نتایح جستجو

  1. M

    رمان شب تقدیر

    شب تقدير نسرين سيفي قسمت اول دستهايم را روي ميز كوبيدم همه ساكت شدند و به طرف من برگشتند در حاليكه لبخندي روي لبم نشسته بود گفتم: - آتش بس! من حساب مي كنم سهيل دستهايش را به هم كوبيد و با شعف گفت - دمت گرم خيلي آقايي به پيروي از او عرفان و ياشار هم شروع كردند به دست زدن. لبم را به دندان گزيدم و...
  2. M

    رمان دوزخ اما بهشت نوشته نازی صفوی(قسمت اول)

    رعنا جان سلام... - رعنای خوبم سلام... - رعنای عزیزم... نه،نه، فایده ندارد، نمی توانی بنویسی. نمی توانستم. چند هفته بود که برای شروع کردن نامه داشتم فکر می کردم. نمی دانم، نمی دانستم چه بنویسم، از کجا شروع کنم و از چه بگویم. حرفی برای زدن نداشتم. چیزی به ذهنم خطور نمی کرد،...
بالا