ساعت از 2/5 شب گذشته بود.همه در خواب بودند.دریچه ی بالای گلخانه به آرامی و بدون سرو صدا باز شد.با اشارۀ او مرد دیگر آهسته پایین پرید وبه دنبال او خودش نیز همراه شد.خانه غرق سکوت بود.با اشاره به هم اسلحه ها را از پشت درآوردند وهمزمان با یکدیگر وارد اتاق خواب شدند.هردو کارخود را خوب می...