که کاشکی لب خوشبخت استکان بودم
چقدر بیتو در این کوچه سرزنش دیدم
چقدر با همه کوچه مهربان بودم
اگر بدون تو بلبلزبانیام گل کرد
وگر به خاطر برگی ترانهخوان بودم
کنار فرصت تهمینهای اگر رستم
وگر بدون تو در کار هفتخوان بودم
همان حکایت رد گم کنی است قصه ی من
مرا ببخش اگر محو دیگران بودم
به یاد چشم سیاه ستاره ریز تو بود
اگر مسافر شبهای آسمان بودم
چنین که بی همگان با تو روبرو شده ام
مرا ببخش اگر انتقام جو شده ام
اگر چه لذت بخشش هزار چندین است
برای بوسه فقط انتقام شیرین است
تو می بری تب سردی که روی بال من است
من از تو می برم آن بوسه ها که مال من است
کدام ما دو نفر شادمان تریم از هم
در این قمار که ما هر دو می بریم از هم
اگر به قهر کنار رخ تو مات شویم
وگر به لطف تو مهمان گونه هات شویم
همیشه منطق لب های عاشقان این است
که بوسه های تو بر هر دو گونه شیرین است
دو گام مانده به هم سیبی از هوا افتاد
چه اتفاق عجیبی میان ما افتاد
درست روی سر ما فضا شرابی شد
سمند دختر خورشید آفتابی شد