مشاعرۀ سنّتی

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد،
باز آن سرود سرخ "انا الحق"
ورد زبان اوست.


(شفیعی کدکنی، در کوچه باغهای نشابور)
 

mina.polymer.88

عضو جدید
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روان سوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من آن آواره بشکسته حالم

ز هجرانت بُتا رو به زوالم

منم آن مرغ سرگردان و تنها

پریشان گشته شد یکباره حالم
 

افرا31

عضو جدید
به نو کردن ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پرواز کبوتر ممنوع است ....


 

افرا31

عضو جدید
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار كه در من جاری بود
به ابرها كه فكرهای طویلم بودند
به رشد دردناك سپیدارهای باغ كه با من
از فصل های خشك گذر می كردند
به دسته های كلاغان
كه عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم كه در آینه زندگی می كرد
و شكل پیری من بود
و به زمین كه شهوت تكرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می آیم می آیم می آیم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاك
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریكی
با بوته ها كه چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها كه دوست می دارند
و دختری كه هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
 

1992.sarina

عضو جدید
درشبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخن گوی توام
من در این تاریکی
من دراین نیمه شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا

وز قد بلند او بالای صنوبر پست
 

hamid_61

عضو جدید
تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
من به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تا كي كني پريشان دل هاي مبتلا را

آن خرمن بلا را پيش صبا مگستر

زين پيش و از پس و پيش زلف دوتا مگستر

در پيش پاي دل ها دام بلا مگستر
 

1992.sarina

عضو جدید
تا كي كني پريشان دل هاي مبتلا را

آن خرمن بلا را پيش صبا مگستر

زين پيش و از پس و پيش زلف دوتا مگستر

در پيش پاي دل ها دام بلا مگستر
روز ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
 

رسول فهیم

عضو جدید
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید

در هوس خیال او همچو خیال گشته​ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم
 

رسول فهیم

عضو جدید
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
 

رسول فهیم

عضو جدید
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش
با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وز نااهلان تمام دامن درکش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا