یک روز که تایم نهار بود مامانم میخواست غذا رو بزاره رو سفره ،قبل از اینکه غذا رو بیاره گفتم مامان بزار من ته دیگ برنج و خفن بردارم اخه تو پلوپز بود اقاااااا پلوپز رو برعکس کردم که برنج و قالبی دربیارم از تو ظرف پلوپز اونوقت پلوپز از دسم در رفت همه پلوها ریخت تو خود زود پز...
کمممممممممممممممممممممممم ممممممممممممممک
کمممممممممممممممممممممممم ممممممممممممممک
سلام دوستان عزیز
من به یک دوست عزیز نیاز دارم که راه و چاه کنکور ارشد وبهم نشون بده یه اطلاعاتی بدست اوردم ولی خیلی محدود،کسی که این راه و رفته وموفق شده و 100 بهتون قول میدم زحمت حمایتتون با قبول شدنم جبران...
مهندس شدن من واقعا 1 کار الهی بود چون خودش رفته رفته پیش اومد بدون اینکه تو زندگیم روش خیلی زوم باشم که حتما باید مهندس شم ومجلات وعکسای خاص رشتم که معماری هستو ببینم،ولی سال کنکور میدونم عاشق عمران وساخت وساز ونقشه کشی بودم وخیلی اطلاعات قوی نداشتم می گم واقعا الهی بود یک هاله ی خیلی خیلی...
عالی بود:) اما من میگم کلاهمون سفت بچسبیم باد نبره کاری به کار این دسته از افرادم نداشته باشیم، درست انتخاب کردن ما شرطه یعنی کسی که لیاقت داشتن مار و در کنار خودش داشته باشه هان؟
خیلی کوچیک بودیم خواهرام به مامانم گفتن که بر چسب میکی موز میخوایم از اونجایی هم که 2قلو بودن مامانم وقتی رفت بگیر مغازه دار گفت 1 دون دارم مامانمم به خاطر اینکه بینشون بحث نشه گفت اقا پس 2تا پرتقالیشو بدین
:w40:الهی مامانم از دسشون کچل شد:w27: