گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

khordad64

عضو جدید
تنهایی یا دلت گرفته یا شکسته؟

تنهایی یا دلت گرفته یا شکسته؟


فقط برای زمینی های تنها......

گاهی اوقات اینقدر دلت میگیره که دوست داری یه جا باشه فقط بلند بلند گریه کنی.
گاهی اوقات خاطرات یه نفر اونقدر تو مغزت مانور میده که تا اشکتو در نیاره و دیوونت نکنه دست بردار نیست.
گاهی اوقات اونقدر حرف‌های ناگفته و سوالهای بی جواب تو دلت سنگینی می‌کند که دوست داری فقط همون یک نفری که یک روز حرفات رو میفهمید هم صحبتت بشه.
گاهی اوقات اونقدر احساس پوچی میکنی که حتی از خودتم بدت میاد.
گاهی اوقات یادآوری بعضی خاطره های شیرین با بعضیا اونقدر عذابت میده که دوست داری حتی شده برای 1 بار هم دوباره تکرار بشن.فقط 1 بار.....
گاهی اوقات اونقدر دلت هوای بعضیارو میکنه که دوست داری در اوج بیمعرفتیشون بازم کنارشون باشی.
خداکنه این گاهی اوقات ها سراغ هیچکس نیاد.اما چه کنیم انسانیمو از احساس سرشار......
الان من خیلی دلم شکسته.الان من خیلی دلم گرفته.الان من.....الان تو اگه تنهایی یا دل تنگ یا دل شکسته...
الان تو......هرچه میخواهد دل تنگت بگو......
امیدوارم درد دلامون مرهمی باشه بر زخم دلامون....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهاییم را با کسی شریک نمیشوم تنها با کسی شریک میشوم که دوستش دارم
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
گـــــــــــــــــــــــــــــــاهی دلم میخواهد

خرمایی بخورم!

فاتحه ای بخوانم برای روحم!!!

شادیش ارزانی آنهایی که....

بودن و رفتنم برایــــــــــــــــــــشان فرقی ندارد.........

امروز از همون گاهي هاست.
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرانگشتانم که می سوزد ...



یعنی وقت ِنوشتن از تـــوست


بــیــــا در خـــیـــالــم


آرام بنشین ...


مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را


بنویــــســـم.........
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیای عجیبی شده است . . .
برای دروغ هایمان ،
خدا را قسم میخوریم ،
و به حرف راست که میرسیم ؛
می شود جان ِ تــو…
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کس نمی داند ..
همه چهره آرام می بینند ..
همه صدای خنده ها را می شنوند ..
هیچ کس حس نمی کند دل نا آرامت را ، تنهاییت را ، بغض گلویت را ..
دست خودت نیست ، " باید " جلوی دیگران بخندی ...

هیچ کس نمی داند وقتی به چهار دیواری اتاقت می رسی ، غصه ها را از پشت درب بر می داری و به حال امروزت افسوس می خوری ...!

کاش اتاقت انبار غصه هایت نبود ...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم

قــاب گــرفتمــــ

بــ ــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ

” بغـــض ” مـیکنمــــ …
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا کوچکتراز آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی...
هیچ کس اینجا گم نمی شود...
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند،
چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند...
یکی در مه...
یکی در غبار...
یکی در باد...
یکی در باران...
و بی رحم ترینشان در برف...
شاید هم در بهار
آنچه به جا میماند،
ردپایی است
و خاطره ای...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
من .
مرا که می شناسی ...
خودمم ...
کسی شبیه هیچ کس ...
کمی که لا به لای نوشته هایم بگردی پیدایم می کنی ...

همانند شعرهایم هستم ...
شاد ...
گاهی غمگین ...
مهربان ...
صبور ...
کمی هم بهانه گیر ...
شبیه باران پاییزی ...
اگر نوشته هایم را بیابی من نیز همان حوالیم
از فاصله ها دور و به عشق نزدیک !!!!!!
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهیــــــ،
دلت میگرد،خیلیـــ....
نـه حس تنهایی،
نه حس غم،
نـه حسِ دوری
گاهیــــــ،.
دیوانه میشوی
از خوبی ِ یکـــــی، بد بودن دیگری.....
گاهیــــ.......
میشکنی از اینکه سادگیـــــ را به حساب ِ حماقتـــــ
میگذارند.....
رسـم دنیـا که میگویند هَمَشـــــــــــــــ همین بود؟!
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که تکیه گاه کسی باشی

نباید بلرزی

نباید پایت سُر بخورد....

نه اینکه بترسی که خودت زمین می خوری،

نه

بترسی از اینکه کسی که به تو تکیه کرده زمین بخورد و بشکند......
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـم گـرفته است ...
نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...
من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..
دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...
و آنچه هستند را میپذیرم ...
و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـی بی کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی زهـر !
وَخـوآبـی بـه آرامـی یـکــ مـَـ ـ ـرگ هَمیشــ ـ ـگـی . . . !
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
بال ِ سنجاقک ِاحساسم،

بروی عکس تو سنجاق می شود

زمین جهنم است برای من ،

اگر دمی،

بی خیال تو سر شود


گُر گرفته از تب فراق تو بدنم ،

تو روح من بودی

که بی مهابا گذشتی

از ،تن ِ من


چه کنم با ایتام بی قرار احساسم ؟!

سر سازگاری ندارد ،

بی تو،

این دل من


عشق هم ،بعد ِتو ،

با دلم لج کرد

راه سر منزلش را بعد رفتنت،

کج کرد

رو به قبله خوابید، تا رسد اجلش ،

عشق هم،

در پی ِ تو ، هجرت کرد
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این چگالی غم انگیز حرف هایت دلتنگ شدم..
برای سقوطی که از بلندای چشم های تو بود..
از ارتفاع عظیم ندیدنت....
قله ای که هزار بار فتح شد و تازگی داشت...
خسته ام...
مجبورم خیال های تو را دراز بکشم..
کاش دلتنگی را میشد اندازه گرفت..
یقین دارم یکی از قهرمانان گینس مشدم..
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ که باشی آدم دیگری می‌شوی!

خشن‌تر ، عصبی‌تر ، کلافه‌تر و تلخ‌تر ...

و جالب‌تر این‌که با اطراف هم کاری نداری

همه اش را نگه می داری و دقیقا سر کسی خالی می‌کنی که دلتنگش هستی!!!!!!
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها

دلم

اصرار دارد
...
فریاد بزند ....!

اما ....

من

جلوی دهانش را

میگیرم

وقتی میدانم

کسی

تمایلی به شنیدنِ

صدایش

ندارد ....!

این روزها

من

خدای سکوت شده ام ....!

خفقان گرفته ام

تا

آرامش اهالی ِ دنیا

خط خطی نشود
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif][/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]به شانه ام زدی
[/FONT]

[FONT=times new roman,times,serif]تا تنهاییم را تکانده باشی
[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]به چه دل خوش کرده ای؟
[/FONT]


[FONT=times new roman,times,serif]تکاندن برف از شانه های آدم برفی ![/FONT][FONT=times new roman,times,serif].


[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]گروس عبدالملکیان[/FONT]



 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز


دلتنگی‌های آدمی را

باد ترانه‌ای می‌خواند،

رویاهایش را

آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد،

و هر دانه برفی به اشكی نریخته می‌ماند.

سكوت،

سرشار از سخنان ناگفته است؛

از حركات ناكرده،

اعتراف به عشق‌های نهان

و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

در این سكوت،

حقیقت ما نهفته است.

حقیقت تو

و من.



شاملو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تنهایی خود میسرایم از انکه دوستش دارم ولی مرا دوست ندارد از حماقت خود که او را دوست دارم هر شب ارزوی مرگ میکنم و تنها خداست که ارام میگوید نترس تو دوباره خواهی خندید کمی صبر داشته باش و من تنها نگاه بیصبرانه ای به خدا میاندازم و قطرات اشک بر گونه هایم جاریست کاش میتوانستم صبر کنم ولی دیگر هیچ لحظه ای را دوست ندارم دیگر هیچ چیز شادم نمیکند تمام مدت بغضی راه گلویم را میبندد و من به سختی فرو میدهم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در لحظات تنهایی خود میتوانم به ارامش برسم میتوانم با صدای بلند اشک بریزم میتوانم با خدای خود حرف بزنم و زاری کنم
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاریک بــاد ....! خـانـه ی مــــردی که نــمی جنـگـــــد بـــرای زنـی که ....دوستـــش دارد ...........
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگي خيابان شلوغي ست كه تو در ميانه اش ايستاده باشي ببيني مي آيند ببيني مي روند و تو همچنان ايستاده ...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش آدمها
به همین اندازه که در دنیای مجازی
برای هم جذاب و جالب هستند
در دنیای واقعی هم بودند…!
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز که تصویر آینه تلخ است
چشمان مرا به حادثه ای شاد مهمان کن
شب از خواب تو آغاز می شود
چشمان خود را باز کن
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـه خالی دسـتـانــم نخـــند ...
زمـــانـی ، نگـاهــت ، هـــزاران
هــزار دخـیل بــر آنــها مـی بست
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرخوشانـــــه می خندم ٬
شوخـــی می کنم
و تو نمیــــدانی ....

چقدر سخت اســــت
...
احساس خفگی کردن ٬

پشـــت این نقـــــــابِ لعنتــی!
 

shamira

عضو جدید
کاربر ممتاز
تيغ روزگار شاهرگ كلامم را چنان بريده كه سكوتم بند نميايد!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لــــــــحظه های ســــکوتم

پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند

مــــــمـلو از آنــــــچـــه

مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم

و

نــــــــــــمی گـــــویم...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا