مشاعرۀ سنّتی

5243852

عضو جدید
نشنو از نی ،نی حصیر بینواست بشنو از دل ،دل حریم کبریاست
نی بسوزد،خاک وخاکستر شود دل بسوزد،خانه دلبر شود
 

sisah

عضو جدید
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است

(دوست عزیز مشاعرتون بر چه اساسیه؟احیانآ با خودتون مشاعره می کنید؟:smile:)
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
تن بي جان ز چه قدرش شود از زنده فزون
سردي گور دهد گرمي بازار دگر
اين چه رازي ست كه انديشه به گردش نرسد
خاك در خاك رود باز به تكرار دگر
 

= nAviD =

عضو جدید
روزی دو که مهلتست می خور می ناب
کین عمر گذشته در نیابی در یاب
دانی که جهان رو به خرابی دارد
تو نیز شب و روز ز می باش خراب
 

sisah

عضو جدید
به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است

مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است
 

helena_99

عضو جدید
تو که دور از منی دل در برم نی
هوایی غیر وصلت در سرم نی
به جانت دلبرا کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نی
 

arsam313

عضو جدید
یکی دیوار نا استوار بی پایست خودکامی
اگر بادی وزد,ناگه گذارد رو به ویرانی
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
 

shanli

مدیر بازنشسته
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج به بر *** از در عیش در آ و به ره عیب مپوی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در گوشه بی تعلقی جای دلست
وارسته همیشه در تماشای دلست
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
تنت بناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
بهيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
 

shanli

مدیر بازنشسته
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو *** خیال کوشش پروانه بین و خندان باش
کمال دلبری و حسن در نظر بازیست *** بشیوه ی نظر از نادران دوران باش

حافظ
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
ترا گریه سوز باری چراست
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
تا هرخس و خاري نكند دعوي مستي
خوشتر كه ره عشق بلا داشته باشد
ما بنده رخسار نگوئيم و ليكن
قربان جمالي كه صفا داشته باشد

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درد دل ما که داستان دگر است
محتاج بتقریر وبیان دگر است
این قصه زهر زبان بیانش ناید
افسانه عشق زبان دگر است
 

phalagh

مدیر بازنشسته
تورا به گردش چشمي که گفتگو دارد
تو را به سينه‌ی تنگي که آرزو دارد
تو را به قصه ليلي وغصه مجنون
تو را به لاله صحرا نشسته اندر خون
تو را به حسرت فرهاد وناله شيرين
تو را به قطره اشک چکيده در هجران
تو را به غم عشق و آشنائيها
دل چو شيشه من مشکن از جدائيها
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است
دست بر میوه حوا بزنم یا نزنم
به گناهی که تماشای گل روی تو بود
خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم
 

صهبا

عضو جدید
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
اين دل غمديده حالش به شود دل بد مكن
وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور!
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در انتظار رويت ما و اميدواري
در عشوه وصالت ماو خيال و خوابي

مخمور آن دو چشمم ايا كجاست جامي
بيمار آن دو لعلم آخر كم از جوابي

حافظ چه مينهي تو دل در خيال خوبان
كي تشنه سير گردد از لمعه سرابي
 

mohammadjavaad

عضو جدید
5243

5243

یاران ره عشق منزل ندارد
این بحر مواج ساحل ندارد
باری که حملش ناید ز گردون
جز ما ضعیفان حامل ندارد
چون ما نباشیم مجنون که لیلی
غیر از دل ما محمل ندارد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدارا ......دردا كه راز پنهان خواهدشد آشكارا
در كوي نيكنامي ما را گذر ندادند.............گر تو نمي پسندي تغيير كن قضا را
 

mohammadjavaad

عضو جدید
5243

5243

ارزویم این است
نرود اشک در چشم تو هرگز
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
وبه اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق انکه تو را میخواهد
و به لبحند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
که دلت میخواهد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا