یه شعر از شهریار واست مینویسم!
دیشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی
وسط ماه تماشای هلالی کردیم
شهریار غزلم خواند غزال وحشی
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
بدین شعری که گفتی باز می گویم
تو بخشش را از خدا می خواه می گویم
رهایی زین بند ظلمانی ازین تاریکی وحشت
تو هم آیی ولیکن روشنی را باز می گویم
دلم تاریک بود تو رفتی تاریک تر کردی
مرا تنها و غممگین نگذار می گویم
نوشدارو:gol: