manochehri_s
پسندها
2,564

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آخه دختر خو بمن اسممو نمیزارم بعد تو میای فامیلیمو میگی...100% میشناسه پدر..
    من که نمیشناسم هیچ کسو
    بابام که جهادی بود خودش...مسئول تربیت بدنی استان بود..پارسال بازنشسته شد...
    وا تربیت بدنی هادی میشناسی؟؟؟؟؟//عمومه دیگه...

    بابای من جهاد کار داشت...اتفاقا منم یبار اومدم پیش عبداللهی
    نه بابات که نمیدونه تو خواهراونی..پرسید..چون میگفت یه منوچهری جهاد داشتیم. تورو توی جهاددیده بود میگفت اون خوشتیپه مهربونه..هه هه..معروف شدی رفت... منوچهری ها فامیل مادر بزرگمن...به بابات بگو..میگه پسرخالشم... اصولا اگه فامیلی یکی باشه بچه عموئه. نباشه بچه خاله میشه..دی
    نه بابات که نمیدونه تو خواهراونی..پرسید..چون میگفت یه منوچهری جهاد داشتیم.
    تورو توی جهاددیده بود میگفت اون خوشتیپه مهربونه..هه هه..معروف شدی رفت...

    منوچهری ها فامیل مادر بزرگمن...به بابات بگو..میگه پسرخالشم...
    اصولا اگه فامیلی یکی باشه بچه عموئه.
    نباشه بچه خاله میشه..دی
    نه نبود ..گفت اگه تومیای من برم
    میشناسیش ولی...زهرا ربانی...دختر میرزا محمد...باید بشناسی

    بابامم تور کامل میشناسه..میگفت اون دختر شاد و سرحاله ؟؟؟؟

    داداش تو جهاد گرگان بود؟؟؟
    آره دیگه مام بزرگ منم گفت بمون اینجا با هم بریم..
    گفتم اونجا من راس برم چپ برم اینا میخوان منو بزارن زیره ذره بین حوصله ندارم که
    سلام..اره عسیسم..میدونم حس اخرشو..همه دوس ندارن تموم شه..سر کردن با پیرزنای اونجا یکم سخته...باید خیلی مواظب رفتارت باشی...

    عشقس نوکن سیتی...
    سلام...آره خوندم خوش به ساعادتت..منم روزه داشتم ولی نمیرم مسجد..خونه خدا نصیبم کرد که این سه روزو روزه دار باشم..مسجد جامع رفتی دیگه؟ چ باحال..

    ایشالا میتونی عزیزکم..من از زبان اول متنفرم اما تو میتونی دومیو هم خو بیاد بگیری..مرور و تکرار
    سلام

    شروع کلاس های زبانکده....کلاس ها هر روزه برگزار میکردد..جهت ثبت نام به آدرس زیر مراجعه کنید#258
    منم همون شب دادم...
    صبحش بهم اس داد امروز پاتختیه..گفتم مرسی ..من گرگانم...
    اوووووووووووه..ترکیدیم دیگه..فکم درد گرفته بود..

    رقص نورشم اخر فعال کردن..واقعا عالی بود
    ایشالا خوشبخت شن..فرداش پاتختی وبد رفتی؟ من که نرسیدم برم..
    اوره حیف شد..فقط نزدیکان وندن حدود 150 نفر..ولی ترکیدیم ما...به جز وسط میزهای سمت خودمونو جمع کردیم فامیل های بابای عروس اونجا رقصیدن..جالبه عروس داماد و فیلمبردارم اومدم اینجا...اینقد خندیدیم که نگو.بیشتر مسخره بازی بود تا رقص.....
    سلام.اره دیووونه پاشدی رفتی تا دو نیم..بودیم..پارتیشن هارو برداشتن..جز من و پیر زنها همه وسط بودن با شوهراشون..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا