مشاعرۀ سنّتی

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
اَمَنْ اَنْکرتني عن عشق سلمي
تَزْ اول آن روي نهکو بوادي

که همچون مُت ببو تن دل وَاي ره
غريق العشق في بحر الودادِ(ي)

غم اين دل بواتت خورو ناچار
وغرنه او بني آنچت نشادي

نگارا! در غم سوداي عشقت
توکّلنا علي ربِّ العبادِ(ي)
 
آخرین ویرایش:

Baran*

مدیر بازنشسته
اَمَنْ اَنْکرتني عن عشق سلمي
تَزْ اول آن روي نهکو بوادي

که همچون مُت ببو تن دل وَاي ره
غريق العشق في بحر الودادِ(ي)

غم اين دل بواتت خورو ناچار
وغرنه او بني آنچت نشادي

نگارا! در غم سوداي عشقت
توکّلنا علي ربِّ العبادِ(ي)



یک صوت صادقانه یک آوای بی ریا
آری چه کرد باید
با دسته های خنجر پیدا از آستین
لبخندها فریب
و مهربان صدایی اگر هست در زمین
سوز نوای زمزمه جویبارهاست
ایینه را به خلوت خود بردم
ایینه روشنایی خود را
در بازتاب صادق این روح خسته دید

حمید مصدق
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب
از نشئه ی عشق او،نه از باده ی ناب

دانست که عاشقم ولی می پرسید
این کیست؟ کجایی ست ؟چرا خورده شراب!

قاآنی
 
  • Like
واکنش ها: cute
ای لفظ ها چگونه چنین ساده و صریح
مفهوم دیگری را
با واژه های کاذب مغشوش
تفسیر می کنید ؟

حمید مصدق
دل خوارزمشه یک لمحه لرزید
که دید آن آفتاب بخت، خفته

ز دست ترکتازیهای ایام
به آبسکون شهی بی تخت، خفته

دکتر حمیدی شیرازی
 

Baran*

مدیر بازنشسته
دل خوارزمشه یک لمحه لرزید
که دید آن آفتاب بخت، خفته

ز دست ترکتازیهای ایام
به آبسکون شهی بی تخت، خفته

دکتر حمیدی شیرازی
هرگز ندیده بودم
دیدم که بی دریغ
با رشته فریب
این رقعه زندگیم کوک می خورد.

حمید مصدق
 

industrial-eng

عضو جدید
یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می دهند ابی و دلها را توانگر می کنند

حافظ (خطاب به: واعظان کاین جلوه بر....)
 

Baran*

مدیر بازنشسته
یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می دهند ابی و دلها را توانگر می کنند

حافظ (خطاب به: واعظان کاین جلوه بر....)
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد

مولوی
 

industrial-eng

عضو جدید
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین/خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر/این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند

چیزی نادر به زندگی آغاز می کند

با شادی و اندکی درد

"استاد شاملو"
 
  • Like
واکنش ها: cute

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی پرسیدمش با بی قراری
به غیر ارز من کسی را دوست داری
دو چشمش از خجالت بر هم افتاد
میان گریه هایش گفت اری
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزی زسرسنگ عقابی به هوا خاست ازبهرطمع بال وپر خویش بی آراست:que:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش

در حريم عشق نتوان زد از گفت و شنيد
زان‌که آن‌جا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
 

E.M

عضو جدید
تو در آیینه نظر داری و زین بی خبری
که به دیدار تو آیینه نظرها دارد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا