A
پسندها
33

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام سلام سلام

    خبره جدیدو شنیدی؟ نمیدونم راسته یا دروغ
    ولی منکه باورم نشد.یه جورایی شوکه شدم
    ببین من خبرو بهت میگم.یه تحقیق کن ببین راسته یا نه

    باشه؟؟؟

    منم از یکی شنیدم.خدا کنه راست باشه.اخه دیگه خسته شدم:(

    والا دیروز بود یا چند روز پیش نمیدونم.یکی از دوستام گفت : عید داره میاد!!! :ی :ی

    کلی سره کار بودیا :) نه؟
    عیب نداره

    میخواستم اولین کسی باشم که بهت تبریک میگه

    عیدت مبارک
    تنها، در کوچه پس کوچه های شهر می رانَد…
    گاهی بی مقصد، آهسته و آرام.
    گاهی در پی مقصدی، شتابان.
    همواره در فکر…با نگاهی خیره… شاید به دنبال کسی یا در پی پاسخ سؤالی …به چه می اندیشد؟ … به راستی نمی دانم…
    شاید اگر من هم جای او بودم ، مشابه خاطرات زندگی او را از سر گذرانده بودم و دوچرخه ای هم داشتم، مثل او تنها سفر می کردم… تنهای تنها …با کوله باری اندیشه بر دوش و دنیایی حرف نزده در دل…
    به ندرت به عابران توجه می کند… شاید گاه گاه “سلام”ی از روی عادت به عابری نیمه آشنا بکند و بپرسد “خوبی؟” و بعد بدون اینکه منتظر شنیدن جواب بماند راه خویش را بگیرد و دور شود….
    من جای او نیستم…. دوچرخه ای هم ندارم… اما “سلام” هایم گرم است و شاد … و وقتی می پرسم “خوبی؟” منتظر می مانم تا بدانم آیا آشنای من غمی در دل دارد یا نه…
    .
    .
    امان از این بی تفاوتیِ فراگیر
    گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر

    سر این ترانه ها می آید !

    ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از

    شادی نبود !

    بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به

    این اشکها اعتنا نکردی !

    اعتنا نکردی به حرمت ترانه ها یی که تنها سهم من از چشمانت بود !

    به حرمت آن انار سرخ کوچکی که اولین دیدار به امید خوش یمنی به من دادی !

    به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !

    به حرمت بوسه هایمان ! نه !

    تو حتی به صدای لرزانم هم اعتنا نکردی !
    راستی سجاده ی عشق کجاست؟!


    قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !

    قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

    خدانگهدار ... خدانگهدار
    > به تو عادت کرده بودم
    > اي به من نزديک تر از من
    > اي حضورم از تو تازه
    > اي نگاهم از تو روشن
    > به تو عادت کرده بودم
    > مثل گلبرگي به شبنم
    > مثل عاشقي به غربت
    > مثل مجروحي به مرهم
    > لحظه در لحظه عذابه
    > لحظه هاي من بي تو
    > تجربه کردن مرگه
    > زندگي کردن بي تو
    > من که در گريزم از من
    > به تو عادت کرده بودم
    > از سکوت و گريه شب
    > به تو حجرت کرده بودم
    > با گل و سنگ و ستاره
    > از تو صحبت کرده بودم
    > خلوت خاطره هامو
    > با تو قسمت کرده بودم
    > خونه لبريز سکوته
    > خونه از خاطره خالي
    > من پر از ميل زوالم
    > عشق من تو در چه حالي
    سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد
    با توام
    با تو که احساس بزرگ شدن می کنی
    از بدی آدم ها سخن می گویی
    با توام
    با تو که احساس می کنی فقط خودت هستی
    و دیگر نیاز مند کسی نیستی
    با تو ام
    با تو که در دنیایی از نیاز ،
    می گویی بی نیازم
    تو که روح خود را در تلاطم نیازها گم کرده ای
    من آن روح را عزیز می دارم
    که پیش چشم من پیداست
    و به آن پیدای نهان می گویم
    تو بزرگی ،
    اما هنوز در کودکی های خود
    اسیرو هرگز نمی توانی بگویی خود را یافته ام
    چرا که من نیز
    هنوز برای مادربزرگت کوچکم
    هنوز کوچک تر از آنم که بگویم بزرگ شده ام
    انتظاري طولاني
    دلهره اي تلخ
    صدايي که تو را مي خوان
    دلبهايي که به جستجوي بوسه پيش مي آيند
    بوسه بارانت مي کنند
    دستهايي که در هم گره مي خورند
    و آغوشي گرم و محکم مي سازند
    کلماتي بي ربط
    حاکي از نگراني
    اشکهايي بي صدا
    انگشتها در پي زدودن اشکهاي زلال
    صدايي گرفته
    ترديد
    تاسف
    گريز
    بهانه
    ولي در نهايت آغوشي محکمتر از پيش
    كاش ميشد بر جدايي خشم كرد شاخه هاي نسترن را با تواضع پخش كرد كاش ميشد خانه اي از مهر ساخت مهرباني را در آن سرمشق كرد روي دلهايي حقيقي نقش كرد
    در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
    میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
    کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
    مثل اینکه سرتون شلوغه
    باشه تو یه فرصت دیگه
    شب خوبی داشته باشید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا