Qomri
پسندها
142

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام:gol:
    ممنون میشم به این تاپیک سری بزنید:
    عکس های برگزاری جشن نیمه شعبان در شهر های مختلف ایران :gol:
    بیاید سال نو رو با دعا برای فرج آغاز کنیم ( ختم دسته جمعی قرآن سر سفره هفت سین به نیت تعجیل در ظهور امام ع )
    همین که سر زدی کلی لطف کردی ... :gol:

    ایشالا در دور بعد خودت هم بیا و شرکت کن ... رقابت جالبیه ... :) تا بعد .
    سلام ... خوشحال میشم به این لینک سری بزنید و رای بدین . :gol:
    باز بوی باورم خاکستریست
    صفحه های دفترم خاکستریست
    پیش از اینها حال دیگر داشتم
    هر چه می گفتند باور داشتم
    پیرها زهر هلاهل خورده اند
    عشق ورزان مهر باطل خورده اند
    باز هم بحث عقیل و مرتضی ست
    آهن تفدیده مولا کجاست
    نه فقط حرفی از آهن مانده است
    شمع بیت المال روشن مانده است
    نه فقط حرفی از آهن مانده است
    شمع بیت المال روشن مانده است
    دست ها را باز در شبهای سرد
    ها کنید ای کودکان دوره گرد
    مژدگانی ای خیابان خوابها
    می رسد ته مانده بشقابها
    در صفوف ایستاده بر نماز
    ابن ملجم ها فراوانند باز
    سر به لاک خویش بردید ای دریغ
    نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
    گیر خواهد کرد روزی روزیت
    در گلوی مال مردم خوارها
    من به در گفتم و لیکن بشنوند
    نکته ها را مو به مو دیواره
    با خودم گفتم تو عاشق نیستی
    آگه از سر شقایق نیستی
    غرق در دریا شدن کار تو نیست
    شیعه مولا شدن کار تو نیست
    نه فقط حرفی از آهن مانده است
    شمع بیت المال روشن مانده است
    نه فقط حرفی از آهن مانده است
    شمع بیت المال روشن مانده است
    دست ها را باز در شبهای سرد
    ها کنید ای کودکان دوره گرد...
    ..::باز باران::.. ...
    "باز باران باترانه.../ می خورد بر بام خانه"
    یادم آید كربلا را دشت پر شور ونوا را
    گردش یك ظهر غمگین گرم و خونین
    لرزش طفلا ن نالان زیر تیغ و نیزه ها را
    باز باران با صدای گریه های كودكانه
    از فراز گونه های زرد وعطشان
    با گهرهای فراوان
    می چكد از چشم طفلان پریشان
    پشت نخلستان نشسته
    رود پر پیچ وخمی در حسرت لبهای ساقی
    چشم در چشمان هم آرام وسنگین
    می چكد آهسته از چشمان سقا برلب این رود پیچان
    باز باران
    باز باران با ترانه آید از چشمان مردی خسته جان
    هیهات بر لب از عطش در تاب و در تب
    نرم نرمك می چكد این قطر ه ها روی لب
    شش ماهه طفلی رو به پایان
    مرد محزون دست پر خون
    می فشاند از گلوی نازك شش ماهه بر لب های خشك آسمان باچشم گریان
    باز باران
    باز هم اینجا عطش آتش شراره
    جسمها افتاده بی سر پاره پاره
    می چكد از گوشها باران خون و كودكان بی گوشواره
    شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
    وندرین تفتیده دشت وسینه ها برپاست طوفان
    دستها آماده شلاق وسیلی
    چهره ها از بارش شلاقها گردیده نیلی
    وندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر زناله/ پای خسته دلشكسته
    روبرو بر نیزه ها خورشید تابان
    می چكد از نوك سرخ نیزه ها برخاك سوزان
    باز باران
    باز باران .قطره ...قطره...
    می چكد از چوب محمل
    خاكهای چادر زینب به آرامی شود گل
    می رود این كاروان منزل به منزل
    می شود از هر طرف این كاروان هم سنگ باران
    آری آری باز سنگ و باز باران آری آری
    تا نگیرد شعله ها دردل زبانه
    تانگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
    تانبیند كودكی لب تشنه اینجا اشك ساقی
    بر فراز خیمه برگونه ها بر مشك ساقی
    كاش می بارید باران
    :gol::gol:سلام دوست عزیز
    ممنونم، که به فکر من بودید.:gol::gol:
    سلام ....خوب هستید ؟ممنون برا تشکرتون و اینکه
    پرسشی داشتم ........... شما شخصی به اسم ((صبا )) میشناسید ؟
    سلام
    ممنون شما خوبید؟
    خواهش می کنم.

    صبا ؟
    نه متاسفانه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا