niloofar_j513
پسندها
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تقدیر و تشکر از زحمات ِ خانوم مهندس رها عزیز ( مدیر ِ تالار مهندسی معماری )
    ___________________________

    :gol::gol::gol:
    سلام نیلوفر جان ، من سمیرا هستم ،میخواستم بدونم افتخار میدین به لیست دوستان شما اضافه بشم؟

    .

    .

    .

    یادت باشد زندگی کوتاهست! پس ببخش ... مهربان باش ... دوست بدار & همیشه بخند ...!

    [IMG]
    .

    .

    .

    پیشاپیش سال نو مبارک عزیزم ...

    امیدوارم سال جدید برای خودت و خانوادت سالی باشه پر ار قشنگی ها & روزهای خوب ...
    مسابقه بهترین خواننده باشگاه مهندسان

    کفشهایتان را به نمایش بگذارید

    عکس کباب بذارین


    آنقدر زمین خورده ام که بدانم

    برای برخاستن

    نه دستی از برون

    که همتی از درون

    لازم است !

    حالا اما ...

    نمی خواهم برخیزم

    در سیاهی این شب بی ماه

    می خواهم اندکی بیاسایم ...

    فردا

    فردا

    برمی خیزم

    وقتی که فهمیده باشم چرا

    زمین خورده ام ...!


    " فریبا عرب نیا "


    بچه که بودم
    پیشانی ام سفید بود ...

    بابا
    به دبستان که رفتم آب داد !

    ما گلهای خندان شدیم و فرزندان ایران
    و دفتر های ما خط خطی ...

    بچه که بودی
    آسفالت بود و یک تکه گچ
    و خانه های از یک تا هشت ...

    بعد که باران می آمد
    و خط ها را می برد
    تکلیف ما سفید بود ...

    حالا بعد از این همه سال
    مشق هایم را نمی دانم
    پیشانی ام پر از خط ...!

    ابوالفضل پاشا


    هنوز
    به زندگی عادت نکرده است
    و رنج می برد
    از ایستادنش روی زمین
    که سیاره را سنگین تر می کند ...

    می خواهد بخار شود
    بادکنکی شود
    گره خورده با نخی
    به انگشت کودکی ...

    هنوز
    به زندگی عادت نکرده است ...
    وقتی شروع می کند به دویدن
    بی آنکه از جغرافی
    چیزی بداند
    تمام زمین را
    دور می زند
    آنچنان تنگ
    مرگ را در آغوش می فشارد
    که گویی نخستین معشوقش را !

    هنوز
    به زندگی عادت نکرده است
    و هر صبح
    نگاه که می کند به من
    گویی در نگاهش معجزه ای رخ داده است ...!

    " شبنم آذر "


    از درز دنيا نگاه مي کنم
    خانه هايي با پرده هاي کشيده
    رهگذراني سر در گريبان
    با سايه هاي کشيده ...

    از درز دنيا نگاه مي کنم
    کوچه
    تا دو سوي عالم
    بي خواب است ...

    چندي است دنيا
    مرا به کناري نهاده است
    و نمي بيند
    از درز دنيا نگاه مي کنم ...

    .

    .

    .

    در پناه خداي مهربون باشي هميشه عزيزم ...



    گاهی گمان نمی كنی و می شود ...

    گاهی نمی شود ... نمی شود ... نمی شود !

    گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست ...

    گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود ...

    گاهی گدای گدايی و بی نصیب ...

    گاهی تمام شهر گدای تو می شود ...!


    baran


    دلا محیا شو
    محرم حسین می آید ...
    ندای مکتب انسان پرورش به گوش آید ...
    دلا محیا شو
    که کاروان حسین رهسپار سوی خداست ...
    ز مردگی به درآ !
    تا تو را بیاموزد
    چگونه بودن را ...
    چگونه مردن را ...
    .
    .
    .
    التماس دعا ...


    گفت با هر سختي، آساني ست

    با هر رنج، شادي

    در دل هر غم، نشاط

    راست مي گفت او ...

    و من

    تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!


    محمد جعفری(آزاد)


    عمريست

    دريا...دريا...باران

    به خورد تو داده اند

    و تو

    هنوز جنگل نشده ای !

    وقتی سرنوشت تو: کوير است

    حتی آسمان هم

    در برنامه ی آتی

    اعتباری برای رویش تو تخصيص

    نمی دهد ...!!!


    فرشته مه نگار


    گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH
    neveshtehaye khodam nistan aziizam... etefaghan kare ghashangi mikoni har matni ro ke dust dashti mituni baraye dustat bezari ouna ham bekhunan mese kari ke man mikonam albate age esme nevisandehashuno bedunam hatman entehash minevisam ...

    :gol:


    عیدت مبارک ...

    امیدوارم توی این روز قشنگ دعاهای خوبت مستجاب بشه ...

    .

    .

    .

    التماس دعا ...


    خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !

    می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...

    غمی که مرا فرا خواهد گرفت

    وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...

    و من بغض خواهم کرد

    و غرق در لذت خواهم شد ...

    می گویند

    آدمی به خدا نزدیک است ...

    بسیار نزدیک ...

    هر گاه که اندوهگین باشد ...

    هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا