در این هیایوی هیچ چیز و همه چیز...در این وادی مه آلود غریب...من کیستم؟؟!!
عابری خسته که چشم دوخته به راه بی نهایت...
درختی پیر که سایه سارش سالهاست سایه بان مسافران خسته شده و خودش سنگینی باد و باران را به دوش میکشد...
یا شاید علفی هرز زیر پای انسانهای مشحون از پوچی...
من کیستم؟؟!!
کیستم؟!