حسینیه باشگاه مهندسان ایران

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند ششم

ترسم اجزاى قاتل او چون رقم زنند

یكباره بر جریده رحمت قلم زنند

ترسم كزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم كز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین


چون اهل‌بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمى كه با كفن خون چكان ز خاك

آل على چو شعله آتش علم زنند

فریاد از آن زمان كه جوانان اهل‌بیت

گلگون كفن به عرصه محشر قدم زنند

جمعى كه زد به هم صفشان شور كربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع كنند باز

آن ناكسان كه تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان كنند سری را كه جبرئیل‏

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل‏
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند هفتم

روزى كه شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه بر آمد ز كوهسار

موجى به جنبش آمد و برخاست كوه كوه

ابرى به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتى تمام زلزله شد خاك مطمئن

گفتى فتاد از حركت چرخ بیقرار

عرش آن زمان به لرزه در آمد كه چرخ پیر

افتاد در گمان كه قیامت شد آشكار

آن خیمه‏اى كه گیسوى حورش طناب بود

شد سرنگون زباد مخالف حباب وار

جمعى كه پاس محملشان داشت جبرئیل‏

گشتند بى عمارى محمل شتر سوار

با آن كه سر زد آن عمل از امت نبى

روح الامین ز روح نبى گشت شرمسار

وانگه ز كوفه خیل الم رو به شام كرد

نوعی كه عقل گفت قیامت قیام كرد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند هشتم
بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد


شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فكند

هم گریه بر ملایك هفت آسمان فتاد

هر جا كه بود آهوئى از دشت پا كشید

هر جا كه بود طایرى از آشیان فتاد

شد وحشتى كه شور قیامت بباد رفت

چون چشم اهل‌بیت بر آن كشتگان فتاد

هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد

بر زخم‌هاى كارى تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیكر شریف امام زمان فتاد

بى اختیار نعره هذا حسین زو

سر زد چنانكه آتش از و در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول

رو در مدینه كرد كه یا ایها الرسول‏
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند نهم

این كشته فتاده به هامون حسین توست‏

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست‏

این نخل‏ تر كز آتش جان سوز تشنگى‏

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست‏

این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست‏

این غرقه محیط شهادت كه روى دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست‏

این خشك لب فتاده دور از لب فرات‏

كز خون او زمین شده جیحون حسین توست‏

این شاه كم سپاه كه با خیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان كه چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روى در بقیع به زهرا خطاب كرد

وحش زمین و مرغ هوا را كباب كرد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند دهم

كاى مونس شكسته دلان حال ما ببین

ما را غریب و بی‌كس و بى آشنا ببین

اولاد خویش را كه شفیعان محشرند

در ورطه عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو كون آستین فشان‏

و اندر جهان معصیبت ما بر ملا ببین

نى نى ورا چو ابر خروشان به كربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

تن‌هاى کشتگان همه در خاك و خون نگر

سرهاى سروران همه بر نیزه‏ها ببین‏

آن سر كه بود بر سر دوش نبى مدام

یك نیزه‏اش ز دوش مخالف جدا ببین‏

آن تن كه بود پرور شش در كنار تو

غلطان به خاك معركه كربلا ببین

یا بضعة الرسول ز ابن زیاد داد

كو خاك اهل‌بیت رسالت به باد داد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند یازدهم

خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد

خاموش محتشم كه ازین حرف سوزناك‏


مرغ هوا و ماهى دریا كباب شد

خاموش محتشم كه ازین شعر خون چكان‏

در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

خاموش محتشم كه ازین نظم گریه خیز

روى زمین به اشگ جگرگون كباب شد

خاموش محتشم كه فلك بسکه خون گریست‏

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم كه به سوز تو آفتاب‏

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسین‏

جبریل را ز روى پیمبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطائى چنین نكرد

بر هیچ آفریده جفائى چنین نكرد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بند دوازدهم‏

اى چرخ غافلى كه چه بیداد كرده‏اى‏

وز كین چه‏ها درین ستم آباد كرده‏اى‏

پر طعنت این بس است كه با عترت رسول‏

بیداد كرده خصم و تو امداد كرده‏اى‏

اى زاده زیاد نكرده است هیچ گه


نمرود این عمل كه تو شداد كرده‏اى‏

كام یزید داده‏اى از كشتن حسین

بنگر كه را به قتل كه دلشاد كرده‏اى

بهر خسى كه بار درخت شقا و تست

در باغ دین چه با گل و شمشاد كرده‏اى‏

با دشمنان دین نتوان كرد آنچه تو

با مصطفى و حیدر و اولاد كرده‏اى‏

حلقى كه سوره لعل لب خود نبى بر آن

آزرده‏اش به خنجر بیداد كرده‏اى‏

ترسم تو را دمى كه به محشر برآورند

از آتش تو رود به محشر درآورند

"محتشم كاشانى"

www.tebyan.ne
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد، گریه کرد
ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت "هم زد" گریه کرد
با تمام این اسیران فرق داری، قصه چیست؟
هر کسی آمد به احوالت بخندد، گریه کرد
از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب "زجر" هم وقتی تو را زد، گریه کرد
وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غساله هم اشکش در آمد، گریه کرد
(کاظم بهمنی)






 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت ایام عزاداری سروروسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) شعری را با عنوان «هلال آزادی» در رثای و مظلومیت آن حضرت سروده اند.


هلال ماه محرّم ز نو هویدا شد
بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد
بیا که رایت سلطان عشق بر پا شد
بیا که آیت فتح و ظفر هویدا شد
درآ به مکتب حرّیت و فداکاری
بیا که دین ز قیام حسین احیا شد
شعار باطل و شرک و فساد شد محکوم
بیا که جلوه‌ی توحید، عالم آرا شد
اگر که حامی حقّی و یار قرآنی
بیا که پرچم دین و جهاد برپا شد
به ملک غیرت و جانبازی و اراده وعزم
شهید کرب و بلا قهرمان دنیا شد
به دشت ماریه از همّت بلند حسین
کتاب همّت و ایمان و صبر معنا شد
حسین عدل و شهامت، حسین آزادی
فدای دین خدا در هجوم اعدا شد
بزرگ‌تر سند افتخار انسان‌ها
به خون پاک حسین شهید امضا شد
مرام‌نامه‌ ی آزادی و حقوق بشر
از آن مجاهده‌ی بی‌نظیر انشا شد
در این جهاد مقدّس، حسین شد پیروز
یزید ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد
یزید کیست؟ هر آن‌کس‌که ضدّ آزادی است
هر آن که دشمن قرآن و آل طه شد
فدای رهبر لب تشنه‌ای که در ره دین
غریب و بی‌کس و تنها به سوی هیجا شد
دریغ و درد که در کربلا ز ظلم خسان
جدا سر از تن پاک عزیز زهرا شد
به زیر سمّ ستوران فتاد جسم حسین
خیام محترم اهل بیت یغما شد
نگشت تابع ظالم که ظلم را کوبید
اگر چه رنج و بلایش فزون ز احصا شد
بنال «لطفی صافی» که روز عاشورا
ز خون پاک شهیدان چو عید اضحی شد
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

در هر مصیبت و مهنی فبکل الحسین
در هر عزای دل شکنی فبکل الحسین
در خیمه مراثی و اندوه اهل بیت
قبل از شروع هر سخنی فبکل الحسین
در مکتب ارادت ابن شبیب ها
هم ناله با ابالحسنی فابکل الحسین
ان کنت باکی المصابی کالاانبیا
بالابتلاء والحزنی فابکل الحسین
شبهای جمعه مثل ملائک میان عرش
با بوی سیب پیرهنی فبکل الحسین
در تندباد حادثه ای گر کبود شد
بال نحیف یاسمنی فابکل الحسین
دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی
طفلی و لب به هم زدنی فبکل الحسین
لب تشنه جان سپرد اکر عاشقی غریب
یا روی خاک ماند تنی فبکل الحسین
گر به طواف نیزه و شمشیر و تیرها
دور شهید بی کفنی فبکل الحسین
در هر لحظه تلاوت قرآن که دیده است
غرق به خون شود دهنی قبکل الحسین
با نعل تازه گر بدنی غیر کربلا
تشییع شد مگر بدنی فبکل الحسین
رحمی نکرده اند در آن غارت غریب
حتی به کهنه پیرهنی قبکل الحسین
شبهای جمعه دور و بر قتلگاه عشق
با ناله ای کبود فبکل الحسین​
 

samaneh91

عضو جدید
امام حسين عليه السلام: مردم بندگان دنيا اند دين به صورت ظاهري و در حد حرف و كلام در زبانشان مطرح است تا زماني كه معاش و زندگي ماديشان رونق دارد در اطراف دين گرد مي ايند اما زماني كه بابلا و گرفتاري آزمايش مي شوند دينداران در اقليت اند .
 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در این جزیره ی وحشی به جستجو تا کی؟
مدام پرسه در
افسوس و آرزو تا کی؟
اسیر سایه ی شوم
اشاره ها تا چند؟
و هر زمان به غمی تازه روبرو تا کی؟
میان این همه
دل های سنگی و صد رنگ
کنار ساحل حسرت دچار فرسایش
زتازیانه ی امواج های و هو ،تاکی؟
تمام پنجره ها در
اسارت تزویر
به دست این همه
دل های بی وضو تاکی؟
بیا بهار تبسم به دستگیری باغ
ز سخت جانی پاییز گفت و گو تا کی؟؟
حسین یعقوبی
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیای عجیبی است. دنیایی که در آن برای عباس امان نامه می آورند؛ برای مردی که دست هایش، سند مظلومیت شیعه است دست هایی که دل های بسیاری به پای آن سوخته اند تا جان گرفته اند دست هایی به بلندای پرواز.
این پیکر ماه است که در پیراهنی از زخم پوشیده شده است.
انگار این دست های پرپر شده، تفسیر آیه های کتاب خداست.
به ام البنین خبر دهید که دیگر چشم به راه آمدن عباس نماند.
به او بگویید قامت رشید ماهش، چاک چاک بر خاک افتاده است، اما از تیرهای مکرر و مشک پر پر شده، از فرات و جاری عطش، از دست های قلم شده و عمود آهنین، با او سخن مگویید.
به روی اسب قیامم، به روی خاک قعود
این نماز ره عشق است کز آداب تهی است
بگویید عباس، فدایی حسین شد تا آسمان بهشت، جولانگاه پرواز عاشقانه اش باشد و من در شگفتم که خون بهای دست های بریده ی عباس چیست؟
آبی برای رفع عطش در گلو نریخت
جان داد تشنه کام و به خاک آبرو نریخت
دستش ز دست رفت و به دندان گرفت مشک
کاخ بلند همت خود را فرو نریخت
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تجلّی عشق علوی و شور حسینی در آثار شاعران و نویسندگان مسیحی (2)

تجلّی عشق علوی و شور حسینی در آثار شاعران و نویسندگان مسیحی (2)

متنهایی که می نویسم از کتاب "روح القدس، پدر، پسر" تألیف "محمّد رضا زائری"ه.

واسه خودم خیلی جالب بود که حسّ سایر ادیان رو نسبت به قیام حسین (ع) و حماسه ای که چندین قرن پیش در کربلا رخ داد، بدونم.


ادامه:
.
.
.
إدمون رزق

در زندگیِ بشر روزهای اندکی هستند که تمامِ تاریخ را یکجا مجسّم می کنند و عاشورا یکی از آن روزهاست.

آنچه عاشورا مجسّم می کند فقط تاریخ شیعه نیست؛ بلکه تاریخ شهیدان و تاریخ شهادت است که باعث می شود یادش در جانها عمق و امتداد یابد

و

هر انسانی آگاهانه با آن همدلی کند.

ایمان حسین، وفاداری اصحباش، قیام آنان برعیله ظلم و سخاوت و جانبازی اهل بیت ارزشهایی هستند که در کربلا مجسّم شده اند

و

مصیبت کربلا ازمرزهای زمان و مکان گذشت و بر آستانه ی ارزشهای انسانی نشست

و

الگو و نمونه ای شکوهمند شد-نه تنها برای شیعیان، بلکه برای تمام مردم- تا سال به سال از آن درس بیاموزند و الهام بگیرند!
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه روزى تلخ‏تر از روز عاشورا نبود​
آنچه ما ديديم جز پيشامدى زيبا نبود​
عشق مي‏فرمود " بايد رفت ‏" مي‏رفتند و هيچ​
بيمشان از تيرهاى تلخ و بي‏پروا نبود​
خيمه‏ها از مرد خالى مي‏شد اما همچنان​
اهل‏بيت عشق در مردانگى تنها نبود​
آفتاب ظهر عاشورا به سختي مي‏گريست​
کودکان لب تشنه بودند و کسى سقا نبود​
آسمان مي‏سوخت از داغى که بر دل داشت، آه!​
کودکى آتش به دامن مي‏شد و بابا نبود​
کاروان کم کم به سمتي ناکجا مي‏رفت و کاش​
بازگشتى اين سفر را، باز از آنجا نبود​
 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام جانبخش تو چون بر دهنم مي‌آيد​
عطر فردوس برين از سخنم مي‌آيد​
زمزم اشک ز چشم تر من مي‌جوشد​
نام شيرين تو چون بر دهنم مي‌آيد​
اى مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت​
روح ايمان و يقين بر بدنم مي‌آيد​
همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا​
ز تو هر غم که به جان و به تنم مي‌آيد​
دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز​
ناله و گريه ز بيت‌ الحزنم مي‌آيد​
از شرار غم تو سوختم اما شادم​
که به سويت خبر سوختنم مي‌آيد​
گر پس از مرگ ببويند مرا در دل خاک​
نکهت مهر حسين از کفنم مي‌آيد​
گرچه خارم چو "وفايي" ولى از لطف حسين​
روز محشر خبر گل شدنم مي‌آيد​
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
عبدالله بن المجتبایم
قربان چشم تو عمو دست جدایم

آمد پدر در قتلگاهم
هنگام جانبازی نماید او نگاهم

در خیمه زینب گشته نالان
بهر غریبی ات بسوزد این دل وجان
گشتم کفن پوشت عمو جان
شکر خدا باشم در آغوشت عموجان

 

مدیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام من به محرم
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا

بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا



سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش


بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش



سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی


به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی



سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش


به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش



سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب


بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب



سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل


بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل



سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر


بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر



سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم


به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم



سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر


به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر



سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه


بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه



سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش


بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش



سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش


به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش



سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب


بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

 

BLOOD STONE

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب جمعه به مادر تارسیدمبهش گفتم دعا کن نوکرامو
باچشمای پرازاشک زیرقبه
دعاکرد تک تک سینه زنامو
***
تو گفتی کربلا گفتم بفرما
گناهت فاصله انداخت اما
توجاموندی و من جات گریه کردم
گله کردی تواز من پیش زهرا
***
یه لحظه از شما غافل نبودم
دعا کردم همیشه توی هرحال
اگه باور نداری حرف من رو
بپرس از کوفیای توی گودال
***
یه عمره من هواتو دارم اما
تورفتی از پی عشقی زمینی
رهام کردی ولی رهات نکردم
آخه ،سینه زن ام البنینی
***
یه عمری توی روضه ها نشستی
خودت گفتی غلامت شم قبوله؟
منم گفتم قبوله نوکرم باش
ولی حالا چشات دنبال پوله!



 
بالا