منم زمانی که کلاس پنجم بودم خانم همسایه مون تعریف می کرد که پدرش توی روستا زندگی می کرده که متوجه حرکت سایه هایی روی دیوار طویله شون می شه و از وجود جن در آنجا حسابی ناراحت می شه.بعد می ره تو طویله و شروع می کنه به بد وبیراه گفتن به جن ها .اون می گفت بعد از اون ماجرا جن ها از اونجا می رن ولی گاو...