ی کلاس با ی استاد وحشتناک داشتیم ک استاد قصد رفتن از کشور رو داشت.
بین درس ی دفعه پرسید بچه ها اگه من برم شما خوشحال میشید؟(انتظار داشت بگیم استاد تورو خدا تورو ب جدت نرو تنهامون نزار:biggrin:
:biggrin:)منم آروم برا شوخی گفتم بللللللللللللللللللللللللللللله.
استاد هم ک از تعجب چشماش گرد شده بود...
ی روز یکی از کلاسا رو پیچوندیم باهزار بدبختی کلاس رو تعطیل کردیم و از ترس استاد ک مدیر گروهمونم بود جیم زدیم همین ک میخواستیم از دانشکده بریم بیرون استاد مارو شناخت و دوستم تنها رفت کلاس.بدترش این بود ک دوستم آمد دنبالم و بعداز کلی بکش مکش باخجالت رفتم کلاسی ک استاد ازلج با ی نفر تشکیل داده...