مشاعرۀ سنّتی

AinOs · Jul 15, 2012

superst@r گفت:
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دوسه پيمانه

همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد

امالیا · Jul 15, 2012

superst@r گفت:
من مست و تو ديوانه ما را كه برد خانه
صدبار تو را گفتم كم خور دوسه پيمانه

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

Shahab · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد

سلام بر پايه مشاعره

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

امالیا · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد
کسی کو بسته ی زلفت نباشد
چو زلفت در هم و زیر و زبر باد

دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

mani24 · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

توی این خونه پوسیدم خدایا
مگه دیوار اینجا در نداره
چقدر باید تحمل کرد بی عشق
مگه دنیا در و پیکر نداره

AinOs · Jul 15, 2012

superst@r گفت:
سلام بر پايه مشاعره

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

سلام

مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها

امالیا گفت:
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

امالیا · Jul 15, 2012

mani24 گفت:
توی این خونه پوسیدم خدایا
مگه دیوار اینجا در نداره
چقدر باید تحمل کرد بی عشق
مگه دنیا در و پیکر نداره

هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است

امالیا · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
سلام

مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هردم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

AinOs · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است

تا ز میخانه و می نام نشان خواهد بود
دل ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

mani24 · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آورده‌ام

مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را

mani24 · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
تا ز میخانه و می نام نشان خواهد بود
دل ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

دوش ای پسر می خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد

باری حریفی جو که او مستور دارد راز را

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی

بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را

امالیا · Jul 15, 2012

mani24 گفت:
دوش ای پسر می خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد

باری حریفی جو که او مستور دارد راز را

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی

بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را

ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای
حسن تو جلوه می کند وین همه پرده بسته ای

AinOs · Jul 15, 2012

mani24 گفت:
دوش ای پسر می خورده‌ای چشمت گواهی می‌دهد

باری حریفی جو که او مستور دارد راز را

روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی

بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

mani24 · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را

امالیا · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

امالیا · Jul 15, 2012

mani24 گفت:
امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

mani24 · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

امالیا · Jul 15, 2012

mani24 گفت:
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می گویمت دعا و ثنا می فرستمت

eghlimaa · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می گویمت دعا و ثنا می فرستمت

تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را

امالیا · Jul 15, 2012

eghlimaa گفت:
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

tanin67 · Jul 15, 2012

eghlimaa گفت:
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را

ای مرا آزرده از خود گر پشیمانی بیا
نغمه های نا موافق گر نمی خوانی بیا

امالیا · Jul 15, 2012

tanin67 گفت:
ای مرا آزرده از خود گر پشیمانی بیا
نغمه های نا موافق گر نمی خوانی بیا

از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

AinOs · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

Elmira2010 · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وزبسترعافیت برون خواهم خفت

امالیا · Jul 15, 2012

Elmira2010 گفت:
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وزبسترعافیت برون خواهم خفت

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

AinOs · Jul 15, 2012

امالیا گفت:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

anahita1370 · Jul 15, 2012

s_26 گفت:
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

eghlimaa · Jul 15, 2012

anahita1370 گفت:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

samiyaran · Jul 15, 2012

eghlimaa گفت:
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

چه زیبا می گه احمدرضا احمدی:

در كمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش كرده ام
كه بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشك های من بسته
بر صورت من است
هیچكس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
كه عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر كف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم

eghlimaa · Jul 15, 2012

samiyaran گفت:
چه زیبا می گه احمدرضا احمدی:

در كمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش كرده ام
كه بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشك های من بسته
بر صورت من است
هیچكس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
كه عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر كف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

Thread starter	عنوان	تالار	پاسخ ها	تاریخ
	اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه	مشاعره	109	Jul 18, 2015
	مشاعرۀ شاعران	مشاعره	11	Sep 9, 2009

مشاعرۀ سنّتی

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

مدیر تالار عکس

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

عضو جدید

کاربر حرفه ای

عضو جدید

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

عضو جدید

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

کاربر حرفه ای

عضو جدید

عضو جدید

عضو جدید

Similar threads