فراق یار

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلم


یک بغل شعر میخواهد

یک مشت آغوش آبی آستانت

باران ببارد

لبخند بزنی

نفس بکشم

زیر چتر تو.....
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی نازنین

بگذار همه از عشق بگویند و از محیت بنویسند

مهم من هستم که با بند بند وجودم تورا میخواهم

تو همه زندگی منی ... همه زندگی من...


 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میشد برگردی و ببینی
چشمانم چگونه تقاصِ
تمام بیخیالی هایت را پس میدهند..!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودم دیوانه ام !
گفته بودم دوست داشتنم واقعی ست
یادت هست ؟
گفته بودم ته ریش که داری خواستنی ام می شوی
با دستانت که حرفی را برایم توضیح میدهی دیوانه ات می شوم
عمیق که نگاهم می کنی سُرخ می شوم
لُکنت می گیرم
بچه نیستم ولی دلم خیلی کوچکتر از این حرفهاست

دیده ای زنی را که احساسِ جنون کند با ندیدنت ؟
همان زن که شبها با پیراهنِ جا ماندۀ تو هم دیگر خوابش نمی برد !
دیده ای زنی که گوشش هیچ صدایی نشنود جُز صدای تو ؟
هیچ نگوید جُز برای تو ؟
گفته بودم دور که هستی کم دارم !
آواره ام !
دربه درم !
می شوم مجنون و تو آن لیلی باش یکبار !
نگران نباش
من یک دیوانۀ ساکتم
عاشقم
من خیلــــــــــــــــی آرامم
بیا
تحملم سر پُر شده است
بتکان تنهاییم را
نوازشم کن
به سراغم بیا
زنی اینجا دیوانۀ بودنت شده
آمدنت را نزدیک کن . . .
 
آخرین ویرایش:

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
هی روزگار....
لالایی هاش رو ما خوندیم........
رفت توبغل یکی دیگه خوابید!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن

دوست داشتن از عشق برتر است ومن هرگز خود را
تا سطح بلندترین قله ی عشق های بلند،
پایین نخواهم آورد!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]پلک هایم را روی هم می گذارم و در صدای شب گم می شوم که پرست از هیاهوی بی کلام … از جیرجیرک پشت پنجره می گذرم و قدم می زنم میان برگ درختانی که هنوز تا رسیدن به تجربه ی خزان و سقوط زیبایشان در مرگ چند قدمی فاصله دارند[/FONT] [FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]صدای جاده مرا تا چشم های خسته ی یک مسافر می برد ، تا اندوه بارانی رفتن و اشتیاق قلبی برای رسیدن[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خوب که گوش می دهم صدای پچ پچ ستاره هایی را می شنوم که نمی بینمشان … و نوای یک لالایی، آرام آرام در سکوت می میرد[/FONT]
[FONT=&quot]!
[/FONT]
[FONT=&quot]کسی میان واژه هایم پا می گذارد و مرا از اوج آسمان به زمین می کشد، شب از لای انگشتانم فرو می ریزد … نمی دانم چرا هربار که پر می شوم از هجوم کلمات کسی تنهاییم را در هم می شکندو روحم را دوباره به سمت این فضای انسانی سوق می دهد ؛ زیر نور چراغی که تا چند ثانیه ی پیش گم شده بود میان سوسوی ستارگان[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]دوباره چشمانم را می بندم، دست سوی آسمان می برم و مشتی ستاره می چینم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]راستی، من که می دانم تو هم اگر پلک هایت را لحظه ای برهم بخوابانی می شنوی صدای سکوت شب را… پس تو هم لحظه ای با من بیا تا اوج آسمان ، این ستاره هایی که چیده ام باشد برای تو[/FONT]
[FONT=&quot] !
[/FONT]
[FONT=&quot]با این همه بگذار پیش از سپردنشان به آسمان تو ، بوسه هایم را همراه با دلتنگی ام در گوششان زمزمه کنم…شاید که بوسه هایم را بر لبانت پرتو افشانی کنند و دلتنگی هایم را[/FONT][FONT=&quot] …
….. [/FONT]
[FONT=&quot]اینبار حقیقتا هیچ نمی دانم[/FONT][FONT=&quot] …..
[/FONT]
[FONT=&quot]تو بگو … تو بگو چگونه پاک می شود قلبم از این همه دلتنگی؟؟؟[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]اما مبادا که خاطرت پریشان شود! من سالهاست که با غصه هایم خو گرفته ام و سعی می کنم با این همه دوری کنار بیایم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]نه! اصلا بگذار آن ها را در کنار منطق آدم بزرگها وا نهم و خود تا کودکی سفر کنم . . . تا جنون چشم تو[/FONT][FONT=&quot] !
[/FONT]
[FONT=&quot]صدای تیک تاک ساعت …. نجوای آهسته ی موسیقی ای که به سختی به گوش می رسد …. گویی این همه عنصر زمینی نمی گذارند تا نهایت شب بگریزم[/FONT]
[FONT=&quot].
[/FONT]
[FONT=&quot]دیالوگ جالبی از فیلمی که این روزها آن را برای چندمین بار تماشا کرده ام از ذهنم می گذرد؛ « این همه که بالا می رویم، می ترسم به خود خدا برسیم[/FONT][FONT=&quot]! » … [/FONT][FONT=&quot]می بینی؟ انگار قرار نیست این همه اوج بگیرم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]کمی خودم را به دست موسیقی می سپارم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]خدای من! این ترانه هم که باز نمک می پاشد بر زخم های کهنه ام … شاید تقدیر این بود که امشب نیز هوای نگاهم بارانی شود[/FONT][FONT=&quot].
[/FONT]
[FONT=&quot]باور کن من نمی خواهم خاطرت را مکدر کنم ولی هرچه می گذرم از این همه اندوه، باز غم دست از دامنم برنمی گیرد و مرا تا قعر نمناک یک بغض می بلعد[/FONT]
[FONT=&quot].
[/FONT]
[FONT=&quot]خسته می شوم از این همه سقوط – شاید هنوز بال پروازم برای تا تو پریدن کوچک است- دلم نمی آید میان انتظار پرستو، تمنای آموختن پرواز کنم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]باور کن اگر بوی خزان که میان این روزها پیچیده ، دلش را نلرزانده بود و اگر دل نگران نبود از بیهودگی چشم به راهیش برای بهار حتما از او می خواستم به من نیز بیاموزد چگونه می شود تا بهار لبخند تو هجرت کرد[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]چشمانم را که می گشایم رها می شوم میان این دیوارهایی که بی شک اگر سپید نبودند تا کنون نفسم بریده بود از حجم سنگین این هوای بی تو[/FONT][FONT=&quot] …
[/FONT]
[FONT=&quot]نگاهم گره می خورد به جمله ی روی دیوار که پیش تر ها برایم پر بود از معانی زیبا[/FONT][FONT=&quot]:
[/FONT]
[FONT=&quot]هر روز ابدیت را در خود دارد[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]اماامشب برای من تنها تداعی کننده ی این واژه های غمناک است[/FONT][FONT=&quot]:
[/FONT]
[FONT=&quot]هر روز من – بی تو – تا ابدیت به درازا می کشد[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]به سمت صدای مداوم و زجرآور تیک تاک ساعت که رو می کنم تازه می فهمم ۲ ساعتی ست که امروز آغاز شده[/FONT][FONT=&quot] …
تو بگو چگونه تا انتهای شب تاب بیاورم این ابدیت بی تو را ؟[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بــی خـُـداحــافظــی میــرَومــ

بــا یــکــ سَبــد اَنــدوه

بـــا یــکــ سَبــد فـَــرامـــوشــی

روزی اگــــر نَبـــودمــ ،

تَنهـــا آرزوی ســـاده امــ ایــن استـــ زیـــر لبـَــ بگـــویــی :

یــــــادش بـــِـه خیــــر”​


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بــی خـُـداحــافظــی میــرَومــ

بــا یــکــ سَبــد اَنــدوه

بـــا یــکــ سَبــد فـَــرامـــوشــی

روزی اگــــر نَبـــودمــ ،

تَنهـــا آرزوی ســـاده امــ ایــن استـــ زیـــر لبـَــ بگـــویــی :

یــــــادش بـــِـه خیــــر”​





از من نپرس چقدر دوستت دارم

اينجا در قلب من حد و مرزي براي حضور تو نيست

به من نگو که چگونه بي تو زيستن را تمرين کنم

مگر ماهي بيرون از آب ميتواند نفس بکشد

مگر مي شود هوا را از زندگيم برداري و من زنده بمانم

بگو معني تمرين چيست ؟

بريدن از چه چيز را تمرين کنم ؟

بريدن از خودم را ؟

مگر هميشه نگفتم که تو هم پاره اي از تن مني ...

از من نپرس که اشکهايم را براي چه به پروانه ها هديه مي دهم

همه مي دانند که دوري تو روحم را مي آزارد

تو خود پروانه ها را به من سپردي که ميهمان لحظه هاي بي کسي ام باشند

نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگير ...
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزی شبیه به “معجزه” است.
وقتی هر شب به خیر می گذرد
بی آنکه کسی به تو بگوید
“شب به خیر”

 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بــی خـُـداحــافظــی میــرَومــ

بــا یــکــ سَبــد اَنــدوه

بـــا یــکــ سَبــد فـَــرامـــوشــی

روزی اگــــر نَبـــودمــ ،

تَنهـــا آرزوی ســـاده امــ ایــن استـــ زیـــر لبـَــ بگـــویــی :

یــــــادش بـــِـه خیــــر”​



یارم ...........زندگی من .......

هر شب م را به امید به صبح میرسانم که روزی دستانت را لمس میکنم .......و در کنارت هستم ......


چه روزی دستانت را لمس خواهم کرد .........چه روزی مرا دلتنگی ام در خواهی اورد.......
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]


و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد...

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]ســـرد است و مــن تنهایــــم"

چــه جملـــه ای!

پـــر از كلیشـــه...

پـــر از تهـــوع...

جــای گرمــی نشستــه ای و میخــوانی:

"ســرد اســت"

یــخ نمی كنـــی...

حـــس نمی كنـــی.....

كــه مــن بــرای نوشتـــن همیــن دو كلمــه

چــه ســرمایی را گذرانــدم
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری

میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی...

من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،

تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه

شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان

از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ،

تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی

کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ،

خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار،

آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،

آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند

مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم

امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،

بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ،

دوای دردم تویی که اینجا نیستی ، تویی که در غم انتظارم نشسته ای ،

میدانم مثل من از این انتظار خسته ای ، میدانم مثل من دلشکسته ای

آرام میگذارم روی هم چشمهای خیسم را ، میشنوم صدای تپشهای قلبت را ،

حس میکنم گرمی نفسهایت را ...

و این یک راز است ، تو آنجایی ، دلت با من است ،

من اینجا هستم و میدانم خیالت از همه چیز راحت است

از این دنیا ، در میان این لحظه ها ، تنها غمی که در دلم نشسته ،

این است که فاصله،همه درها را بر رویمان بسته

کاش دری باز شود و رها شویم در آغوش هم ،شب تا سحر همدیگر را بفشاریم در آغوش هم...​
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیچیده نیست...
یکی دل..یک آسمان..یک بغض...وآرزوهای ترک خورده...
به همین سادگی...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این عادلانه نیست..
در بازی شطرنجـــ ..
همیشه نتیجه مشخص است..
مــــنـــ مــاتــــ میشوم..
مــاتــــ چشمانت..
این عادلانه نیست..
چشــمانتــــ را ببند..!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرض کن به عکاس بگویم:
تارهاى سپید را سیاه کند...
و چین و چروک هارا ماست مالى...
و حتى از آن لبخندها که دوست دارى برایم بکارد...
باز هم از نگاهم پیداست که چقدر
به نبودنت خیره مانده ام!!
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
و گاهی لــحظه های ســــکوت

پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند

مــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهیم بـگوییم ولی نــمی توانیم بگوییم ...

 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو " نـَـه "
دلگیر نیستم . . .
نـَـه
من از خود احمقی که هنوزم گهگداری هوس دوباره عاشق شدنت را میکند،
دیوانه وار دلگیــــــــــرم . . .
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوریت چه دردی دارد
نمیتوانم درک کنم
که چه اینقدر دور میشوی از من
میدانی چه احساسی دارم
انگاه تنها
باعث میشوی سکوت کنم
اخر به کدامین جرم
مرا محکوم میکنی
به نبودنت
خو نمیگیرم
بلکه تنها
ارام
چشمهایم را برای ابدیت میبندم
سر مزارم میایی گل یادت برود بهتر هست
اخر حتی تا کنون گلی به من ندادی
پس همین که
لمس کنی مزارم را
خواهی شنید
صدای
اهی
که هر لحظه
میگفتم
و تو نبودی تا ارامم کنی
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مخاطب خاص m

مخاطب خاص m

یار من ........

از دلم برایت مینویسم که چه سخت است نبودنت ........

که چه سخت است دور بودنت ......

چه سخت است لمس نکردن دستانت ......

هر روز به قلبم می اندیشم .......به بهانه گیری دلم ....که چه بی تابانه تو را میخواند ....

ایا قاصدک ها خبری از من برایت نیاورده اند .....

ایا صدای قلبم را امواج دریا بر ساحل قلبت نسیم نفرستاده اند .......

میخوانم تو را ...از دور دست ها ..........از انسوی دریا ها ........کجایی زندگی من .......کجایی .........کجایی .....
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انتظار شش حرف و چهار نقطه ، کلمه ی کوتاهیست اما سالها طول خواهد کشید تا بفهمی یعنی چه…
کاش منتظرت نبودم ، کاش می شد گفت : “یادت مرا فراموش”
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مےפֿـواهم تَنم را ب ِ مَرگ بفُروشم!

تالـפـظـﮧ اے בر آغـوشش آرام بگیرَم،

و براے ِ همیشـﮧ بـפֿـوابم ...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تکـآن هـآی زَمیـن ِ اَفکـآرم

شبیه ِ ایـرآنِ ایـن روزهآســـت

...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خــــدایـــــا

مــــــی شــــــود بـــاران بــــبــارد . . . ؟

ایــــن بــــــغـــض

بــــــه تــــنـــهــایــی . . .

از گـــلـویــم

پـــایـــیــن

نـــمــی رود...
 
بالا