فراق یار

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حوصلِــ ـه ِ لبــ ـهایــــِ نا آشـنــــا را نـَــدارمـــــ ...


دیـگـــَر هیـچـــــ مَـزه ای
دِلـــچــَســبـــــ نـَخـواهـَد بـود ...


چـِرا کـ ـه مــــَ ـن ...
تــَمـــامـــِ حــِــســــ ِ چـِشــــایــی ام را


روی
لـــَبـانـَـتـــــ جـــــــــا گـُـذاشتـهـَـ امــــــــ ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی کنی یا نه
زندگی ادمه داره
تنها
من دیگه
حوصله مبارزه ندارم
تنها من
دیگه خیلی خیلی خسته هستم
میخواهم مرگ مرا در اغوش بفشارد
و راحت بشوم تا کمی
شبها
اسوده بخوابم
با چشمانی اشک الود هر شب خوابیده ام
هر شب با خدایم درد ودل کرده ام
ولی با کسی حرف نمیزنم
تا مزاحم شادی و خوشی شما ادمها نشوم
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
می روی

و من تحمل می کنم
نبودنت را
می مانم
و تو فراموش می کنی
بودنـم را...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاری کردی لحظه لحظه هایم را سکوت فرا گرفت
چه کردی بغض هایم هر شب میشکنند
چه کردی خاطره هایم همه خیس اند
تمام دقایقم مرده...
دلم خوب نمیشه حتی یه خورده...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراموش کردنت کار سختی نیست
کافی است دراز بکشم
چشم هایم را ببندم
و برای همیشه.....
بمیرم!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسانه ها را رها کن دوری و دوستی کدام است؟ فاصله ها دوستی را می بلعند! من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند به همین راحتی!
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهر ما خالی و خاموش و خراب است و پلید
کس در این شهر ز دلدار وفایی که ندید
مردمش خسته و غمگین و پریشان حالند
در دل هیچ کسی نیست رسیدن به امید

دل عشاق ز دلتنگی و تنهایی سوخت
آتش و شعله ی غربت به همه شهر دمید

دلخوشی نیست در این شهر ،بدان ای دل تنگ
عزم رفتن کن از این دولت اندوه سپید

کو جوانمردی و آن عزٌت و تقدیر نکو؟
مرغ شادی ز سراپرده ی این شهر پرید

ناگزیرست گریزد به گذرگاه خیال
مست دیوانه ی شیدا، جگر عشق درید

دل من تا سخن مرگ و فنای تو شنید
سوی آن برزخ تنهایی و تاریک دوید
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی شَک من
رتبه اوَل میشدم
بس که تکرار کَردم
نامت را در مرور خاطرات!
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي درك فاصله ي من تا غرور اين حروف اتنظار زيادي از تو دارم! امان از دزدان واژه تقصير من نيست باور كن قحطي واژه شده است مطمئنم اگر سهراب هم حالا اينجا بود مرا چون علامت سوالي واژگون كنار شعرش مي گذاشت

حق با تو بود جدار آرزوهايم را مي شکنم همه را روانه مي کنم به سوي قلم و كاغذي كه روزي باد خواهد برد چونان انديشه هاي واهي كه تك به تك آنها را به شوق بهار روي گلبرگهاي گلهاي كنار پنجره ات نگاشته بودم و باد پرپر کرد و برد هميشه حق با تو بود... مي دانم

 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تکیه داده ای به دیوار
و می خندی..
انگار نه انگار
که تو
توی عکسی
و من
آویزان این زندگی بی تو..
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز




نرو تنهام نذار با دردو غمهام
اگرچه خسته ای از خیلی حرفام
به قرآنی که از سایه اش گذشتی
به مرگ هر دو تامون خیلی تنهام
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلگیرم از تمام خودم، از زمان، زمین
از تو همیشه مثل خودم با دلم عجین
این روزهای بی غزل، این روزهای تلخ
می خواستم کنار تو باشم فقط همین!
 

Melina666

عضو جدید
بــرای آن مـی نــویسـم کــه روزی دلــش مهــربان بــود

مـی نــویســم تــا بــداند کــه دل شکستـن هنــر نیست

نــه دیگــر نگــاهــم را بــرایـش هــدیـه مـی کنـم

و نــه دیگـر دم از فــاصله ها مـیــزنـم

و نــه بــا شعــرهـایـم دلتنگـی را فــریـاد مـی زنـم

می نــویســم تــا شــایـد نـامهــربانی هـایـش را بـاور کنــد
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا اگر، «اگر» نبود، چه زیبا بود روزگار ما!
معبودا ای کاش، «کاش» نبود در گذشته ی ما!
که دل انگیز می ماند خاطرات ما...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم باید یک "تو" داشته باشه،
که هر وقت از همه چیز خسته و نا امید بود،
بهش بگه :مهم اینکه تو هستی!
بی خیال دنیا.........!
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز

چه شبها و چه روزایی بیادت من دعا کردم

شدم مدهوش در یادت تو را با خود صدا کردم

کمی می خوردم و گاهی دو صد دود و دمان کردم
من آن راهی که رفتم را دوباره باز گو کردم

گهی خوشحال از بودن گهی غمدار از این کردار
گهی بی خود ز خود بودن گهی با خود صفا کردم

نمیدانم چه تقدیریست کجایش اشتباه کردم
محبت کردم و آخر جدایی دست و پا کردم !
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
 

parvin rk

عضو جدید
میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
 
بالا