Recent content by pari.A

کسی می دونه با 587 ساخت کجا می شه قبول شد؟؟؟

من خودم ترم 3 ترمو داشتم. چون با يكي از دوستاي سيالاتيم درس مي خوندم.. خيلي فرق نداره اين ترم فيزيك بگيري يا ترمو. ببين كدوم ساعت و استادش بهتره. راستي كدوم دانشگاه مي ري كه ترم3 انيو ارائه كرده؟؟؟؟

درصد زبان خيلي تاثير داره؟؟ من ترم پنجم. زبان تخصصي بگيرم يا بدون اينه كلاس برم، خودم بخونم؟(آخه استادش خوش نمره نيست) يا اصلا بي خيال زبان تو كنكور شم؟؟

داري برا ساخت مي خوني؟ چه بي خبر. ببين برا انيو و قيد چي ميخواي بخوني؟؟ فقط تو رو خدا نگو جزوه علينژاد. يه جزوه درست و حسابي برا قيد مي خوام، داري؟؟

فداي تو *-;

با كبريتي معشوقه من به جوش آمد من دَم كشيدم و سياه سياه شدم خداي من استكانت را بردار چايي براي خودت بريز و كمي منتظر باش كه آرامترين لحظات جهان براي من و معشوقه ام فاصله خنك شدن چاي در استكان تو است

منم دلم خيلي خيلي برات تنگ شه مر ضيه جونم. كاش نمي رفتي....

رفتن تو نمی تونه مرگ این خاطره ها شه بذار بین ما همیشه یه نفس فاصله باشه رفتن تو نمی تونه تو رو از دلم بگیره تو به هر راهی که میری پای من سمت تو میره رفتن تو یه طلوعه تا تمامتو ببینم ریشه کن تو باور من ، من زمینم سهم من از تو همین بود پای عشق تو بشینم تو چه باشی ، چه نباشی ، من همینم مرز دریای...

روزای خیلی خوبی تو ر اهه. من هنوزم دختر کوچیک خدام. خدا هنوز هم تمام شادی های دنیا رو برام می خواد...دلم بیش از اندازه برات تنگ شده . به غیر از این جا، جایی رو نمی شناختم تا بیایم اینو بهت بگم. مرضیه جون، جات خیلی خالیه. کاش بازم بهم سر بزنی.. من و تو هنوز با هم خواهریم

نشده است دلت بگیرد و بخواهی سر بگذاری به شانه های مردی که تمام آرزوی توست نشده است دست هایت از هجوم تنهایی پینه ببندد کمرت خم شود خم به ابرویت نیاوری عالم و آدم فکر کنند که تو در ناز و نعمتی و تو قدرت زانویت به مردیست که دلت برای شانه هایش تنگ شده تمام نبودن هایت را به که بگویم؟ بغض می کنم...

من/ دزدکی نگاهت می کنم تو/ نگاهت را از من می دزدی هردو دزدیم نه؟

دستم را که رها می‌کنی، سـُ‍ر می‌خورم توی بغل شب، دو دستی می‌چسبدم. بوسه‌ات را بغض می‌کنم، نوازشت را می‌گریم، و هم‌آغوشی‌ات را عق می‌زنم توی صورت شهر! لبخند می‌پاشی روی بالشم. چشمت را نمی‌فهمم، زبانت را هم، با این‌حال به‌تمام‍ِ لهجه‌های دنیا، دوستت دارم! حتا به لهجه‌ی سکوت وقتی به نام...

مرضیه جون باورت میشه از اون روزی که گفتم همه چیزو میسپارم دست خدا همه چی خوب و آرومه... بعد از این همه مدت انگار این همه ارامشو خواب می بینم... چقدر خوبه که خدا قبول کرد من دخترکوچیکش باشم

سلام مرضيه ي مهربونم... نميدونم... فقط ميدونم كه زنده م و با ذره ذره ي وجودم باور دارم كه هر اتفاقي كه بيفته خدا همراهم هست... خدا هيچ وقت تنهام نميذاره... من دختر كوچيك خدام... وقتي كه وقتش بشه بهنامو بهم برمي گردونه... خداروشكر كه اين روزها خدا هست و تنهام نذاشته ... وگرنه حتما ديوونه شده...

راستي سال نو مبارك