saman saghari
پسندها
10

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام مهندس جان؟! :gol:
    پیشاپیش فرا رسیدن عید نوروز را به شما و خانواده محترم تبریک عرض می نمایم:gol:


    خوشحالم !

    لااقل برای اینکه تو را در خواب ببینم از هیچ کس اجازه نخواهم گرفت ...

    چگونه بگویم ؟!

    دلم برای خدای معصومی که در قلب تو زندگی می کند تنگ شده است ...

    دلم تنگ شده برای هر آنچه از دست داده ام ...

    چشمانم گریانند برای هر آنچه نداشته ام ...

    دستانم پروانه ای می خواهند که هرگز پریدن را از یاد نبرد ...

    و روحم ... شوق پرواز دارد !

    همراه با بادبادکی که در کوچه های کودکی از میان انگشتانم رها شد ...

    و به آسمانها رفت تا هم بازی فرشته ها شود ...!
    تا در این دهر دیده کردم باز
    گل غم در دلم شکفت به ناز
    بر لبم تا که خنده پیدا شد
    گل او هم به خنده ای وا شد
    هر چه بر من زمانه می ازود
    گل غم را از آن نصیبی بود
    همچو جان در میان سینه نشست
    رشته عمر ما به هم پیوست
    چون بهار جوانیم پژمرد
    گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
    یا دلم را چو روزگار شکست
    گفتم او را چو من شکستی هست
    می کنم چون درون سینه نگاه
    آه از این بخت بد چه بینم آه
    گل غم مست جلوه خویش است
    هر نفس تازه روتر از پیش است
    زندگی تنگنای ماتم بود
    گل گلزار او همین غم بود
    او گلی را به سینه من کاشت
    که بهارش خزان نخواهد داشت
    شرمنده به جا نیاوردم اسم مستعارتو عوض کن ...دیگه
    با نام و یاد خدا
    با عرض سلام و ادب:gol:
    :gol:فرا رسیدن میلاد با سعادت پیامبر رحمت حضرت محمد(ص) را به شما و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت عرض می نمایم.:gol:
    دشمنت شرمنده عزيز...ببخشيد كه مجبور شدم تذكر مستقيم بدم.اگه خواستي اين پيام رو هم پاك كن عزيزم اشكالي نداره...از همراهي و همدليت ممنونم مهربان. :w30:
    سلام دوست عزيز با تشكر از حضور گرمتون
    لطفا مقررات و قوانين مربوط به هر تاپيك را ( يك خط براي كسي كه دوستش داري ) را رعايت بفرماييد.
    با تشكر فراوان
    سلام دوستِ خوبم!

    ممنونم از این همه سلام.
    سلامت و تندرست باشی
    عید را بهانه کنیم تا به کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم ...
    نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست ....

    عیدت مبارک دوست خوبم...


    من دختری بودم

    تنها در دنیای خودم

    آروزیم خانه ای بود در بین درختان ...

    من یک رویا داشتم

    که از بلندترین نقطه پرواز کنم !

    ...

    میان برگها قدم زدم

    و از خدا پرسیدم

    من کجا هستم ؟!

    ...

    ستاره ها به من لبخند زدند

    و خدا با خیالی آرام به من گفت

    در من ...

    ...

    حالا که زمان گذشته است

    و خاکستری شده ام

    آماده ام تا

    از بالاترین نقطه پرواز کنم

    ...

    وحالا میفهمم خدا به من چه گفت ...!


    در ابتدای زمین

    کنار آسمان نشستیم

    و دعا کردیم

    شاید ...

    تمام آرزوهایمان

    باران شود ...

    ندانستیم

    تمام خاکسترمان را

    آب خواهد برد

    .

    .

    .

    با چشمهایی سرخ و سنگین

    به آرزوهای دور و دراز خوابهای کودکیمان

    نگاه می کنیم ...

    و بی هیچ قصه ای

    به خواب می رویم ...!


    خاطرات کودکي من ... کودکي تو ...

    خوشبختي را

    به رنگ ديروزها

    ترسيم کرده اند ...

    روزها چه زود گذشت ...

    و ما چه ساده گم شديم ...!


    در زندگی لحظاتی هست

    غرق شان که باشی

    نه می بینی و نه دیده می شوی !

    نه باران خیس می بارد

    نه زمین سرگردان خودش است ...

    نه سیب ممنوع است و نه گندم

    .

    .

    .

    لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا

    با تنهایی عشق بازی کرد !

    لحظاتی که خدا از تنهایی زاده می شود ...!
    چرا پیاما رو پاک می کنی شما؟ :eek:

    حتما دوست نداری دیگه برات پیام نمیذارم

    موفق باشی:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا