رد پای خدا
با كوله باري از غم كه بر دوش او سنگيني مي كرد،به لب ساحل رفت تا با خود خلوت كند.ديگر واقعاً خسته شده بود
با اشكي كه از چشمش سرازير مي شد خدا را از ته دل فرياد زد و در روبه روي عظمت دريا به زانو درآمد و همچنان در سكوت خود غرق بود كه صدايي گوش نواز به او گفت:برخيز و به پشت سر خود نگاه...
قسمت نبود گاه به گاهی ببینمت
تنها به قدر نیم نگاهی ببینمت
هر طور میل توست همان می کنم عزیز
شاید خودت دوباره نخواهی ببینمت
تو پشت ابر هایی وحتی نخواستی
یک آن فقط به هیات ماهی ببینمت
نو قطره می شوی به دل خاک می روی
من می شوم کبوتر چاهی ببینمت
امشب خدا کند که تو از کوچه رد شوی
از لای پرده باز الهی...
آن لحظه ی شِکوه ی اشک ، آن لحظه ی سقوط برگ
آن لحظه ی بيدار شدن از خواب شيرین دمِ مــــــرگ
آن لحظه ی عريـــــان شدن از هر نوای بی صـــدا
آن لحظــــه ی خـزان عمــــر کيست گريد به حال مــا
در لحظه ی سقوط بـــرگ ،آن لحظه ی اعدام جــان
در هر نفـــــس بينی صــدای ؛ ديگر نمانی بين...
بوسه يعني وصل شيرين دو لب
بوسه يعني خلسه در اعماق شب
بوسه يعني مستي از مشروب عشق
بوسه يعني آتش و گرماي تب
بوسه يعني لذت از دلدادگي
لذت از شب , لذت از ديوانگي
بوسه يعني حس طعم خوب عشق
طعم شيريني به رنگ سادگي
بوسه آغازي براي ما شدن
لحظه اي با دلبري تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقي
بوسه رمز وارد...
آقا لجم می گیرد از شب ، وقت رفتن
وقتی که می گویی خداحافظ ، و از من...
چیزی نمی ماند به جز یک بغض ناجور
یک جسم خسته ، روح زخمی ، حس مردن
اصلا بدم می آید از ساعات نه ، ده !
این لحظه های لعنتی را هی شمردن
هفت خبیث و حکم و فال و دست آخر –
- با حکم دل در دست هایت جان سپردن!
من کل عمرم با تو ، یا...
چرا ايمان نيست ؟؟؟؟؟
دهان دختر زيبا تهي ز دندان است
كه هر شكسته دندان بهاي يك نان است
هيچ كس فكر نكرد در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و همه مردم ده بانگ برداشتند كه چرا سيمان نيست
و كسي فكر نكرد كه چرا ايمان نيست
و زماني شده است كه به غير از انسان هيچ چيز ارزان...