pme
پسندها
1,690

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یه سر بزنی و یه خبری از خودت بگی چیزی ازت کم نمیشه ها

    عیدتم مبارک
    یه سر بزنی و یه خبری از خودت بگی چیزی ازت کم نمیشه ها
    اهان میگم که :دی
    به به ...به سلامتی پس بخون ایشالا قبول بشی
    ببین الان خیلیا میرن مدیریت ساخت بازارش خوبه ..خیلی از نفرای اول کنکورم میرن مدیریت ساخت
    خاک و راه به درد ه خانوما نمیخوره زیاد
    سازه هم واقعا اگه از بیرون بیای سخته چون فولاد بتن نداشتین تحلیل و اینام فک نکنم در سطح عمران گفته باشن اذیت میشی
    رود خونه و اب و سازه هیدرولیکی و بندر و پدافندم بیخیال
    محیط زیست میمونه برا خارج رفتن اگه بخوای بری و مدیریت ساهت که بازارش داغه
    اره دیگه حله :D
    مگه مدیریت نبودی ؟؟؟ میخوای عمران بدی ؟؟ خیلی سخت میشه که !! ولی حالا در کل از نظر اعتبار سازه بهرته ولی خیلی خیلی سخت میشه برات مخصوصا اگه قبلا عمران نخونده باشی ...خود عمرانیام میرن منصرف میشن :دی
    راه و ترابری هم خوبه روونه برا کسی که میخواد از بیرون عمران بیاد مناسب تره ولی به درد خانوما شاید زیاد نخوره
    اگه میخوای چیز درست حسابی بری برو گرایش مدیریت ساخت ... هم خیلی معتبره هم فک کنم بیشتر به درد ت بخوره
    به سلامتی پس میای غاطی مرغا :D
    اره بپرس دیگه الان امادم :دی
    شب سردي است ، و من افسرده‌.
    راه دوري است ، و پايي خسته‌.


    تيرگي هست و چراغي مرده‌.

    مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
    دور ماندند ز من آدم ها.
    سايه اي از سر ديوار گذشت ،
    غمي افزود مرا بر غم ها
    فكر تاريكي و اين ويراني
    بي خبر آمد تا با دل من
    قصه ها ساز كند پنهاني‌.

    نيست رنگي كه بگويد با من
    اندكي صبر ، سحر نزديك است‌:
    هردم اين بانگ برآرم از دل:
    واي ، اين شب چقدر تاريك است‌!

    خنده اي كو كه به دل انگيزم؟


    قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
    صخره اي كو كه بدان آويزم؟

    مثل اين است كه شب نمناك است‌.
    ديگران را هم غم هست به دل‌،
    غم من ، ليك‌، غمي غمناك است
    سلااام یاسمن گل خوبی ؟
    کجایی بشر ؟ کم پیدا !!
    چه خبرا تموم کردی ؟
    سوال درسی نداری ؟:D
    اوهوم :دی
    نگار تو پروفم بهت سلام کرد همین الان، جواب بده :دی
    مي رفتيم‌، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سياه !
    راهي بود از ما تا گل هيچ .


    مرگي در دامنه ها ، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست‌.
    مي خوانديم: «بي تو دري بودم به برون‌، و نگاهي به كران‌،
    و صدايي به كوير.»
    مي رفتيم‌، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما
    مي باريد.
    خنديديم‌: ورطه پريد از خواب ، و نهان ها آوايي افشاندند.
    ما خاموش ، و بيابان نگران‌، و افق يك رشته نگاه‌.
    بنشستيم‌، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي‌، و زمين ها
    پر خواب‌.
    خوابيديم‌. مي گويند: دستي در خوابي گل مي چيد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا