حسینیه باشگاه مهندسان ایران

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز

\



 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به استقبـال نـوروز و بـهار

باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد،

و بهار،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کرده است.
همه ی چلچله ها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند.
کوچه یکپارچه آواز شده است،
و درخت گیلاس،
هدیه ی جشن اقاقی ها را،
گل به دامن کرده است.
باز کن پنجره ها را ای دوست!
هیچ یادت هست،
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست،
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با خاک چه کرد؟


با سر و سینه ی گل های سپید،
نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!
و محبت را در روح نسیم،
که در این کوچه ی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد.
خاک، جان یافته است.
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره ها را …
و بهاران را باور کن!
باز کن پنجره ها را …
و بهاران را باور کن!
- فریدون مشیری -
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد، که تا حشر به گردون رود از حنجره اهل ولا شیون و فریاد، که در ازمنه ی دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم وستم یاد، شرافت زمیان رفته، قرار از دل و جان رفته، گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته، محمد که بود جان گرامی جهان ها زجهان رفته، مدینه شده خاموش، جهان گشته سیه پوش، عجیب است که بعد از دو مَه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش ،در فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز، عدالت زجفا خانه نشین، بیدادگری سر به در آورده، مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه ی در بسته گرفته ز الم زانوی غم در برو بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه ی خود آه، که آتش زده با شعله ی فریاد درون ارض و سما را.

آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قران شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل گروهی که شده بنده دجّال، ستاندند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینه مولا، نه حیایی و نه شرمی زرسول و علی و حضرت زهرا،عوض دسته ی گل، شاخه ی هیزم به سر شانه نهادند، در خانه ستاندند، زبیداد زبان را به جسارت بگشادند، که هان یا علی از چیست که در خانه نشستی ؟در از قهر به روی همه بستی، اگر این لحظه در خانه ی خود را نگشایی، نیایی به سوی مسجدو بیعت ننمایی، همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم، بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را، که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید، کشیدند ز دل ناله که :ای ختم رسل سر به در آور زدل خاک و ببین غربت ما را.

در این حادثه شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم، که مظلومی او تا ابدالدهر بُود بر همه معلوم، مه برج حیا فاطمه آمد پس ِ در گفت که :ای قوم ستمکار به جرات شده با ذات خدای احد قادر دادار، پس از رحلت پیغمبرش آماده ی پیکار، چه خواهید از آل نبی و حیدر کرار، ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار، دریغا که همان عهد شکن های دو روی همه غدّار، عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار، ز بیت الحرم وحی، برآمد شرر و دود سوی گنبد دوار، خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار، چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد، به هواداری آن محسن ششماهه سپر شد، به خدا زودتر از مادر مظلو مه ی خود گشت فدا شیر خدا را.

نفس فاطمه از درد درون قفس سینه ی افروخته پیچید که میخواست شود زیرو رو از ناله ی او شهر مدینه، که به هم ریخت نظام فلک از ناله ی یک یا ابتایش ،چه بگویم که سخن در جگرم لخته ی خون گشته و انگار که بازوم شکسته ست و یا درد کنم در دل و در سینه و درپهلویم احساس و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که در پشت درآن خانه زشلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح ،نه آخر مگراز آب و گل فاطمه کردند مرا خلق نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا، به تن پاک و شریفی که محمد زده گل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش، به قرآن بود این درد به درون تن من تا پسرش مهدی موعود بیاید شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند، ز عدو داد دل مادر مظلو مه ی خود را بستاند ،بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را.

به خدایی خداوند در این صحنه ی ایجاد علی دوست تر از فاطمه نََبوَد به پیمبر قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت، به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید به تاریخ و ببینید که با پهلوی شکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش ز فشار درو دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش، به دفاع از علی از جا حرکت کرد،سپس یک تنه ایستاد و ندا داد که من در دل دشمن تک و تنها به علی یاورو یارم، نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم، منم و مهر ولایش، سَرو جانم به فدایش، ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم به خدا یا که علی را به سوی خانه برم یا که چون شش ماهه ی خود کشته در این راه شوم، این من و این بازو و این محسن مظلوم، بگیرم جلوی فتنه و بیداد شما را.

بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی تا ابد الدهر شد آغاز و شروعش ز در خانه ی زهراست، سپس کشتن مولا، پس از آن قتل حسن پس از آن فاجعه ی کرب و بلا ریختن خون حسین ابن علی بود و جوانان بنی هاشم و هفتاد و دو سرباز رشیدش، پس از آن کودک شش ماهه ی معصوم شهیدش، چه شهیدان عزیزیکه از این سلسله تقدیم خدا گشت، یکی مالک اشتر یکی عمار یکی میثم تمار یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است ،هزاران و هزاران تن که از اینان بریدند سر از پیکر شان فرقه ی اشرار به این جرم که بودند طرفدار حیدر کرار و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم خون محبان علی ریزد و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را
.(حاج غلامرضا سازگار)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
15796_527.jpg




در مورد سيلي خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر بايد گفت:

اولاً: اين مسئله با توجه به روحيه خشن عمر و مسئله‌ي تصاحب خلافت كه به هر قيمتي طالب آن بودند و در اين راه از اسائه ادب و اهانت به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ إبا نداشتند. اين روحيه عمر و اهانت او به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت او، هم در كتب اهل سنّت و هم در كتب شيعه به آن اشاره و تصريح شده است.

يكي از موارد اهانت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط عمر كه در كتب معتبر اهل سنّت و شيعه به آن اشاره شده است؛ موقعي بود كه: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين روزهاي حياتشان براي جلوگيري از اختلاف و سوء استفادة بعضي از مهاجرين بعد از رحلت ايشان، قصد داشتند مطالبي را بنويسند و اين بعنوان مدرك و سند باقي باشد و به اين وسيله از اختلاف و سوء استفاده جلوگيري شود.
وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحه اي بياوريد، تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.[1]
عمر بن خطاب در پاسخ گفت: اين مرد هذيان مي گويد و متوجه نيست كه چه مي گويد. ولي همين عمر وقتي ابوبكر در اواخر عمر و در آن مريضي سخت كه حتي بعضي مواقع بيهوش مي شد، قلم و دوات خواست تا خليفه بعد از خود را تعيين كند، نگفت اين مرد هذيان مي گويد چرا كه مي دانست ابوبكر قصد دارد او را بعنوان وصي و خليفه بعد از خود قرار دهد.[2] و در راستاي بدست آوردن حكومت تا آنجا پيش رفتند كه در شب عقبه، نقشه قتل پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كشيدند ولي موفق به اجراي آن نشدند.

و همچنين در غصب فدك و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ايراد خطبه، وقتي كه ابابكر از جواب عاجز مي ماند شروع به اهانت به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و آل آنها مي كند كه اين مطالب بالا در كتب معتبر اهل سنت و شيعه بطور متعدد نقل شده است.

با تمام اين احوالات و جريانات، ديگر سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در مقابل نقشه قتل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر جريانات، چيز عجيب و غيرقابل باور نيست بلكه در راستاي غصب خلافت اين عمل بطريق اولي مي توانسته است از عمر سر بزند.

ثانياً: مطلب سيلي خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ را منابع معتبر سنّي و شيعه نقل كرده اند و راويان اين قضيه، هم موثق بوده اند كه از آن جمله طبري در «دلائل الامامه» مي گويد: عمر در ضمن نامه اي براي معاويه پس از نقل قضيه سقيفه بني ساعده و بيعت گرفتن براي ابوبكر، چگونگي برخورد با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان مي كند:
«... به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه پشت در بود گفتم: اگر علي ـ عليه السّلام ـ از خانه براي بيعت بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم يا علي ـ عليه السّلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد مي كشانم، آنگاه به خالد بن وليد گفتم: تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفتم خانه را به آتش مي كشم.
همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه ناله كرد و گريست، نالة او بقدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولي به ياد كينه هاي علي ـ عليه السّلام ـ و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم. با پاي خودم لگد بر در زدم ولي او هم چنان در را محكم نگه داشته بود كه باز نشود. وقتي كه لگد بر در زدم، صداي نالة فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم و اين ناله طوري بود كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مي گفت: «يا ابتاه! يارسول الله! هكذا يُفعل بجيبتك وا بنتك، آه! يا فضَّةُ اليكِ فخذيني فقدوا... قُتِلَ ما في احشائي من حملٍ» اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي فضّه بيا و مرا در ياب، كه سوگند به خدا، فرزندم كه در رحم من بود، كشته شد. در عين حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتي وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدت خشم من، مرا به گونه‌اي كرده بود كه گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش، به صورت او زدم كه به زمين افتاد...»[3]
و خصيبي در «الهداية الكبري» و بحراني در «العوالم» و همچنين بسياري ديگر با ذكر سند به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشته اند:
عمر با لگد بر در خانه كوبيد، تا اين كه در به پهلوي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اصابت كرد، در حالي كه، او به جنيني شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنين سِقط گرديد.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيلي زد به طوري كه گوشواره اش در زير مقنعه قطع گرديد و صدايش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتكِ فاطمة تكذّب و تضرب و يقتل جنين في بطنها.
«و اي پدر! واي رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ مي دهند، او را مي زنند و فرزندش را مي كشند


ادامه...........

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

اميرالمؤمنين در اين هنگام فضّه را طلبيد و گفت: بانويت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را كمك كن آن گونه كه زنان حامله را در زايمان كمك مي كنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زايمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گرديد.
راوي مي گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ آن چنان مي گريست و مي گفت كه محاسنش از اشك تر شد.[4]

شيخ صدوق در كتاب «الامالي» در حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ذكر سلسله سند به نقل از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آورده است كه:
به همراه فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم. ناگهان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ما نگاهي كرد و گريست! گفتم: چه شده يا رسول الله؟! فرمود: «أبكي من ضربتك علي قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله عليها ـ خدّها.» از ياد ضربت شمشير بر پيشاني تو و سيلي دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گريستم.

حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ دربارة اين جريان مي فرمايد:

بر در سرايم هيزم انبوهي فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش كشند. من در وراي در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، كه دست از ما بكشند و عوض آن به ياري ما برخيزند. عمر تازيانه را از دست قنفذ، غلام ابوبكر گرفت و بر بازويم فرود‌ آورد، كه اثر آن بسان دملي متورّم گرديد.
آن گاه در را با پاي خود شكست و آن را به روي من انداخت. من كه حامله بودم به رو نقش بر زمين گشتم. آتش زبانه كشيد و رخسارم به زمين ساييده شد. او به چهره ام تپانچه زده، آن گونه كه گوشواره از گوشم بيافتاد. در اين هنگام درد زايمان مرا فرا گرفت و محسنم را بي هيچ گناهي سقط نمودم.[5]

ثالثاً علت اختلاف يا ناقص بودن قضايا و جريانات تاريخي در كلام اهل سنت و كتب آن ها، سيره و روش علماء آنان در برخورد با اين گونه جريانات است و به اين سيره و روش بعضي از بزرگان اهل سنت اشاره و تصريح كرده اند كه از آن جمله در اعتراض به ابن قتيبه كه يكي از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است كه در كتب خود تا حدّي به اين جريانات اشاره كرده است و بدين جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه كرده اند.

«ابن عربي» در كتاب «العواصم من القواصم» اظهار مي دارد: من أشدّ شيئي علي الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتيبه، فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب «الامامة و السياسية» إن صحّ جميع مافيه.[6]
«از جمله سرسخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعت گزار حيله گر است. امّا انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامه و السياسة» رسم (پرده پوشي) را در مورد صحابه رعايت نكرده است اگر چه همه آنچه را كه نقل كرده است، صحيح مي باشد.
و «ابن هجر هيثمي» در كتابش اظهار مي دارد: «... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضية بأنه كان ينبغي له أن لا يذكر تلك الظواهر، فان أبي إلّا أن يذكرها، فليبين جريانها علي قواعد اهل السنة...»[7]
«نظر به كتابهايي كه بعضي از محدثان والا مقام همانند ابن قتيبه (در حوادث صدر اسلام) نوشته اند، شايسته اين بود كه وي از ذكر جزئيات حوادث، اجتناب مي نمود و چنانچه ناچار از نقل آن ها بود، مي بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مي نمود».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني حضرت زهرا، شهيدي.
2. فاطمه از مهد تالحد، محمد كاظم موسوي.
3. بيت الاحزان، شيخ عباس قمي.

[1] . صحيح بخاري، كتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات كبري، ج 2، ص 244.
[2] . البدء و التاريخ، ج 5، ص 167 ـ حياة الصحابة، ج 2، ص 47.
[3] . طبري، دلائل الامامه، ج 2، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قديم، ج 2، ص 222، قمي، عباس، بيت الأحزان،‌ص 96 و 97.
[4] . خصيبي، الهداية الكبري، ص 408، بحراني، العوالم، ج 11، ص 442.
[5] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 1، ص 271.
[6] . ابن عربي، العواصم من القواصم، ص 248.
[7] . ابن حجر هيثمي، تطهير الجنان و اللسان، ص 72.



منبع : انجمن گفتگوي ديني



yafateme.jpg
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
منکران قتل زهرا گوش گوش
حامیان قاتل زهرا خموش
قتل دخت مصطفی افسانه نیست
قصه شمع و گل و پروانه نیست
آتش افروزی به بیت بوتراب
پیش ما روشن تر است از آفتاب
دارم از اهل تسنن چل سند
چل سند جمله صحیح و مستند
که فلانی گفت با حبل المتین
نفس پیغمبر امیرالمؤمنین
کای علی بیرون بیا از خانه باز
بر خلیفه دست بیعت کن دراز
گر ز خانه پای نگذاری برون
ور نیایی جانب مسجد کنون
به خداوندی که جان داد و تنم
خانه را با اهلش آتش می زنم
پاسخش گفتا یکی در آن میان
با چه جرأت از تو سر زد این بیان
هیچ می دانی که در این انجمن
زینبش است و حسین است و حسن
گفت حتی با حسین و با حسن
بایدم این خانه را آتش زدن
او برون استاده مولا در درون
او قسم خورد و علی نامد برون
چون علی بیرون نیامد لاجرم
دود آتش رفت بالا زان حرم
از هجوم دشمنان در باز شد
حمله بر بیت الولا آغاز شد
حال می پرسم که آیا فاطمه
بی تفاوت بود در بین همه؟
نیست هرگز یک مسلمان باورش
فاطمه غافل شود از شوهرش
بین دشمن یار را تنها نهد
بهر حفظ جان علی را وانهد
او از اول پشت در استاده بود
بر دفاع شیر حق آماده بود
دید دشمن گشته زهرا سدّ راه
تازیانه رفت بالا آه آه
سدّ راه خویش را برداشتند
پای در بیت خدا بگذاشتند
داشت زهرا دامن حیدر به دست
زان غلاف تیغ دستش را شکست
"میثم" اینجا دیده را خونبار کن
باز هم این بیت را تکرار کن
قتل ناموس خدا افسانه نیست
قصه شمع و گل و پروانه نیست
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز


حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که ره بستی میان کوچه ها بر
فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر
عباس بود


شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد .




 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏ خوانند؛ در غروبی که شاخه ‏ات را شکسته بودند امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏ حدیث حضور او، خاموش است ...
علی، شبانه یاس می‏کارد ! شبانه ، داغ دلش را به خاک می‏گوید ؛ اگرچه فردا صبح ، از سمت خانه همسایه بوی نان آید . دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد. و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد
کجاست فاطمه امشب ؟ کجاست بانوی نور؟

عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهراییم. . .

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



کدامین شب از آن شب تیره تر بود ** که زهرا حایل دیوار و در بود

شبی کاندر هجوم تیغ بیداد ** سرت را سینه زهرا سپر بود

زمان بر سینه خود سنگ می کوفت ** زمین از داغ زهرا شعله ور بود

عطش نوشان کوفی آتشین اند ** که حتی کوثر آنجا بی اثر بود

شراب کوفیان خون حسین است ** شراب فاطمه خون جگر بود

تو می دیدی ولی لب بسته بودی ** که آیین محمد (ص) در خطر بود

ندانستم که در چشم حقیقت ** کدامین مصلحت مد نظر بود

گلویت استخوانی آتشین داشت ** که فریادت فقط در چشم تر بود

چرا ابلیس را رسوا نکردی؟ ** عقاب تیغ تو بی بال و پر بود؟

فدای تیغ عریان تو گردم ** کسی آیا ز تو مظلوم تر بود؟

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَینِ الرَّسوُلِ




Click here to view the original image of 496x334px.




امشب دل سنگ کوچه ها میگرید


یک شهر،خموش وبیصدا میگرید


تشییع جنازه غریب زهراست


تابوت بحال مرتضی میگرید . . .
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز



شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید

خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
اي پشتوانه ي دو جهان ، عشق را خدا
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید


 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم رب الزهرا (سلام الله علیها)





به گستره وجود آمد آنکه “اِمتَحَنَکَ الله الذّی خَلَقَکَ قَبلَ اَن یَخلُقَک” او

که “والِدَهَ الحُجَجِ عَلَی الناسِ اَجمَعین” بود . به حق فاطمه ، “حَوراءُ الانسیَّه” ، “مُحَدَّثَهُ العَلیمَه” و “فاضِلَهُ الزَّکیَّه” بود .

ما هم پیمان با عهدی که در غدیر بستیم ، می مانیم چون یقین داریم که”مَن وَصَلَکِ فَقَد وَصَلَ رَسولَ اللهٍِ صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ ” و ایمان داریم از هستی ساقط است هر که “مَن قَطَعَکَ فَقَد قَطَعَ رَسوُلَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ” براستی تو را نشناختند و این عبارت را به فراموشی سپردند که “وَ مَن جَفاکِ فَقَد جَفا رَسولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ” .

بی شک در بستر آتش جای گرفتند آنان که “مَن آذاکِ فَقَد آذی رَسولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ” . پدر و مادر و جان و مال و فرزندانم به فدایت ! که تو “بَضعَه” و “رُوَحُهُ اَلَّتی بَینَ جَنبَیهِ” در جوار رسول مهربانی هستی ! من میدانم “ساخِطٌ عَلی مَن سَخِطتَ عَلَیهِ” و ارادتم بیش از پیش است بر کسانیکه “مُوالٍ لِمَن والَیت” و بیزارم از آنانکه “مُعادٍ لِمَن عادَیتِ” .

پس پروردگارا ! به محمد -رسول گرامی- و علی -یگانه جانشین او- و فاطمه-دخت پیغمبر و همسر علی- و حسن ، حسین ، سجاد ، باقر ، صادق ، کاظم ، رضا ، جواد ، هادی ، عسگری و مهدی -او که منتظر و گوش به فرمان برای ظهور از سمت توست- که سلام و صلوات و درود و تهیات تو نثار روح پاک و مقدس آنان باد ، قسمت می دهم که صدایم را بشنوی تا آنان دست بزرگواری بر من فرود آورند و شفیع من به سوی تو شوند و تو به آنان اجازه شفاعت در حق من را بدهی و به حق “لااِلهَ اِلاّ اَنت” مرا دست خالی بر نگردانی .


اگر بال و پرم بخشند بی زهــرا (س) نمی خواهم

وگرجان و سرم بخشند بی زهرا (س) نمی خواهم

اگــــر آب بقـــا ریـــزند بی حیــــدر(ع) نمی نوشم

وگــرچشم ترم بخشند بی زهرا (س) نمی خواهم

اگـــر از کثــرت اشک سحــر در خلوت شب ها

دودربا گوهرم بخشند بی زهرا(س) نمی خواهم



..........

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


انا لله و انا اليه راجعون



شهادت بزرگ بانوي اسلام ، اولين شهيده راه ولايت ، ام الائمة عليهم السلام ،


بانوي آب و آيينه

حضرت صديقه طاهره

فاطمة الزهراء ، سيدة نساء العالمين ، عليها سلام

بر رهروان راهش ، بر شيعيانش تسليت باد.


هيچكس آيا توانسته است غم فاطمه - سلام الله عليها - را در سوگ پدر و
غربت همسر به تصوير بكشد ،
جز ناله هاي بيت الاحزان فاطمه ؟
در
اندوه جگر سوز علي - سلام الله عليه - در مواجهه با فاطمه - سلام الله عليها - ميان در و ديوار و
گاه شستن
صورت نيلي و بازوي كبود فاطمه - سلام الله عليها - ،
هيچ هنرمند عارفي توانسته است مرثيه بسرايد ؟
آنچنانكه از
عمق رنج آدمي در چروكهاي پيشاني علي - سلام الله عليه - خبر دهد و
وسعت غمهاي خلقت را در پهناي اشك علي - سلام الله عليه - بشناسد
جز با اشك پنهاني علي - سلام الله عليه - ؟
سوز اشكهاي فاطمه - سلام الله عليها - ، هنوز پاي عارفان را در بيت الاحزان او سست مي كند و
كمر ابرار را مي شكند و آتش به جان اولياءالله مي اندازد.
معاذالله كه رشحه ي هيچ قلمي بتواند با اشك سوزناك علي - سلام الله عليه - بهنگام شستن پيكرفاطمه - سلام الله عليها- برابري كند .
كجاست اسماء ؟
از او بپرسيد فرشتگاني كه در اشكهاي آن هنگام علي - سلام الله عليه - به تبرك غسل مي كردند ،
بال و پرشان نسوخت ؟
اين چه روزگاري است كه "
راز آفرينش زن " را در خود تحمل نمي كند ؟
اين چه عالمي است كه
دردانه ي خدا را از خويش مي راند؟
چقدر خوب امانت داري كردند آنها كه از رسول گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله - شنيدند :
من دو چيز گرانبها نزد شما به امانت مي گذارم :
كتاب خدا و اهل بيتم ،
مادامي كه به اين هر دو تمسك جوئيد گمراه نخواهيد شد.
و فرمودند :
فاطمه پاره تن من است ، هر كه او را بيازارد مرا آزرده ساخته و هر كه مرا بيازارد خدا را خشمگين نموده است.
و آيا نشنيدند كه پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمودند :
خداوند با خشم فاطمه - سلام اله عليها - خشمگين مي شود و
با خشنودي فاطمه - سلام الله عليها - خشنود مي شود ؟

چه بد مردمي بودند كه نشنيدند :
لََّوْلاكّ لِما خّلّقْتُ اْلاّفْلاك
اگر فاطمه - سلام الله عليها - را نمي آفريدم هيچ چيز را خلق نمي كردم .
وّ لّها جّلالٌ لّيْسّ فّْوْقّ جَّلالََها اِلّا جَلالُ الله جَلَّ جَلالُه وَ لَها نَوالٌ لَيْسَ فَوْقَ نَوالِها اِلّا نَوالُ اللهَ عَمَّ نَوالِه
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتي است كه برتر از او هيچ جلالي نيست مگر جلال خداوند جلَّ جلاله و
هم او را بخشش و عطا و كرمي است كه برتر از او هيچ نوال و كرامتي نيست مگر نوال خداوند ، عمَّ نواله
.
خداوند كه آسمان را آفريد و زمين و خورشيد و ماه و بَرّ و بحر را ،
اعلام كرد كه آفرينش آنها ، آفرينش همه چيز ، به طفيلي آفرينش پنج تن است
كه محور آن پنج تن فاطمه ي زهرا سلام الله عليهاست .
يا مَلائِكَتي وَ يا سُكّانَ سَماواتي ، اِنّي ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنيةً وَ لا اَرْضاً مَدْحيةً وَ لا قَمَراً مُنيراً وَ لا شَمْساً مُضيئَةً وَ
لا فَلَكاً يَدورُ وَ لا بَحْراً يَجْري وَ لا فُلْكاً يَسْري ،
اِلّا في مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخََمْسَة
هُمْ فاطِمَةُ وَ اَبوها وَ بَعْلُها وَ بَنوها

و رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - بارها و بارها اعلام كرده بود كه اينها اهل بيت من هستند
اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُمْ وَعادِ مَنْ عاداهُمْ
خدايا دوست بدار كسي را كه با آنها - اهل بيت عليهم السلام - دوستي كند و
دشمن باش با كسي كه با آنها - اهل بيت عليهم السلام - دشمني كند.
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


llı.. llı..ıll فاطمه زهرا علیهاالسلام الگوی جاودان انسان آرمانی llı.. llı..ıll













نمك بر زخم پاشيدند و رفتند

گلم را با لگد چيدند و رفتند

شرار آتش از كاشانه برخاست

همه اين صحنه را ديدند اما با عدو خنديدند و رفتند



اللهم العن قتلة فاطمة الزهراء سلام الله عليها

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درد سر، بین گذر، چند نفر، یک مادر...
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست، از این کوچــــه سریع تر بگذر




Click here to view the original image of 425x319px.

دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:
دوش می آمد و رخساره… نگویم بهتر!

من به هر کوچۀ خاکی که قدم بگذارم
نا خودآگاه به یاد تو می افتم؛ مادر

چه شده؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
و رکل الباب برجله...

وای وحدت مسلمین!

این روزها فک و دهانم درد می کند، از بس دندانهایم را روی هم میفشارم...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیزم که دسته دسته و بر دست می رسید

گویا جهان به کوچه بن بست می رسید

جشن شکستن دل حیدر براه بود

هر کس که میرسیدچه سرمست می رسید

برسینه ی شکسته به امضای میخ در

آلاله های تازه به پیوست می رسید
 
بالا