اگر جای این بودی چه کار میکردی؟!

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز
اگر به جای این دختر خانم شما در این موقعیت قرار میگرفتید تنها کاری که

انجام میدادین چی بود؟






من اگر تو این موقعیت بودم سکته میکردم! زودتر از موقعی که بخوام بمیرم!!

شما چی؟
 

sharif

عضو جدید
اووو

اووو

من خلاف جهت حرکت قطار می پریدم بیرون البته نه جوری که مخم پخش شه و خودمم له شم جوری که به ی جایی بند شم هی ولی در هر صورت اخرش مردن بود
 

PostModern

عضو جدید
این که عکسه و مونتاژه ولی اگر به جای اون بودم خدا رو شکر میکردم که بالاخره این بازی مسخره داره تموم میشه !
 

yasin_d

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هم معتقدم این عکس مونتاژه چون بعد این حادثه فکر نکنم دوربینی سالم مونده باشه که این عکس توش باشه ولی با این فرض که اگه من بودم چکار می کردم بستگی به چند چیز دارد:
این از زندگی سیر شدم یا نه.
اگه از زندگی سیر باشم که هیچ کاری نمی کنم و آخرین نسکافه زندگی ام رو هر چی زود تر می خورم تا سرد نشه.
اگه به ادامه زندگی امید وار باشم تنها یه راه نجات عملی هست اینکه از پنجره برم رو سقف و برخلاف حرکت قطار به سرعت حرکت کنم و به آخر قطار که رسیدم بپرم مطمعنا تنها اتفاقی که برام می افتاد اینکه یا پام در می رفت یا می شکست .

هر مشکلی راه های زیادی داره اما یکی از اون راه ها درست جواب می ده.
 

shadii

عضو جدید
من اول به یکی می گفتم بپره بیرون بعد خودم می پریدم بغلش و به بقیه اون طوری می کردم;)
 

mahmoud-e

عضو جدید
سلام

سلام

به قول بقيه دوستان اگر در عالم واقعيت باشد و حادثه در حال اتفاق افتادن باشد ،
من سعي مي كردم آرامشم را حفظ كنم و در زمان باقيمانده ، يا از پنجره قطار يا از درب هاي قطار راهي براي خلاصي از اين وضعيت پيدا ميكردم. و قبل از رسيدن واگن مربوط به من به نقطه حادثه از قطار بيرون مي آمدم .
دنياي من كيمياست.
 

archi_arch

مدیر بازنشسته
اگه من جای اون بودم و میدیدم هیچ راه فراری نداره سعی میکردم حداقل تو این دقایق اخر از مناظر و زیباییهای اطرافم لذت ببرم خوشحال باشم از اینکه تو جنگ و تیر بارون یا ... نمردم و میتونم تو این لحظات اخرم زیبایی ها رو ببینم!!!:surprised:
ولی خودمونیم خیلی وحشتناکه!!!!:eek:
 

Titan

عضو جدید
اگه من جای اون بودم و میدیدم هیچ راه فراری نداره سعی میکردم حداقل تو این دقایق اخر از مناظر و زیباییهای اطرافم لذت ببرم خوشحال باشم از اینکه تو جنگ و تیر بارون یا ... نمردم و میتونم تو این لحظات اخرم زیبایی ها رو ببینم!!!:surprised:
ولی خودمونیم خیلی وحشتناکه!!!!:eek:

تو جنگ مردن رو عشقه!

من اگه جای این بودم شروع میکردم به خوندن شهادتین!:w01:
 

Matrix

عضو جدید
همه چيز رو به شانسي واگذار ميكنم كه بهش اعتقاد ندارم !!!!!

ميپرم بيرون ... يا ميميرم يا زنده ميمونم !!! ولي اي كاش بميرم !
 

alitaheripak

عضو جدید
من که ترمز اضطراری قطارو میکشیدم بعدم مثل بچه آدم از در پیاده میشدم !!!;):biggrin:
 

anna

عضو جدید
من اون موقع سعي مي كردم ....
به جهان آخرت فكر نكنم!!!!
تا با آرامش بميرم
 

alitaheripak

عضو جدید
واگنها به هم وصله متاسفانه شما هم میرید ته دره.:w01:
از نظر فنی چون ترمز قطار روی تمام واگنها کار میکنه امکان موفقیت زیاده ، به هر حال ارزش امتحان کردنو که داره! اگرم نشد دیگه اون موقع چند بار Ctrl+z میزنم تا قطار برگرده تو ایستگاه !!! چطوره ؟;);)
 

m@hy@r

عضو جدید
میگفتم خدایا نوکرتم همین یه دفعه رو از ما بگذر قول میدم دیگه هم نمازم رو بخونم هم کارای خوب بکنم....
در همین لحظه در کمال تعجب قطار متوقف میشه و من 2باره همون کارهارو شروع میکنم:cry:
 

MARKETING MAN

عضو جدید
اگر واقعا در موقیت اون دختر بودم چون کاری از دستم بر نمی اومد،با خیالی راحت و دلی آروم از مشیت الهی،تسلیم خواست خدا میشدم،و سعی میکردم در آخرین لحظه،از خدای خودم بخواهم که گناهانم رو پاک کنه.و در آخرین لحظه اجازه بده که از صمیم قلب فریاد بزنم (یا علی)
 

مجید

عضو جدید
به ترتیب واگنها رو رد میکردم تا برسم به آخری ، بعد از آخری میپریدم بیرون .
 

ZOBEYDEH

عضو جدید
MARG

MARG

MAN TOO OON LAHZE MIGOFTAM ; MAN MIDOONESTAM http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/yinyang.gif MA AKHARESH MIMIRIM
 
آدمی که پاک و بی گناهه دیگه ترسی از مرگ نداره که ! زودتر میرفتم واگن اولی می پریدم تو بغل لوکوموتیو ران.البته تا برسم بهش اون مرده :(
 

seastar787

عضو جدید
relax

relax

چشامو می بستم و به دره ای که پر از درختای قشنگ بود و هوای لذت بخشی داشت و قرار بود توش سقوط کنم فکر می کردم واز این فکرم لذت می بردم و بوی خوب جنگل رو حس می کردم و با تمام وجود هواشو استنشاق می کردم...:smile::smile:
 

oxision

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمی که پاک و بی گناهه دیگه ترسی از مرگ نداره که ! زودتر میرفتم واگن اولی می پریدم تو بغل لوکوموتیو ران.البته تا برسم بهش اون مرده :(
بیچاره لوکوموتیو ران، شما با این عظمت. اگه از افتادن قطار تو دره نمیره ، حتما از ........ :biggrin:
 
آخرین ویرایش:

oxision

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگفتم خدایا نوکرتم همین یه دفعه رو از ما بگذر قول میدم دیگه هم نمازم رو بخونم هم کارای خوب بکنم....
در همین لحظه در کمال تعجب قطار متوقف میشه و من 2باره همون کارهارو شروع میکنم:cry:
همیشه همینطوره، منتظریم خدا بهمون فرصت دوباره بدیم!!!!!!!!!!!! ولی نمیدونم چرا از فرصتهایی که داریم به خوبی استفاده نمی کنیم و همیشه می گیم چی میشد زمان به عقب بر می گشت :cry:
من اگه با خانوادم بودم ترجیح می دادم که هیچ کاری نکنم چون نجاتم و اگه زنده می موندم بدون اونها معنی پیدا نمی کرد. اما اگه تنها بودم اونوقت غصه می خوردم که مامانم تنهایی چکار کنه ، حتما دق می کنه.
البته این شرایط برای من پیش اومده(نه با قطار و تو اون هوای خوب بلکه با اتوبوس و در هوای 50 درجه زیر صفر) و خدا یکبار از مرگ حتمی در خارج از کشور نجاتم داده. تو اون زمان و لحظه خاص فقط از خدا خواستم دوباره به ایران برگردم و خانوادمو ببینم :cry:
 
بالا