خسرو شكيبايي
كجا تمام شدم از عبور نيلوفر ؟؟
كجا شكفتن گل، آخرين نفس را زد ؟؟
جٍقدر فاصله دارم ، من از شكوه درخت
و رد بٍاي من از سمت باغ بٍيدا نيست
جٍقدر خاليم از سبز ، بٍرنده با من نيست
جٍقدر خاليم از امتداد زيبايي ، جٍقدر خاليم از درد اهل آبادي
جٍراغ در كف من بود ، جٍكًونه روشني راه را نفهميدم...