نتایح جستجو

  1. abdolghani

    قلب طلایی | زهرا اسدی (تایپ)

    قلب طلائی نویسندش زهرا اسدی 420 صفحه یا حق می نویسم به یاد روزهای انتظار به یاد لحظه های فراق به یاد چشمهای اشکبار به یاد سینه های داغ دار می نویسم به یاد خلوت های غم بار به یاد غروب های دلگیر وطلوع حسرت بار مینویسم به یاد او که چون پرنده ای به سوی آسمان پر کشید و چشمهای منتظر را تا ابد...
  2. abdolghani

    قلب سنگی | فرزانه رضائی دارستانی (تایپ)

    نام کتاب: قلب سنگی نویسنده فرزانه رضائی دارستانی این کتاب سرگذشت دختری است که به قلب سنگی معروف بوده خیلی جذاب و قشنگه فقط صفحه اول کسل کنندست سرآغاز بمناسبت روز باشکوه مادر پدر جشن کوچکی ترتیب داده بود. با شوهر و پسر کوچکمان اشکان زودتر رفته بودم تا به مادر کمک کنم. برادرم فرهاد نیز...
  3. abdolghani

    ترانه هاي نيمه شب | مريم جعفري

    ترانه های نیمه شب مریم جعفری ا406 صفحه 24 فصل فصل1 وقتی برادرم مُرد، دانستم باید به فکر ترک هرچه زودتر خانه اش باشم. بدبخت با مرگش هم مرا از زندگی در چنان جهنمی نجات داد وهم خودش راحت شد. مگر از زندگی در کنار چنان زنی چه دیده بود غیر از سنگ زیرین بودن و سپر بلای من شدن؟ جداً که سر کردن با سپیده...
  4. abdolghani

    رمان بخت سپیدزمستان | مهنازصیدی

    فصل اول سرش به شدت درد میکرد.نفس کشیدن نیز برایش مشکل شده بود.آن چنان فشاری به سر و چشمانش می آمد که حتی نمیتوانست چشمانش را باز کند.استخوان صورتش به شدت درد میکرد.گیج بود .گویی میان زمین و آسمان معلق است.نمیدانست چه بلایی سرش آمده است.به یاد نمی آورد که تا آن روز چنین دردی را تجربه کرده باشد...
  5. abdolghani

    تلافی

    تلافی نویسنده : سیمین شیردل 24 فصل 311 صفحه فصل اول مامان می خواد ازدواج کنه ... نمی دونم در آیینه بود یا خودم بودم که حرف می زدم . هر چه بود خیلی سمج بود . مدام ، در فضای ساکت اتاق تکرار می شد تا حقیقت تلخ را بر سرم بکوبد که در شرف انجام شدن بود . دلم می خواست از جلوی ایینه بلند شوم ؛...
  6. abdolghani

    سایه نگاهت فرزانه رضایی

    نام کتاب:سایه نگاهت نویسنده:فرزانه رضایی دارستانی ........................................... دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تاملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند طیب عشق مسیحا دمست و مشفق...
  7. abdolghani

    بشنو ازدل

    رمان بشنو از دل.........نوشته ن . نوری ------------------------------------------------ -------------------------------------------------- اوایل آبان ماه بود مانند همیشه غروب از مدرسه به خانه بازمیگشتم، سوز پاییزی باعث شده بود با سرعت .بیشتری گام بردارم، جلوی در خانه لحظاتی را به جستجوی کلید...
  8. abdolghani

    گندم مرتضی مودب پور

    به نام آفریدگار یکتا فصل اول اواخر فروردین بود . یه روز جمعه ، تو اتاقم که پنجره اش رو به باغ وا می شد روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم . صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود . هفت هشت تا گنجشک رو شاخه ها با هم دعواشون شده بود و جیک جیک شون هوا بود ! رو شاخه ها این ور و...
  9. abdolghani

    بادل من بساز

    نام رمان:با دل من بساز نويسنده:فاطمه صالحي نشر:علم تعداد صفحات:504 چاپ اول:1385 از وقتي به ياد دارم هميشه در دلشوره و اضطراب به سر مي بردم و هر لحظه منتظر يك خبر بد بودم. دلم شده مثل يك كلاغ سياه شوم، دائم بال بال مي زنه و صداش مثل غار غار كلاغ گوشهام رو اذيت مي كنه. كنار پنجره ايستاده ام و...
  10. abdolghani

    درخواست کتاب

    این پست رومیذارم برای دوستانی که کتابی یا رمانی روکه خیلی دوست دارن تاتایپ بشه . در این تایپک در خواست خودشان را بدهند
  11. abdolghani

    معرفی کتاب

    سلام دوستان این پست گذاشته شده تاشما کتابی رومعرفی کنید وخلاصه ای ازآن رو بذارید اولیش ورمن میذارم کتاب عسل بانو خلاصه داستان درمورد دختری هست که نزدعموش زندگی می کنه وبعدازسالها یک روزقصه زندگی پدرومادرش رومی شنوه وبعدازاون دیگه می گه نمیخ وام پدرم روببینم و...............
  12. abdolghani

    فاصله قلبها زهرا فروغی

    نام رمان: فاصله قلبها نویسنده: زهرافروغی 320 صفحه 12 فصل فصل اول ازپله های محضرکه پایین می آمدم،افشین صدایم کردوگفت: - راحت شدی افسون،نه؟ ایستادم وبه طرفش برگشتم دهانم قفل شده بود،احساس کردم قلبم تندترمی زندبه چهره افشین دقیق شدم.اکثرموهایش سفیدشده بودوشکمش جلوآمده بود واندام مناسبی راکه...
  13. abdolghani

    توسهم منی

    رمان توسهم منی نویسنده : ماندانابهروز 15 فصل 367 صفحه مقدمه : آرام اما محکم قدم برمی دارد، درجاده ای که درفراسوی آن دربی نهایت گم می شود ونه آغاز آن پیداست ونه پایان آن راراهیست. ذهن خسته وآشفته اش باهجوم افکاری چنان مغشوش گشته که حس می کند نمی تواند به راحتی وبی دغدغه قدم بردارد. به آنهایی که...
  14. abdolghani

    آتش دل

    در ماشين را بستم و گفتم: -نمي دونم چي بگم. -كسي الان از تو جواب نخواسته،ارسيا هم عجله اي نداره پس خواهش مي كنم قبل از اينكه نه بگي فكر كن. -باشه اما اميدوارش نكن. -فدات بشم برو از خستگي نمي توني چشمات رو باز كني،طنين؟ دستهايم را روي سقف پرايد مرجان گذاشتم و دوباره خم شدم و گفتم: -بله؟ -دوستت...
  15. abdolghani

    پس کوچه های سکوت

    نویسنده:ماندا معینی(مودب پور) چاپ اول:1386 (یه ساعتی هست که برگشتم خونه اما هنوز نه ناهار حاضره و نه خودم !ظرفای دیشب کثیفه و چرب و چیلی تو ظرفشویی مونده ن !رختای چرکم تو سبده کنار لباسشویی!خونه م کثیفه و به هم ریخته ! خودمم رو یه مبل کنار یه میز موندم !چشمم به یه ضبط صوت کوچولوئه که رو میز...
  16. abdolghani

    بهار راباورکن

    نام : بهار را باور کن نویسنده: سارا زیبایی تعداد صفحات : 150 باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت فریاد زدند کوچه یکپارچه فریاد شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است...
  17. abdolghani

    قصه تنهایی زهرااسدی

    قصه تنهایی نوشته زهرا اسدی انتشارات مشیری 1377 320 صفحه فصل اول-قسمت اول. چشمش که به تصویر درون آینه افتاد خندید، خنده ای از سر شوق، اندامش در این لباس چقدر زیباتر دیده می شد. با این بالا تنه ی چسبان و دامن پرچین که فنرها، پف تورهای آن را بیشتر نشان می داد قوس کمر باریک تر از همیشه به نظر می...
  18. abdolghani

    فریب دل

    نام کتاب: فریب دل تعداد صفحات: 476 چشم به نقطه پيوند دريا و آسمان دوختم و غرق در درياي خيالم شدم .ياد و خاطره روزهايي كه با پيام و پويا و يلدا به دنبال هم مي دويديم و صداي پدربزرگم در گوشم مانده كه مرتب مي گفت:پويا مراقب بچه ها باش ، پيام سوگند را هل نده ، يلدا نزديك دريا نرو خيس مي شي .پويا...
  19. abdolghani

    فقط بخاطرتو

    به نام یزدان پاک تکین به اونگاه کردکه مثل برج زهرماردست به سینه نشسته و به بیرون زل زده بود:چه مرگته؟ :- چرا نزاشتی با ماشین خودم بیام؟ - حالا مگه چی شده؟ - انگار که من 7 سالمه و روز اول مدرسه اس! - خوب همینطوره دیگه! تیام به او چشم غره رفت، - تنها تفاوتش اینه که 18 سالته و به جای مدرسه داری...
  20. abdolghani

    شهره شهر اثرسامان

    صدای خنده ها در فضا می پیچید. بوی قلیان، شب گرم آخر تابستان را انباشته بود. زن کودکش را به آغوشش فشرد. پشت در رستوران سنتی کز کرد. دل کندن برایش سخت بود. دو ماهی میشد که کودکش را روز و شب پی اش کشیده بود و به او مهر ورزیده بود. دیگر نمیتوانست. راه زیادی را آمده بود تا به اینجا رسیده بود، اینجایی...
بالا