نتایح جستجو

  1. **خانوم مهندس**

    خدافظي......

    دارم ميرم خدافظ همه............:cry:
  2. **خانوم مهندس**

    عكس نوشته هاي طنز

    ای وای سی دی افتاد ! دوباره باید دانلود کنم ! مهران غفوریان مدل چینی عشوه شتری که میگن اینه !؟ جمع صمیمی یک خانواده ! فرآیند تولید عسل ! یک حقیقت ! کودکی در ابعاد بزرگ ! یا خداااااا برید کنار ترمز بریدم ! يك روز معمولي در خوابگاه طرز تهيه پاندا!
  3. **خانوم مهندس**

    داستان اموزنده 4

    داستان اموزنده (خارپشت) در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند… وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد بخاطرهمین تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ‫ولی از...
  4. **خانوم مهندس**

    داستان اموزنده 3

    داستان آموزنده (زندگی مثل چای است) گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آدم هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند...
  5. **خانوم مهندس**

    داستان اموزنده 2

    داستان آموزنده یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد. شیوانا پاسخ داد...
  6. **خانوم مهندس**

    داستان جالب و خواندني

    داستان خلبانان نابينا دو خلبان نابینا که هردو عینک های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در...
  7. **خانوم مهندس**

    زنها واقعا چه ميخواهند (داستان اموزنده)

    روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو، پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد. آرتور یک سال زمان داشت تا...
  8. **خانوم مهندس**

    داستان خواندني يك ويالونيست

    داستان خواندنی “ویالونیست” در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی صبح زود که مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند٬ زنان و مردانی که تفریح و لذت در...
  9. **خانوم مهندس**

    يك داستان اموزنده ...

    داستان آموزنده “همسایه حسود” روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد .یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و...
  10. **خانوم مهندس**

    نكته هاي كوچك زندگي ....

    لطفا صبور باشيد و تا انتها بخونيد ممنون زندگی همان اندازه که از اتفاقات بزرگ تشکیل شده ، نکته های کوچک هم دارد. نکته هایی که شاید همه ما آنها را بدانیم اما خوب، گاهی فراموش میکنیم. سرشاری زندگی از همین نکات کوچک است که گاهی پیش درآمد اتفاقات بزرگ و سرنوشت ساز می شوند.آنها را جدی بگیرید،...
  11. **خانوم مهندس**

    بخوانیم ، بدانیم و به کار بگیریم . . .

    بخوانیم ، بدانیم و به کار بگیریم . . . Three things in life that are never certain سه چیز در زندگی پایدار نیستند Dreams رویاها Success موفقیت ها Fortune شانس Three things in life that, one gone never come back سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند Time زمان Words گفتار...
  12. **خانوم مهندس**

    بياييد بياموزيم .....

    بياييد بياموزيم كه..... بیاموزیم که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد ولی برای التیام بخشیدنِ آن، به سالها وقت نیاز است. بیاموزیم که هرگز نمی توانید کسی را مجبور به دوست داشتنِ خود کنید، زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آیینه ای از کردار و اخلاق خود شما است...
  13. **خانوم مهندس**

    بياييد اينبار نخنديم

    به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب نخند به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری. نخند به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند. نخند به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده. نخند به دستان پدرت،...
  14. **خانوم مهندس**

    چت كردن اقا پسر با يك دختر خانوم (بيا يه كم بخند)

    پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟ دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟ دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲ پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من...
بالا