من دوست داشتم...تو ام همینطور....ولی تو نتونستی با شرایط کنار بیای...واسه همیشه منو با یه دنیا غشق تنها گذاشتی...بزرگترین ارزوم اینه که برگردی...برگرد که بدون تو نمیتونم زندگی کنم
کابوس هاي تنهايي ام را..
در متروکه اي از ذهنم آشفته رهايشان کرده ام...
تا در روزهاي تنهاييم..
بازيچه ام باشند..
شايد ...
شايد به اينگونه مردن عادت کنم..
انسان ها هر از چند گاهی ، از جایی می افتند
از لبه پرتگاه
از پـا
از نفس
ازاین ور بوم
از دماغ فیل
از چاله به چاه
از عرش به فرش
از چــشــم
ازچــــشــــم
از چـــــشـــــم
به جایی میرسیم که صداهای تو ذهنمون
از صداهای اطرافمون بلند تره
و خیالمون از واقعیت پر رنگ تر !
من تمام دلخوشی هایم را از دم باخته ام !
حالا خوش می گذرد . . .
اما دل خوش نیست