مشاعرۀ سنّتی

hamid_61

عضو جدید
يك شب به رغم صبح به زندان من بتاب

تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت
 

melika62

عضو جدید
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق هر دم آيد غمي از نو به مبارک بادم
 

melika62

عضو جدید
مدعي خواست که آيد به تماشاگه راز
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
 

hamid_61

عضو جدید
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
 

abji-Matrix

عضو جدید
واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب
کاندر خرابه دل من آید آفتاب
از پای درفتاده‌ام از شرم این کرم
کان شه دعام گفت همو کرد مستجاب
 

hamid_61

عضو جدید
بازم به سر زد امشب اي گل هواي رويت
پايي نمي دهد تا پر وا كنم به سويت

اي گل در آرزويت جان و جوانيم رفت
ترسم بميرم و باز باشم در آرزويت
 

abji-Matrix

عضو جدید
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
 

hamid_61

عضو جدید
دل چون شكسته سازم ز گذشتهاي شيرين
چه ترانه هاي محزون كه به يادگار دارد
 
آخرین ویرایش:

liliss85

عضو جدید
......

......

دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
:gol::gol::gol:
 

Eghlima

عضو جدید
او را با چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماهپاره نيست !
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا