مشاعرۀ سنّتی

head of flower

عضو جدید
می جوشم.
می خروشم.
از تو پر و خالی می شوم.
چشم که باز می کنی.
گریه آغاز می کنی.
 

mr.mehrdad

عضو جدید
ما درظلمت ایم
بدان خاطر که کسی به عشق ما نسوخت
ما تنهاییم
چرا که هرگز کسی مارا به جانب خود نخواند
ما خاموش ایم
زیرا که دیگر هیچ گاه به سوی شما باز نخواهیم امد
و گردن افراخته
بدان جهت که به هیچ چیز اعتماد نکردیم بی انکه بی اعتمادی را دوست داشته باشیم.
من در اين تاريكي فكر يك بره ي روشن هستم
كه بيايد
علف خستگي ام را بچرد
 

farhadi1980s

عضو جدید
ميان ماندن و رفتن حکايتي کرديم
که آشکارا در پرده ي کنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگ مايه بودو دريغ
که مايه خود همه در وجه اين حکايت رفت.
 

ashkyekom

عضو جدید
تر كنيد چشم و دل و جان و لب و ساغر و مي
تا كه در محفل يار همچو گلي باز نخواهد آمد
 

head of flower

عضو جدید
در دل هوسی هست، دریغا نفسی نیست
ما را نفسی نیست که در دل هوسی نیست
حسین شاه زیدی
 

ELMIRA2007

عضو جدید
مرا یک دم دل از خوبان جدا نیست ولی صد هیف که در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است زخوبان دل گرفتن کار ما نیست
:):):):):):):):):):) :):):):):):):):):):)
 

melika62

عضو جدید
تا چند زنم به روی دریا ها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
 

Chocolatee

عضو جدید
تو به من دل نسپردی
پیکرت را ز عطش سوخته بودم
من که در مکتب رویایی زهره
رسم افسونگری آموخته بودم
فروغ فرخزاد
 

sara_hyperactive

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد

حافظ
 

dorsa_bf

عضو جدید
دارم از خيال تو لبخند
دارم از لبان تو اين پند
اي نگارين من بازآي
تا كنم اين نگاه خود بي رنگ
 

sara_hyperactive

عضو جدید
کاربر ممتاز
می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان در آمدی که: "فریدون، خدا نخواست"
غافل که من به جز او خدایی نداشتم
اما دریغ و درد، نگفتی چرا نخواست!

فریدون مشیری
 

ashkyekom

عضو جدید
ميگذرد روزگار باد و مه گردون سپهر
تا كه رود بر سرش اين دو سه جامي ز مهر
 

ashkyekom

عضو جدید
می بینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان در آمدی که: "فریدون، خدا نخواست"
غافل که من به جز او خدایی نداشتم
اما دریغ و درد، نگفتی چرا نخواست!

فریدون مشیری
تا بجنبم زدي يك قرعه به نامت
افرين بر سخن نغز و غزلهاي پر آبت
 

elnaz66

عضو جدید
رواق منظر چشم من آشيانه ی توست
کرم نما و فرودا که خانه خانه ی توست
 

maxer

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو بپا کردم
 

jeyjey

عضو جدید
من کويوم من کويرم
دشت تب کرده ی پيرم
نفسم مرده تو سينه
عطشم کرده اسيرم...
 

Chocolatee

عضو جدید
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه‌آي ز امروزها...ديروزها!
 

sshhiimmaa

عضو جدید
من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید






به دريا شكوه بردم از شب و دشت
و زين عمري كه تلخ تلخ بگذشت
به هر موجي كه مي گفتم غم خويش
سري مي زد به سنگ و باز مي گشت
 

ali hamraeiiyan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او می آید

او می آید

من ز شرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
:heart:در پریشانی ما هر چه شنیدی هیچ است

هیچ را کس نتوانست که نابود نمود

نازم آ ن دلبر پر شور که با صحبایش

پرده بردار رخ عابد ومعبود نمود:heart::heart:
 

Chocolatee

عضو جدید
در اين اتاق تهي پيكر
انسان مه آلود!
نگاهت به حلقه كدام در آويخته؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا