من نه آن صيدم که بودم پاسدار اکنون مرا ورنه شهبازي ز چنگت ميکشد بيرون مرا
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,351 من نه آن صيدم که بودم پاسدار اکنون مرا ورنه شهبازي ز چنگت ميکشد بيرون مرا
Aseman Etemaad عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,352 امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,353 تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,354 تویی که این همه پابند آرزو ها یی چرا زکار فلک شکوه دم به دم داری درون آتش سودای خام عشق و امید اگر چه سوخته باشی هنوز کم داری
تویی که این همه پابند آرزو ها یی چرا زکار فلک شکوه دم به دم داری درون آتش سودای خام عشق و امید اگر چه سوخته باشی هنوز کم داری
Aseman Etemaad عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,355 یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد؟ دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,356 در خرقه زن آتش که خم ابروي ساقي بر ميشکند گوشه محراب امامت
russell مدیر بازنشسته Dec 3, 2008 #10,357 تو نیز باده به چنگ آر و دامن صحرا گیر که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا دارد.
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,358 درد ما را در جهان درمان مبادا بيشما مرگ بادا بيشما و جان مبادا بيشما
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,359 الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد اندم که بی یاد تو بنشینم
russell مدیر بازنشسته Dec 3, 2008 #10,360 مي روم دور از تو با دنياي خود خلوت كنم بايد آخر من به اين بيگانگي عادت كنم
Aseman Etemaad عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,361 مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است چو فردا بنگری ، پر بید مشک است مگو کاین سرزمینی شوره زار است چو فردا در رسد ، رشک بهار است
مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است چو فردا بنگری ، پر بید مشک است مگو کاین سرزمینی شوره زار است چو فردا در رسد ، رشک بهار است
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,362 تمام این همه فانوس نیمه روشن هیچ به آن چراغ فروزان - به او - چه کار کنم
Aseman Etemaad عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,363 مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست ؟ که این لب بسته و آن رخ نهفته ست ؟ مگر دارد بهار نورسیده دل و جانی چو ما در خون کشیده ؟
مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست ؟ که این لب بسته و آن رخ نهفته ست ؟ مگر دارد بهار نورسیده دل و جانی چو ما در خون کشیده ؟
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,364 هان! رفتم از تو ای من بی ذوق پيش از اين تا بعد از اين دوباره شوم محرم غزل دنيا همه برای تو بگذار بعد از اين او همدم تو باشد و من همدم غزل
هان! رفتم از تو ای من بی ذوق پيش از اين تا بعد از اين دوباره شوم محرم غزل دنيا همه برای تو بگذار بعد از اين او همدم تو باشد و من همدم غزل
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,366 شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه سوز باری چراست
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه سوز باری چراست
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,368 تازه فهمیده ام برگ های چنار برای کفش ها نمی افتند و خیابان های هیچ جا اندازه ی ما چنار ندارد نه چنار، نه دست های تو نه منِ بی خواب نه خیابان هایِ قدم زنانِ در تو با این همه ... چند تا ببوسمت؟ می خوابی
تازه فهمیده ام برگ های چنار برای کفش ها نمی افتند و خیابان های هیچ جا اندازه ی ما چنار ندارد نه چنار، نه دست های تو نه منِ بی خواب نه خیابان هایِ قدم زنانِ در تو با این همه ... چند تا ببوسمت؟ می خوابی
گلابتون مدیر بازنشسته Dec 3, 2008 #10,369 تب و تاب غم عشقت دل دريا طلبد هر تنك حوصله را طاقت اين طوفان نيست سايه صد عمر در اين قصه به سر رفت و هنوز ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
تب و تاب غم عشقت دل دريا طلبد هر تنك حوصله را طاقت اين طوفان نيست سايه صد عمر در اين قصه به سر رفت و هنوز ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,370 تا گشت درین دوره خریدار محبت غم روی غم آمد بتماشای دل من ای دوست مرا دیگر از این خلق جدا کن در کوی تو این است تمنای دل من
تا گشت درین دوره خریدار محبت غم روی غم آمد بتماشای دل من ای دوست مرا دیگر از این خلق جدا کن در کوی تو این است تمنای دل من
Aseman Etemaad عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,371 نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هرکجا نامه ی عشق است نشان من وتوست
behnam-t عضو جدید Dec 3, 2008 #10,372 تا زمیخانه و می نام ونشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,373 تهی افتاده اینک آشیانشان به سان پیکری بی زندگانی کبوترها همه پرواز کردند به رنگ آرزو های جوانی
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,375 نه! من چکار به سالاری شما دارم دلم گرفته فلانی بگو چه کار کنم
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,376 نا گهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه شاه خوبانی و منظور گدا یان شده ای قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
نا گهان پرده برانداخته ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه شاه خوبانی و منظور گدا یان شده ای قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,377 هوا هوا که هرشب ، بیشتر گم می شود صدا صدا که لای درهای گرفته می گیرد وَ شب که هرگز مرا به حال ِ دیوار ِ روبه رو نگذاشت !
هوا هوا که هرشب ، بیشتر گم می شود صدا صدا که لای درهای گرفته می گیرد وَ شب که هرگز مرا به حال ِ دیوار ِ روبه رو نگذاشت !
گلابتون مدیر بازنشسته Dec 3, 2008 #10,378 هر سوي موج فتنه گرفته ست و زين ميان آسايشي كه هست مرا در كنار توست اي سايه صبركن كه برآيد به كام دل آن آرزو كه در دل اميدوار توست
هر سوي موج فتنه گرفته ست و زين ميان آسايشي كه هست مرا در كنار توست اي سايه صبركن كه برآيد به كام دل آن آرزو كه در دل اميدوار توست
russell مدیر بازنشسته Dec 3, 2008 #10,379 تکه های شعر من ،وصله های شعر غم چاره ودرمان او ،کوزه گر بايد کند از پريشان مانده بود،قصه های ناتمام درددل را باخدا ، تاسحر بايد کند
تکه های شعر من ،وصله های شعر غم چاره ودرمان او ،کوزه گر بايد کند از پريشان مانده بود،قصه های ناتمام درددل را باخدا ، تاسحر بايد کند
بارانی عضو جدید کاربر ممتاز Dec 3, 2008 #10,380 دلم گرفته خدا را بگو چه کار کنم غروب می وزد از چارسو چه کار کنم گرفتم اینکه دل از خانه خودم کندم به آن دو پنجره روبرو چه کار کنم * به آن دریچه سبزی که صبحها لب او شکفته می شد با گفتگو چه کار کنم
دلم گرفته خدا را بگو چه کار کنم غروب می وزد از چارسو چه کار کنم گرفتم اینکه دل از خانه خودم کندم به آن دو پنجره روبرو چه کار کنم * به آن دریچه سبزی که صبحها لب او شکفته می شد با گفتگو چه کار کنم