مشاعرۀ سنّتی

[کالیگولا]

در انتظار رويت ما و اميدواري
در عشوه و صالت ما و خيال و خوابي

 

[abfa]

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم

 

[cute]

می خواهم از گناه تو لبریزتر شوم
در بازوان عاشق خود کافرم کنی

 

[abfa]

یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم

 

[sam-smith]

مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری

 

[seeemesooo]

یکی مطرب همی خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم
حریفی نیز خواهم غمگساری
ز بی خویشی نداند شادی از غم
​

 

[sepde]

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

 

[2sadaf2]

یار مرا خوار غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

 

[ARAMESH]

از واعظ این شهر چرا پند پذیریم
کو هست فقط جبه و دستار و دگر هیچ
گردید فدا جان سلیم از پی جانان
زیرا که چنین بود سزاوار و دگر هیچ

 

[seeemesooo]

چاهي كه بر راهي ‏‏ بركنده قدر گاهي
داني چو تقدير است در او مشو، آگاهي
***my own***
​

 

[*Afash*]

يا على ذات ثبوت قل هو الله احد
نام تو نقش نگين امر الله الصمد
لم يلد از مادر گيتى و لم يولد چو تو
لم يكن بعد از نبى مثلت له كفوا احد

 

[seeemesooo]

دانی به چه چرخ ،عصار بود
بر دایره پوچ ،دوار بود
کامی دهدت این دم جانا
گیرد دم دیگر،کین سیار بود
***my own***
​

 

[Aseman Etemaad]

دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی...

 

[sina1]

یارب آیا تا کدامین لحظه باید سوخت
تا به کی چون شمع لرزان شعله ها افروخت

 

[سارا بلاااا]

تاج شاهي طلبي گوهر ذاتي بنماي
ور خود ازتخمه جمشيد و فريدون باشي...

 

[seeemesooo]

یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو
سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی
***مولانا***
​

 

[Aseman Etemaad]

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

 

[محـسن ز]

در بهار عمر ای سرو جوان
ریختی چون برگ ریز ارغوان
آن شقایق رسته در دامان دشت
گوش کن تا با تو گوید سر گذشت

 

[گلابتون]

تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود

 

[محـسن ز]

در خیالم روی رومی چهره زنگی گرفته
در چنین تاریک و روشن عاشقان را ره نمودی

 

[گلابتون]

یارب این آیینه حسن چه جوهر دارد
که دراو آه مرا قوت تاثیر نبود

سر ز حیرت به در میکده ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود

 

[Aseman Etemaad]

در ساغر تو چیست که باجرعه ی نخست
هشیارومست را همه مدهوش می کنی؟

 

[محـسن ز]

یار ما هر گز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتش است اما نسوزد خار را

 

[گلابتون]

از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگوی
لیکن چنان مکن که صبا را خبر شود

 

[Aseman Etemaad]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند

 

[محـسن ز]

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد درین کوه که فرهاد نکرد
سایه تا باز گرفتی زچمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

 

[phalagh]

در راسته نازفروشان که بتانند
ماییم و نگاهی که به هیچش نستانند
ای عشق شدی خوار، بکش ناز دو روزی
کاین حسن فروشان همه قدر تو ندانند​

 

[Aseman Etemaad]

دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است

 

[phalagh]

ترک سر کردم و از دردسر آسوده شدم
تا نگویند که سودای بتان دردسر است
هر کسی قبله‌ای از بهر پرستش دارد
قبلۀ جان فروغی، صنم سیم‌بر است
**************
فروغی بسطامی

 

[محـسن ز]

تو عهد کرده ای که نشانی بخون مرا
من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنم
فروغی