فصل اول
« اولین روز دانشگاھه!دانشگاه تھران!یه آرزو !»
جلوی در اصلی دانشگاه وایستادم!ترسیدم!جرات نمی کنم برم تو!جلوی در دانشگاه واستادم
و به سر در قشنگش نگاه می کنم!
ھمیشیه آرزوی یه ھمچین روزی رو داشتم!
حالا اون روز شده اما من می ترسم!
یه لحظه چشمامو بستم و به خودم گفتم:
-تو دریا ھستی!پر اراده و...