رد پای احساس ...

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشق رو ازت دزدید و بجاش یه
زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی و بجای اینکه لبریز از کینه و نفرت بشی
حس کنی که
هنوزم دوسش داری
چقدر سخته توی خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش
هیچ جیزی جز سلام نتونی بگی و چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک , گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه
که هنوزم
دوسش داری.
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
گـفــت: دُعــا کـنـی می آیـــد
گــفــتم: آنــکــه بــا دعـایــی بـیـایــد بــه نـفـریـنـی مـیــــرود
خـواسـتــی بــیــایــی بــا دُعــا نـیــا
بــا دل بـیــا
بــا دل
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

شايد تو...
سکوت ميان کلامم باشي!
ديده نميشوي
اما من تو را احساس مي کنم!
شايد تو…
هياهوي قلبم باشي!
شنيده نميشوي
اما من تو را نفس مي کشم!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

فاجعــــه يعنى…
آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم باديگرى احســـاس خيانــت ميـــکنم!
عشـــق يعنى همين...
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر راحت و ساده عبور کرد و گذشت

و سطر سطر دلم را مرور کرد و گذشت
میان دست من و او دو بیت فاصله بود
نماند و فاصله را دور دور کرد و گذشت
هنوز پنجره مان باز رو به خورشید است
از آن زمان که مرا غرق نور کرد و گذشت
تمام ثانیه ها رنگ غم به خود دارند
بساط درد مرا جفت و جور کرد و گذشت
و خط آخر قصه ، مسافری آمد
شکست و برد و دلم را به گور کرد و گذشت.......
 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چگونه نگیرد دلم از این روزهای تکراری

از این بی تو بودن و گذر ثانیه های تکراری
صبورانه کشیدم انتظار که باز ببینمت
میان این همه عابر با نگاه های تکراری
دریغا که نیامدی و دلم ز غصه گرفت
شکست خاطر نازکم از این آه های تکراری
تکرار نبودن تو به دلم چنگ می زند
بی تاب می شوم از هجوم این لحظه های تکراری
تو نیستی و من دوباره به شعر پناه می برم
از این همه تنهایی و دیدن چهره های تکراری....
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم...

خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...

بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد...

خسته شدم بس كه تنها دويدم...

اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...

مي خواهم با تو گريه كنم ... خسته شدم بس كه تنها گريه كردم...

مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...

خسته شدم بس كه تنها ايستادم...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به خودت مي آيي ، يادت مي آيد ديگر نه کسي است که از پشت بغلت کنه و نه دستي که شانه هايت را بگيرد ، نه صدايي که قشنگ تر از باد باشد …
تنهايي يعني همين …
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

قافيه هاي بلند نگاهت هميشه در آخرين لحظات به داد بيت هاي کوتاه غزلم مي رسند...

وقتي که نيستي اما دستهاي سياه شعر سپيدم بالاست...
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=5]باران که می بارد

به تو فکر می کنم

یادِ دیدار نخست

یادِ چشمانِ تو وُ لرزش دستانِ خودم

باران، یاد توست

از وقت رفتنت

مدام می بارد

می بارد

می بارد و می بارد....



ایــرج.تمجیـــدی
[/h]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سلام بهار من
ایا به زودی میایی
شاید هنوز من زمستان هستم
اما میخواهم
با بهار شروع کنم
میخواهم لبخند بزنم
میخواهم فراموش کنم
این منی که شده ام
و من تازه ای متولد کنم
منی قوی و بی خیال
منی که وقتی کسی کنارش میاید
به حضورش عادت نمیکند
بلکه به چیزهایی عادت میکند که ماندگار هست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا