!!!شب آرامی بود**می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟؟؟
مادرم سینی چایی در دست**گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من**خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا**لب پاشویه نشست**پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعرزیبایی خواند، و مرا برد به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی،راز بزرگی...
مگذار که عشق...
مگذار که عشق...
مگذار كه عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبديل شود !
مگذار كه حتي آب دادنِ گلهاي باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهاي باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ ديگري نيست ، پيوسته نو كردنِ خواستني ست كه خود پيوسته ، خواهانِ نو شدن است و ديگرگون شدن...
شبنم تو کی بیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ناشناس بیدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! راستشو وگوووووووووو!!!!!!!چکااااااااااااااااااااااااار بهزاااااد داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:w39: