N
پسندها
1,528

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

    شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


    روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

    بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
    تنها خداست که می داند
    "بهترین"
    در زندگی شما چگونه معنا می شود ...
    در سال نو آن بهترین را برایتان آرزو میکنم
    :gol:سال نو مبارک :gol:
    سلام
    داشتم پیام های پروفایلمو چک میکردم ه رسیدم به قدیما .

    هی روزگار
    سلام
    اگر این رو یه روز خوندید به وبلاگ من سر بزنید
    خوشحال میشم
    خیلی وقته ازتون خبری ندارم خواهر بزرگوار
    mashih.blog.ir
    mesbaholhosein@yahoo.com
    هر نیمه شب
    کلماتت
    در پاشویه چشمان من
    آب تنی می کنند :
    کاش هنوز هم تابستان
    شمع دانی های همسایه بود که
    رنگ به رنگ می شدند
    از عاشقانه های ساده امان
    و ما که
    تمام آسمان را
    ...پرستو می پوشیدیم …
    حالا تو نیستی
    و کنار بال پروانه ها بهار من
    روبان سیاه زده است
    تو نیستی و من
    همیشه بهاری تمام شده ام
    برای باغچه کوچک دلم ...
    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌.
    بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌.


    مغاك جنبش را زيستم‌.
    هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد:
    من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌!
    رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند.
    بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم‌.
    و هميشه كسي از باغ آمد ، و مرا نوبر وحشت هديه كرد.
    و هميشه خوشه چيني از راهم گذشت ، و كنار من خوشه راز
    از دستش لغزيد.
    و هميشه من ماندم و تاريك بزرگ ، من ماندم و همهمه
    آفتاب‌.
    و از سفر آفتاب‌، سرشار از تاريكي نور آمده ام‌:
    سايه تر شده ام
    وسايه وار بر لب روشني ايستاده ام‌.
    شب مي شكافد ، لبخند مي شكفد، زمين بيدار مي شود.
    صبح از سفال آسمان مي تراود.
    و شاخه شبانه انديشه من بر پرتگاه زمان خم مي شود.
    تولد دایی بنیــــــــــــــــــــــ ــامین مبـــــــــــــــــــــــ ــــارک
    مي رفتيم‌، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه !
    راهي بود از ما تا گل هيچ .


    مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست‌.
    مي خوانديم: «بي تو دري بودم به برون‌، و نگاهي به كران‌،
    و صدايي به كوير.»
    مي رفتيم‌، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما
    مي باريد.
    خنديديم‌: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
    ما خاموش ، و بيابان نگران‌، و افق يك رشته نگاه‌.
    بنشستيم‌، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي‌، و زمين ها
    پر خواب‌.
    خوابيديم‌. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
    من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم
    و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم
    تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد
    دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم
    و یا یک تابلوی ساده.....
    که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز
    و این نقاشی دنیای تنهایی
    بماند یادگارخستگی هایم
    و می دانم که هر چشمی نخواهد دید
    شهر رنگی من را
    دهان باز کنی
    قلاب ها
    به صلابه ات می کشند
    هی ماهی جان
    دریا را فراموش کن
    روزی
    حسرت همین رودخانه به دلت می ماند.
    سلام خوبی نسیم جان؟
    تو یکی از دوستای توی اینجا بودی که باهات خیلی حرف میزدم و راحت بودم ولی الان چند وقته میام و ازت خبری نیست خیلی دلم برات تنگده شده انشالله هرجا هستی شاد و موفق باشی....
    گفتید : نشنوید و نبینید
    گفتیم ما به چشم
    گفتید : منکر به فهم خویش شوید و شعور خویش
    گفتیم : دشوار حالتی ست ولی چشم
    دیدم اینک شما ز ما
    باری توقع عاشق بودن و دوست داشتن دارید
    آری شما که روی ز سنگ
    آری شما که دل از آهن دارید
    :w21:
    قرئت دسته جمعی زیارت جامعه کبیره چهارم خرداد برای امام هادی
    تو به من خندیدی
    و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه همسایه
    سیب را دزدیم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست
    تو دید
    غضب آلوده به من کرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
    و تو رفتی و هنوز
    سالهاست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق این پندارم
    که چرا
    خانه کوچک ما سیب نداشت
    سینه ام آینه ای ست
    با غباری از غم
    تو به لبخندی از این آینه بزدای غم
    آشیان تهی دست مرا
    مرغ دستان تو پر می سازند
    آه مگذر ، که دستان من آن
    اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشی ها بسپارد.
    سلام به نسیم خانم
    دوست قدیمی من که شاید بخاطر نبودم زیادمن رو به یاد نداشته باشی
    امیدوارم خوب باشی
    سال نوت مبارک باشه عزیزم
    نو بهار آمد و گل سرزده چون عارض یار
    ای گل تازه مبارک به تو این تازه بهار
    "رهی معیری"
    پیشاپیش سال نو مبارک.
    اینجا برای از تو نوشتن مرا کم است
    دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
    اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
    من از تو مینویسم و این ماجرا مرا کم است
    سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
    در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
    تا این غزل شبیه غزلهای من شود
    چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
    گاهی تورا کنار خود احساس میکنم
    اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
    خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
    آیا هنوز آمدنت را بها کم است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا