مشاعرۀ سنّتی

[ghisoo_tala]

تو به دل ریختگان چشم نداری بی دل​

آنقدر غرق غروبی که سحر یادت نیست!!!​

 

[gh_engineer]

سعدی

سعدی

تو همچنان دل شهری به غمزه​ای ببری

که بندگان بنی سعد خوان یغما را
​

 

[phalagh]

اي خدا ملاقاتت نور ديده مي‏خواهد
نيمه شب مناجاتت دل بريده مي‏خواهد
اي صفاي نجوايم وي يگانه مولايم
التجاي كوي تو اشك ديده مي‏خواهد​

 

[ie student]

دردم از يار است و درمان نيز هم

دل فداي او شد و جان نيز هم

 

[sina1]

مرا امید وصال تو زنده نگه می دارد
وگرنه هردمم از هجر توست بیم هلاک

 

[افشـین]

کرم بین و لطف پروردگار
گنه بنده کردست و او شرمسار

 

[comudf]

رحمت حق آب بود جز به پستی نرود
خاکی و محروم شوم تا بر رحمان برسم

 

[ghisoo_tala]

رحمت حق آب بود جز به پستی نرود
خاکی و محروم شوم تا بر رحمان برسم

من و تو در ميان كاري نداريم ،
بجز بيهوده پنداري نداريم ،
همان بهتر كه ما در عشق پيچيم ،
كه بى اين گفتگو هيچيم هيچيم

 

[leanthinker]

مرا عهديست با جانان
كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را
چون جان خويشتن دارم...

 

[باران بهاری]

می شد بدانم این که خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب بسته وام شد؟

اول دلم فراق تو را سر سری گرفت
وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد

 

[2sadaf2]

در این دنیا که مردانش به نامردی عصا از کور می دزدند
من نادان خوش باور محبت جستجو کردم

 

[comudf]

معاشران زحریف شبانه یاد آرید، حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید. حافظ

 

[leanthinker]

در اين درگه كه گه گه كه كه و كه كه شود ناگه... بر امروزت مشو غره، كه از فردا نه اي آگه...

 

[comudf]

هم از امروز سخن بايد گفت
كه خبر داشت؟ كه فردايي هست

 

[sisah]

تا کوه گرفتم ز فراقت مژه‌ای آب
چندان بچکانید که بر سنگ نشان کرد

زنهار که از دمدمه کوس رحیلت
چون رایت منصور چه دل‌ها خفقان کرد

 

[comudf]

در پی دیدار رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو

 

[leanthinker]

واعظان كين جلوه در محراب و منبر ميكنند...
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر ميكنند...!!!

 

[sisah]

دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد

چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی
که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد

 

[comudf]

دستم نداد قوت رفتن به پيش يار / چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

 

[shamim_2000]

مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی آشکار
عبدالرزاق

 

[comudf]

راز درون پرده ز رندان مست پرس / كاين حال نيست زاهد عالي مقام را

 

[mohammadjavaad]

ا

ا

ای دل ساده بکش درد بکش درد که حقت این است
از زمانه بشو دلسرد که حقت این است
هر چه گفتم مشو عاشق نشنیدی
همچو پاییز بشو زرد که حقت این است
دیدی اخر دم مردانه به جز لاف نبود
بکش از مردم نامرد که حقت این است
انچه بر عاشق دلخسته روا دانستی
فلک اخر سرت اورد که حقت این است

 

[comudf]

تشنه خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببرخوابمhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/editor/smilie.gif

 

[d_vasegh]

من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

 

[Farasystem]

دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای عجل که به یاران رسانیم​

 

[comudf]

من نه آن بودم که آسان رفتم اندر دام عشق
آفرین بر فرط استادی ،آن صیاد باد

 

[shanli]

در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان

فریدون مشیری

 

[secret_f]

نهفته در ضمیر ما دوای هر چه پنداری
نیاز و اشتیاق و هر چه دردش می شماری
نمیدانی مگر آن قصه دندان و نان یارا
چنین شوقی به درمانت چرا از غیر می داری

 

[ghisoo_tala]

نهفته در ضمیر ما دوای هر چه پنداری
نیاز و اشتیاق و هر چه دردش می شماری
نمیدانی مگر آن قصه دندان و نان یارا
چنین شوقی به درمانت چرا از غیر می داری

یک شب زبانم لال اگر از من برنجی ؟​

یا جای بانو پر شود با کار کردن؟​

یک هو اگر دنیایمان را مه بگیرد؟​

در حد دیگر غیر ِ خود چیزی ندیدن؟!​

 

[secret_f]

نخواهم بی تو یکدم زندگانی

که طیب عیش بی همدم نباشد