواب آخرت، به تمامی نیکی و خیر است و عذاب‌های آخرت، انواع و مراحل متعدد دارد.



11-دادگاه قیامت، گواهان بسیاری دارد:

الف: خداوند، که شاهد بر همه اعمال ماست. «ان الله علی کل شیء شهید» (حج، 17.)

ب: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله. «فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا»؛ چگونه است حال آنها در آن روز که برای هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر آنها قرار دهیم. (نساء 41).

ج: امامان معصوم علیهم السلام. «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس» (بقره 143.) ما شما را امت میانه قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید.

مطابق روایات، مراد از امت امامان معصومند زیرا سایر افراد امت از علم و عصمت لازم برای گواهی در آن روز برخوردار نیستند.

د: فرشتگان. «و جاءت کل نفس معها سائق و شهید» در قیامت همراه هر انسانی دو فرشته می‌آید، یکی او را سوق می‌دهد و یکی شاهد بر اوست. (ق، 21.)

هـ: زمین. «یومئذ تحدث اخبارها» (زلزال، 4.)

در قیامت زمین اخبار خود را بازگو می‌کند

و: وجدان. «اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا» نامه عملت را بخوان و خود قضاوت کن که با توجه برخورد شود. (اسراء، 14.)

ز: اعضای بدن. «یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم» روز قیامت زبان و دست و پا به سخن آمده و علیه انسان گواهی می‌دهند. (نور، 24.)

ح: زمان. امام سجاد علیه‌السلام در دعای ششم صحیفه می‌فرماید: «هذا یوم حادث جدید و هو علینا شاهد عتید» امروز روز جدیدی است که در قیامت گواه اعمالی است که در آن انجام می‌دهیم.

ط: عمل. «وجدوا ما عملوا حاضرا» در قیامت اعمال انسان تجسم یافته و در برابر او نمودار می‌شوند. (کهف، 48.)
 

computrenginneer

عضو جدید
بوئيدن گل زندگي پس از مرگ

بوئيدن گل زندگي پس از مرگ



مأموران مرگ

مأموران مرگ چه كسانى هستند؟

پاسخ را در قرآن پى جويى مى كنيم:

(اللَّهُ الَّذي يَتَوفّاكُم) خداست كه شما را مى ميراند.(1)

(تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا) فرستادگان ما، او را مى ميرانند. (2)

(يَتَوفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوت) فرشته مرگ، شما را مى ميراند. (3)

از اين آيات، چنين فهميده مى شود:

الف - ميراننده اصلى خداست؛ لذا در برخى از آيات، اين امر به آن ذات اقدس نسبت داده شده است.

ب - مأموريت اصلى به عهده «فرشته مرگ» (عزرائيل) است.

ج - منظور از فرستادگان، همان فرشتگان است كه دستياران فرشته مرگ هستند.

* * * * *
مرگ و سيماى فرشتگان

از برخى آيات و روايات استفاده مى شود كه مرگ و سيماى فرشتگان مرگ، نسبت به نيكوكاران و بدكاران يكسان نيست:



الف - نسبت به نيكوكاران:

(تَحِيَّتُهُم يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَاَعدَّلَهُمْ اَجْراً كَريماً)

هديه مؤمنان و پذيرايى از آنان، در هنگام نيل به رحمت حق، سلام خدا و بشارت لطف الهى است؛ و براى آنها، پاداشى بزرگ آماده شده است. (4)

از امام صادق عليه السلام راجع به «توصيف مرگ» سؤال شد:

حضرت فرمود: «مرگ براى مؤمن، همانند بو كردن بهترين گلهاست كه با بوى آن به خواب مى رود؛ و با مرگ، تمام درد و رنجهاى او از بين مى رود».



ب - نسبت به بدكاران:

(ولوترى اذ يتوفى الَّذين كفروا الملائكة يضرِبُون وُجوههم واَدبارَهُم وَذوقوا عذابَ الحَريق ذلك بما قدّمت ايديكم)

اگر سختى حال كافران را، هنگامى كه فرشتگان جان آنها را مى ستانند، بنگرى (خواهى ديد كه) بر رو و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند: مزه سوزنده آتش را به جهت كردار زشت دنياتان بچشيد. (5)

حضرت امام سجاد عليه السلام فرمود:

«مرگ براى كافر، همانند بركندن جامه هاى نيكو و پوشيدن جامه هاى چركين و تن آزار و همچون كوچيدن از خانه هاى آرامش بخش به خانه هاى ناآرام و دهشتناك است».».

* * * * *
نخستين منزلگاه

از آيات و روايات چنين استنباط مى شود كه انسان، پس از مرگ، يكباره وارد جهان اخروى نمى شود؛ بلكه وقوع «قيامت كبرى» همراه با يك سرى انقلابها و دگرگونى ها در كل نظام هستى و موجودات جهان است.

البته، تصور نشود كه در فاصله مرگ تا قيامت، انسانها در خاموشى، بى حسى و بى حياتى به سر مى برند؛ بلكه در فاصله بين دنيا و قيامت، عالمى - به مراتب - برتر از دنياى كنونى هست كه داراى حيات همراه با لذت و سرور براى نيكوكاران و رنج و اندوه براى بدكاران است. عالم واسطه بين دنيا و آخرت «برزخ» نام دارد. «عالم برزخ» نسبت به آخرت (قيامت بزرگ)، «قيامت كوچك» ناميده مى شود.
 

computrenginneer

عضو جدید
خوشا به حال شیر مردانی که مرگ را باور کردند و بیروزمندانه از این گذرگاه گذشتند.
هیهات از ان لحظه که بانگ رحیل به صدا دراید و من و تو تو شه ای برای سفر اخرت مهیا نکرده باشیم.
 

pejman.pna

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترس!!!!! مرگ که ترس نداره.
نوشته ها رو هم من خوندم . باز نترسیدم. چیز ترسناکی ندیدیم. فقط کافیه تفکراتمون رو از حالت مادی و جسمانی فراتر ببریم.
 

tirmah

عضو جدید
ترس!!!!! مرگ که ترس نداره.
نوشته ها رو هم من خوندم . باز نترسیدم. چیز ترسناکی ندیدیم. فقط کافیه تفکراتمون رو از حالت مادی و جسمانی فراتر ببریم.
سلام پژمان جان منم نگفتم مرگ ترس داره من
با سعید جان شوخی می کردیم
نگفتی دوست داری چه طوری از این دنیا بری؟
 

soha.soha

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه نمي ترسم
اما دوس ندارم سخت بميرم
اما يه جوري باشه كه قبلش بفهمم دارم ميميرم
چجوري ميشه به نظرتون؟


.

مرگ تدريجيو دوس ندارم
يه انفجار خوبه فك كنم
 

computrenginneer

عضو جدید
در نامه 31، امام علی(ع) در قسمتی از وصیت خود به امام حسن(ع) می‌فرماید:
از آن ترس كه گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشی، و به این امید كه زان پس توبه خواهی كرد. ولی مرگ میان تو و توبه‌ات حایل شود و تو خود را تباه ساخته
 

pejman.pna

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام پژمان جان منم نگفتم مرگ ترس داره من
با سعید جان شوخی می کردیم
نگفتی دوست داری چه طوری از این دنیا بری؟
سلام و درود دوست خوبم. من عذرخواهی می کنم. برداشت اشتباهی داشتم.
چه جوریش برام خیلی فرق نداره. هرجور صلاح باشه بهش تن می دم. هر جور که لازم باشه اتفاق بیافته، می افته. پس دیگه نباید نگران بود.
من از همه بیشتر از مردن با سقوط هواپیما میترسم
دیشب خواب دیدم سقوط کردم!
باور کن ترس نداره. فقط کافیه جور بهتری بهش فکر کنی.
 

tirmah

عضو جدید
نه نمي ترسم
اما دوس ندارم سخت بميرم
اما يه جوري باشه كه قبلش بفهمم دارم ميميرم
چجوري ميشه به نظرتون؟

.

مرگ تدريجيو دوس ندارم
يه انفجار خوبه فك كنم
چون پرسیدی می گم
خوب بیماری بدی بگیری گند 1ماه دیگهمی میری البته خدا نکنه
ممنون:w27:
 

tirmah

عضو جدید
سلام و درود دوست خوبم. من عذرخواهی می کنم. برداشت اشتباهی داشتم.
چه جوریش برام خیلی فرق نداره. هرجور صلاح باشه بهش تن می دم. هر جور که لازم باشه اتفاق بیافته، می افته. پس دیگه نباید نگران بود.

باور کن ترس نداره. فقط کافیه جور بهتری بهش فکر کنی.
خواهش عزیز
می دونید من از مرگ نمی ترسم ولی از اینکه بزارندم داخل قبرمتنفرم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ک مرگ (1) بحث و گفتگوی فلسفی 8
G حضور حضرت دوست بحث و گفتگوی فلسفی 2

Similar threads

بالا