بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
به افتخار نسیم
همه پیپیپ هورا
پیپیپ هورا
به افتخار آرام همه پیپیپ هورا
به افتخار آبجی کوچیکه
پیپیپ هورا
به افتخاره سکرت
پیپیپ هورا
به افتخار شوالیه
پیپیپ هورا
به افتخار
رد هیت
پیپیپ هورا
به افتخار داداشی
پیپیپ هورا
اصلا به افتخار کرسی نشینا
پیپیپ هورا پیپیپ هورا
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
كدو قلقله زن

يكي داشت؛ يكي نداشت. پيرزني سه تا دختر داشت كه هر سه را شوهر داده بود و خودش مانده بود تك و تنها.

روزي از روزها از تنهايي حوصله اش سر رفت. با خودش گف «از وقتي دختر كوچكترم را فرستاده ام خانه بخت, خانه ام خيلي سوت و كور شده, خوب است بروم سري بزنم به او و آب و هوايي عوض كنم.»

پيرزن پاشد چادرچاقچور كرد؛ عصا دست گرفت و راه افتاد طرف خانه دختر تازه عروسش كه بيرون شهر, بالاي تپه اي قرار داشت.

چشمتان روز بد نبيند! از دروازه شهر كه پا گذاشت بيرون گرگ گرسنه اي جلوش سبز شد. پيرزن تا چشمش افتاد به گرگ, دستپاچه شد و سلام بلند بالايي كرد.

گرگ گفت «اي پيرزن! كجا مي روي؟»

پيرزن گفت «مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

گرگ گفت «بي خود به خودت زحمت نده. چون من همين حالا يك لقمه ات مي كنم.»

پيرزن گفت «يك لقمه پوست و استخوان كه سيرت نمي كند؛ بگذار برم خانه دخترم؛ چند روزي خوب بخورم و بخوابم, تنم گوشت تر و تازه بيارد و حسابي چاق و چله بشوم, آن وقت من را بخور.»
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
گرگ گفت «بسيار خوب! اما يادت باشد من از اينجا جم نمي خورم تا تو برگردي.»

پيرزن گفت «خيالت تخت باشد. زود برمي گردم.»

و راه افتاد.

چند قدم كه رفت پلنگي, مثل اجل معلق پريد جلوش و پرسيد «كجا مي روي پيرزن؟»

پيرزن از ترس جانش تعظيم كرد و گفت «مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

پلنگ گفت «زحمت نكش؛ چون من خيلي گرسنه ام و همين حالا بايد تو را بخورم.»

پيرزن گفت «يك لقمه پيرزن كجاي شكمت را پر مي كند؟ بگذار برم خانه دخترم, چند روزي خوب بخورم و خوب بخوابم, حسابي چاق وچله بشوم, آن وقت برمي گردم اينجا, من را بخور.»

پلنگ گفت «بدفكري نيست. تا تو برگردي, من دندان رو جگر مي گذارم و همين دور و بر مي پلكم.»

پيرزن گفت «زياد چشم به انتظارت نمي گذارم؛ زود برمي گردم.»

و باز به راه افتاد؛ اما هنوز به خانه دخترش نرسيده بود كه شيري غرش كنان جلوش را گرفت. پيرزن از ترس سر جاش خشكش زد و اته پته كنان سلام كرد و جلو شير افتاد به خاك.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
شير گفت «كجا داري مي روي پيرزن؟»

پيرزن گفت «دارم مي روم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش متنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»

شير گفت «نه. نمي گذارم؛ چون شكم من از گشنگي افتاده به غار و غور و همين حالا تو را مي خورم.»

پيرزن گفت «اي شير! تو سلطان جنگلي؛ دل و جگر گاو نر ران گورخر هم شكمت را سير نمي كند؛ تا چه رسد به من پيرزن كه يك چنگ پوست و استخوان بيشتر نيستم؛ صبر كن برم خانه دخترم, چند روزي خوب بخورم و بخوابم, حسابي چاق و چله بشوم و برگردم. آن وقت من را بخور.»

شير گفت «برو! اما زياد معطل نكن كه خيلي گشنه ام.»

پيرزن گفت «زياد چشم به راهت نمي گذارم.»

و راهش را گرفت رفت تا به خانه دخترش رسيد.

دختر و دامادش خوشحال شدند. وقت شام پيرزن را بالاي سفره نشاندند و پلو و خورش و ميوه و شربت جلوش گذاشتند و موقع خواب براش رختخواب ترمه پهن كردند.

پيرزن سه چهار روز خورد و خوابيد. وقت برگشتن به دخترش گفت «برو يك كدو تنبل بزرگ براي من بيار.»

دختر رفت كدوي بزرگي آورد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
پيرزن گفت «در جمع و جوري براي كدو بساز و توي كدو را خوب خالي كن.»

دختر پرسيد «براي چه اين كار را بكنم؟»

پيرزن هر چه را كه موقع آمدن براش پيش آمده بود شرح داد و آخر سر گفت «وقتي خواستم برم, مي روم توي كدو؟ تو هم ببرم بيرون هلم بده و قلم بده.»

دختر توي كدو را خوب خالي كرد. پيرزن رفت تو كدو و دختر كدو را برد بيرون و از سرازيري جاده قلش داد پايين.

كدو قلقله زن قل خورد تا رسيد نزديك شير.

شير تا ديد كدو دارد مي آيد, پريد جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»

كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

شير گفت «خيلي خوب.»

و كدو را قل داد و ول داد.

كدو قل خورد و قل خورد تا رسيد نزديك پلنگ.

پلنگ تا ديد كدو دارد مي آيد, رفت جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

پلنگ هم گفت «خيلي خوب!»

و كدو را قل داد و ول داد.

كدو قل خورد و قل خورد تا رسيد نزديك گرگ.

گرگ تا ديد كدو دارد مي آيد, دويد جلو گفت «كدو قلقله زن! نديدي پيرزن؟»

كدو گفت «والله نديدم؛ بالله نديدم؛ به سنگ تق تق نديدم؛ به جوز لق لق نديدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»

گرگ صداي پيرزن را شناخت. گفت «سر من كلاه مي گذاري؟ تو همان پيرزني هستي كه قرار بود بخورمت. حالا رفته اي توي كدو.»

گرگ شروع كرد به سوراخ كردن كدو و همين كه از اين ور كدو رفت تو, پيرزن دركدو را ورداشت و از آن ور كدو آمد بيرون. دويد توي خانه اش و در را پشت سرش بست.
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام عزيز
من آخر اين اسم شمارو نفهميدما... هروقتم ازت ميپرسم ميپيچوني :D

سلام نسیم جان.خوبی؟شبت بخیر
سلام خانومي...شب خودتم بخير نانازي
به افتخار نسیم
همه پیپیپ هورا
پیپیپ هورا
به افتخار آرام همه پیپیپ هورا
به افتخار آبجی کوچیکه
پیپیپ هورا
به افتخاره سکرت
پیپیپ هورا
به افتخار شوالیه
پیپیپ هورا
به افتخار
رد هیت
پیپیپ هورا
به افتخار داداشی
پیپیپ هورا
اصلا به افتخار کرسی نشینا
پیپیپ هورا پیپیپ هورا
به افتخار خود تنهايي عزيز
پیپیپ هورا :w42:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
تنهایی جان خیلی بامزه تعریف کردی!!من کلی حال کردم!!:D:D;)
ایول
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام نسیم خانوم
چه عجب
قدم رنجه فرمودید
نبودی ببینی امشب، اینجا شده بود مزرعه ای برا خودش، هرکی واس خودش یه حیوونی آورده بود وسط میخواست پرورش بده. :D
البته آرام که این وسط از همه با تجربه تر بود، آخه باغ وحشی داره واس خودش :D
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام نسیم خانوم
چه عجب
قدم رنجه فرمودید
نبودی ببینی امشب، اینجا شده بود مزرعه ای برا خودش، هرکی واس خودش یه حیوونی آورده بود وسط میخواست پرورش بده. :D
البته آرام که این وسط از همه با تجربه تر بود، آخه باغ وحشی داره واس خودش :D
یکی به این بچه یه چیز بگه!!تنهاییی به این دداشت هیچی نمیگی؟؟!:razz:
تنهايي جتن ممنون خيلي قصه باحالي بود... من كه هميشه از شنيدنش لذت ميبرم ;)


كي باهات قهر كرده آرام جونم :w20: بگو تا خودم حسابشو برسم ;)
ردهت!!بهش عید رو تبریک نگفتم باهام 33 ساعت قهر کرده:w25:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام نسیم خانوم
چه عجب
قدم رنجه فرمودید
نبودی ببینی امشب، اینجا شده بود مزرعه ای برا خودش، هرکی واس خودش یه حیوونی آورده بود وسط میخواست پرورش بده. :D
البته آرام که این وسط از همه با تجربه تر بود، آخه باغ وحشی داره واس خودش :D
سلام محمد جان
ببخشيد دير شد كار داشتم
اِ اِ اِ راست ميگي پس جاي من حسابي خالي بوده :D دوستان اگه مزرعه را انداختيد منم ميشم كشاورزش... آخه من مهارت خاصي در مزرعه داري دارم ( البته از نوع مجازيش ;) كه همشم مديون بازي harvest moon يا همون مزرعه دار هستم :D ) راستي رد هت هنوز هستي؟ قرار بود يه مزرعه اينترنتي راه بندازي ...پس چي شد؟ :D
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مامان گلابم که نیومد...
هی راستی یادم رفت
مسواک یادتون نره:tooth:
:w21:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب دیگه بچه ها من برم لالا
کاری ندارید
شب خوش تنهايي عزيز
خوب بخوابي;)
شب شما هم خوش دوست عزيز
این مامان گلابم که نیومد...
هی راستی یادم رفت
مسواک یادتون نره:tooth:
:w21:
يه چيز ديگه هم يادت رفت بگي :D
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
تنهایی جان سکرت جان شبتون بخیر باشه.
مرسی از همه چیز.خیلی خوش گذشت:D:gol::gol:
 

atousa_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا که من اومدم همه دارن می رن ؟؟؟؟؟؟؟:cry:

سلام

شب همگی خوش
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام آتوسا جان!!چرا انقدر دیر؟؟؟؟؟؟:surprised:
خوبی؟؟شبت بخیر
می تونی بری راحت دو تا قصه رو بخونی!!
 

atousa_m

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوندمشون
دست همه درد نکنه

آخه کار داشتم

تازه ساعت 1:30 کارام تموم شد . :redface:
 

Similar threads

بالا