anahita shams
پسندها
1,117

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دیگه اشکمو دنیار دیگه... حالا من نمیخوام سنتو به رخت بکشم تو هی نگو... مرگ حقه....
    آخییییییییییییی...دلم برات سوخت آناهیتا...راست میگی تو خیلی مظلومی...من به تو بد کردم....منو ببخش.....
    برو بابا.... حمید تاج سره.... ببین نکن یه کاری که بعدش پشیمونی سودی نداشته باشه....
    از من به تو نصیحت دخترم که با مرد غریبه نگرد...کیه؟؟؟ خب معلومه دیگه حمید ر. میگم...همین پسره که 2 ساله خودشو آرامش جا زده... ولی از حق نگذریم که پسر گلیه... من که دوسش دارم....
    سلاااااااام خانم همسایه... اومدی گلدوناتو آب بدی بالکون ما رو خیس کردی!!!! کجاست اون آقات که بیاد جلوتو بگیره؟؟؟ هااااااااااا؟
    آناهیتا تو هم !؟!؟!؟آخ پشتم!!درد میکنه!!فکر کنم یه خنجر از پشت توش فرو شده!!!اگه دیگه آموزش پوست کندن بهت دادم!!
    راستی یادم رفت اونجا بگم همی
    حالا میگم همی
    اصلا همش همی
    همی همی
    همی
    همی همی
    همی
    همی همی
    همی
    با ریتم بخون ماشالله
    اون کف خوشگلو رو بیا
    همی همی همی همی همی همی
    کجایی آبجی اینا همش نقشه است
    هههههههه
    ستون پنجم به گوشت خورده
    نه دیگه نخورده اگه خورده بود که میفهمیدی
    دهه
    آبجی
    اگه من که به اون سلاحتون میگم اسباب بازی
    سربازای لشکر من اون سلاح های شما رو دست میگیرن
    امشب نابودی همی
    میگه نه ببین
    همی
    امشب هر کی تو لشکر من نباشه همی
    کشته میشه همی
    سلاح نظامی رو گذاشتم آماده ای آماده است
    همی
    آناهیتا
    نذار سلاح اتمیمونو رو کنیما
    اگه رو کنیم کلک همتون کنده است
    همه پودر میشیدا
    بی خودی خودشو نخود هر آش میکنه
    دهه
    کربلایی برو اون طنابو بیار به درخت ببندیمش تا شب زیر افتاب باشه
    حالشونوووووووووووووووووو می گیریم
    ازگوش اویزونشون می کنیم
    موهای سرشونو با اپی لید می کنیم
    صبر کن من دستم به اینها برسه
    آنان که محیط فضل و آداب شدند
    در جمع صحاب شمع اصحاب شدند
    ره زین شب تاریک نبردند برون
    گفتند فسانه ای و در خواب شدند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا