A
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
    ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای
    نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
    ...
    تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
    پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
    مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
    پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
    دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
    پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
    تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا