مشاعرۀ سنّتی

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره این منم که میرسم....

به غربتی که یادگارته....

دوباره این منم که خسته ام....

از این سپید و تار روز و شب....

چه فرقیه میون این دو تا....

به وقت سوختنم به سوز تب؟!

دوباره این منم که با خودم....

بخاطر تو جنگ می کنم....


مرا به حیطۀ محض حریق دعوت کن
به لحظه لحظۀ پیش از شروع خاکستر

به آستانۀ برخورد ناگهان دو چشم
به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر

به شب نشینی شبنم، به جشنوارۀ اشک
به میهمانی پرشور چشم و گونۀ تر

به نبض آبیِ تب دار در شبی بیتاب
به چشم روشن و بیدارِ خسته از بستر

من از تو بالی بالا بلند می خواهم
من از تو تنها بالی بلند و بالاپر

من از تو یال سمندی، سهند مانندی
بلند یالی از آشفتگی پریشان تر

دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانۀ دیگر...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا به حیطۀ محض حریق دعوت کن
به لحظه لحظۀ پیش از شروع خاکستر

به آستانۀ برخورد ناگهان دو چشم
به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر

به شب نشینی شبنم، به جشنوارۀ اشک
به میهمانی پرشور چشم و گونۀ تر

به نبض آبیِ تب دار در شبی بیتاب
به چشم روشن و بیدارِ خسته از بستر

من از تو بالی بالا بلند می خواهم
من از تو تنها بالی بلند و بالاپر

من از تو یال سمندی، سهند مانندی
بلند یالی از آشفتگی پریشان تر

دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانۀ دیگر...
رفت ..

و ندانست پس از رفتنش ..
چه ویران شدم !
رفت!..


بی خداحافظی..
بی آنکه بگوید می خواهد برود !.

رفت ..


و ندید ..
چه اشکهایی که چکید !
چه امیدی که به باد رفت ..
و چه قلبی در سکوت مُرد !!


او ..

فقط رفت ..!!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفت ..

و ندانست پس از رفتنش ..
چه ویران شدم !
رفت!..


بی خداحافظی..
بی آنکه بگوید می خواهد برود !.

رفت ..


و ندید ..
چه اشکهایی که چکید !
چه امیدی که به باد رفت ..
و چه قلبی در سکوت مُرد !!


او ..

فقط رفت ..!!



تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم ، هستم

دیگران گر ز بی خودی مستند
من از این خود ، از این خودی مستم

رو به سوی تو مستقیم ، دلم
این طرف ، آن طرف ندانستم

جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بر بستم ؟

جرمم این بود : من خودم بودم !
جرمم این است : من خودم هستم !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم ، هستم

دیگران گر ز بی خودی مستند
من از این خود ، از این خودی مستم

رو به سوی تو مستقیم ، دلم
این طرف ، آن طرف ندانستم

جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بر بستم ؟

جرمم این بود : من خودم بودم !
جرمم این است : من خودم هستم !
منم ، دلتنگ دلتنگم ،

منم ، دل رفته از چنگم ،

منم ، يک دل که از سنگم ،

منم ، آواز طولاني ،

منم ، شبهاي باراني ،

منم ، انسانيم فاني ،

خداوندا تو ميداني

منم ، برگم ، ولي زردم ،

منم ، هستم ، ولي سردم ،

منم ، مُرده م ، منم مُرده م ،

منم ، يک بغض پر باران ،

منم ، غمهاي بي سامان ،

منم ، هستم دراين زندان ،

منم ، زخمهاي بي درمان ،

منم ، دارم تب و تابي ،
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم ، دلتنگ دلتنگم ،

منم ، دل رفته از چنگم ،

منم ، يک دل که از سنگم ،

منم ، آواز طولاني ،

منم ، شبهاي باراني ،

منم ، انسانيم فاني ،

خداوندا تو ميداني

منم ، برگم ، ولي زردم ،

منم ، هستم ، ولي سردم ،

منم ، مُرده م ، منم مُرده م ،

منم ، يک بغض پر باران ،

منم ، غمهاي بي سامان ،

منم ، هستم دراين زندان ،

منم ، زخمهاي بي درمان ،

منم ، دارم تب و تابي ،


یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه، به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانست نبود

کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم
که هبوط ابدم، از پی دانستن بود

چشم تا باز کنم، فرصت دیدار گذشت
همهی طول سفر یک چمدان بستن بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه، به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانست نبود

کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم
که هبوط ابدم، از پی دانستن بود

چشم تا باز کنم، فرصت دیدار گذشت
همهی طول سفر یک چمدان بستن بود

دمی با من نشین
یک شب مرا بر سفره ی دلباز چشمانت تو مهمان کن
دمی با من بیا
بگذار در یک کهکشان رویا که هر شب من به سر دارم
گذاری با هم اندازیم
دمی با من بگو از غصه ، از خنده ، بگو از عشق پاینده
در این دنیای بازنده
ولی هرگز نگو سیرم ز ابیاتت
ترک دارد بلور شعر من ترسم که بغضش بشکند
آن گه به پا سازد به عالم یک سکوت انفجاری را!!!!!!!!


__________________
 

malmal_r

عضو جدید
تو را من چشم دار راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
وزان دلخستگانت راست اندوهی
تو را چشم در راهم
((((نیما!دی)))
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را من چشم دار راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
وزان دلخستگانت راست اندوهی
تو را چشم در راهم
((((نیما!دی)))


ماده ی سفر
انبان پر ز خشم و خطر بر دوش
می رفت
اما
چشمان ما چو آینه ها خیره مانده بود
در لحظه های بدرود
حتی
آبی به روی آینه هامان نریختیم
رسم سفر همیشه نه این بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماده ی سفر
انبان پر ز خشم و خطر بر دوش
می رفت
اما
چشمان ما چو آینه ها خیره مانده بود
در لحظه های بدرود
حتی
آبی به روی آینه هامان نریختیم
رسم سفر همیشه نه این بود

سلام فرزانه خانم شبتون به زیبایی اسمان پراز ستاره کویر

دوسش داشتم دوسش دارم قد نفسهام
بدون اون نمیتونم ، من خیلی تنهام

چه کردن آدما با روزگارم
چه کردم با خودم ، درمون ندارم

اگه دنیا خواست تنها بمونم
نمی خواستم اونو تنها بزارم


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام فرزانه خانم شبتون به زیبایی اسمان پراز ستاره کویر

دوسش داشتم دوسش دارم قد نفسهام
بدون اون نمیتونم ، من خیلی تنهام

چه کردن آدما با روزگارم
چه کردم با خودم ، درمون ندارم

اگه دنیا خواست تنها بمونم
نمی خواستم اونو تنها بزارم



.

سلام آقا مانی ، شبتون خوش:gol:




من آن دل ندارم٬ چه دردی! چه دردی!
نه من پرکنم جای همچون تویی را
کجا پر شود جای گُردی به گَردی؟
تو بردی ز من گوی در عشقبازی
ولی باختم من٬چه نردی!چه نردی!
گذشتن ز سر٬سرگذشتی است خونین
دلا کی تو این ره٬به زردی نوردی؟
چه کردی٬چه کردی ٬تو ای عشق با او!
تو ای عشق با او چه کردی! چه کردی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.

سلام آقا مانی ، شبتون خوش:gol:




من آن دل ندارم٬ چه دردی! چه دردی!
نه من پرکنم جای همچون تویی را
کجا پر شود جای گُردی به گَردی؟
تو بردی ز من گوی در عشقبازی
ولی باختم من٬چه نردی!چه نردی!
گذشتن ز سر٬سرگذشتی است خونین
دلا کی تو این ره٬به زردی نوردی؟
چه کردی٬چه کردی ٬تو ای عشق با او!
تو ای عشق با او چه کردی! چه کردی!
یک عمر باید بگذره تا امشب را باور کنم

چندسال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم خاموشه خاموشت کنم

چندسال از امشب بگذره با من یکی هم خونه شه

احساس امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک عمر باید بگذره تا امشب را باور کنم

چندسال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم خاموشه خاموشت کنم

چندسال از امشب بگذره با من یکی هم خونه شه

احساس امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه




هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟

هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟

هذیان بود و شب و تاب و تب تردید
درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟

چه کنم این همه اما و اگرها را
این همه چون و چرا را به که باید گفت؟

آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم
جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟

شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم
گله از کار خدا را به که باید گفت؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟

هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟

هذیان بود و شب و تاب و تب تردید
درد و درمان و دوا را به که باید گفت؟

چه کنم این همه اما و اگرها را
این همه چون و چرا را به که باید گفت؟

آفرین بر تو و نفرین به خودم گفتم
جز تو نفرین و دعا را به که باید گفت؟

شکوه از هر چه و هر کس به خدا کردم
گله از کار خدا را به که باید گفت؟!

تـمـوم سـیگـارهـای دنـیـا رو هـم کـه دود کـنـی ،
تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی را جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش،
جـلـب نـخـواهـد کـرد
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز

تـمـوم سـیگـارهـای دنـیـا رو هـم کـه دود کـنـی ،
تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی را جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش،
جـلـب نـخـواهـد کـرد

در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آغاز رفتن، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سرسپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
من عاشق نیستم !


فقط گاهی حرف تو که می شود


دلم مثل اینکه تب کند گرم می شود


توی سینه ام چنگ می زند


آب می شود


تنگ می شود ... تنگ می شود ...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عاشق نیستم !


فقط گاهی حرف تو که می شود


دلم مثل اینکه تب کند گرم می شود


توی سینه ام چنگ می زند


آب می شود


تنگ می شود ... تنگ می شود ...


دست من و دامن آن آستان
چشم من و گوشه این آستین

ای همه غمهای تو خوش، مرحبا!
ای همه حزن تو برین، آفرین!

ای دل من دستخوش درد تو
جز عم تو هیچ ندارم، همین!
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست من و دامن آن آستان
چشم من و گوشه این آستین

ای همه غمهای تو خوش، مرحبا!
ای همه حزن تو برین، آفرین!

ای دل من دستخوش درد تو
جز عم تو هیچ ندارم، همین!

نبودی در حریمِ قدسِ گلرویان میخانه//که از هر روزنی آیم، گلی گیرد لجامم را
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبودی در حریمِ قدسِ گلرویان میخانه//که از هر روزنی آیم، گلی گیرد لجامم را



اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان ساده ی تو رد شدم
اصلاً نه تو نه من!
تقصیر هیچکس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان ساده ی تو رد شدم
اصلاً نه تو نه من!
تقصیر هیچکس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
مهــم نبـود بــرایــ مـن کــه تــو بــا مـن چــه مـی کنــی !

بیــا ببـین ؛ بــرایــ تــو مــن بــا خــودمـ چـــه مـی کنــمـ

__________________
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان ساده ی تو رد شدم
اصلاً نه تو نه من!
تقصیر هیچکس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
:surprised:
مَی زده است، از رُخ سرخش پرسید//مستی از چشم قشنگش پیداست
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهــم نبـود بــرایــ مـن کــه تــو بــا مـن چــه مـی کنــی !

بیــا ببـین ؛ بــرایــ تــو مــن بــا خــودمـ چـــه مـی کنــمـ

__________________


موج اگر دعوي دريا دارد
گردن ناز به نام تو كشيد
روشن از روي تو چشم و دل روز
صبح از نام تو دم زد كه دميد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد


:surprised:
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم




ما هرچه بودهایم، همانیم
ما صوفیان سادهی سرگردان
درویشهای گمشدهی دورهگرد
حتی درون خانهی خود هم
مهمانیم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما هرچه بودهایم، همانیم
ما صوفیان سادهی سرگردان
درویشهای گمشدهی دورهگرد
حتی درون خانهی خود هم
مهمانیم
محبت کردنش با من ، به خاک افتادنش با من
چراغش را تو روشن کن ، لباسش را تو بر تن کن
اذون مغربش با من ، طلوع مشرقش با من
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
محبت کردنش با من ، به خاک افتادنش با من
چراغش را تو روشن کن ، لباسش را تو بر تن کن
اذون مغربش با من ، طلوع مشرقش با من


نمي دانم آيا
اگر لحظه اي بال خوابيده ي اين پرنده
به پرواز هم نه،
به خميازه اي باز باشد،
به هفت آسمان تو
يک ذره برميخورد؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمي دانم آيا
اگر لحظه اي بال خوابيده ي اين پرنده
به پرواز هم نه،
به خميازه اي باز باشد

به هفت آسمان تو
يک ذره برميخورد؟

سلام فرزانه جان خوبی شرمنده تشکرام تموم
شد

دست هایم به آرزوهایم نمی رسند..

آرزوهایم بسیار دورند...

ولی !

درخت سبز صبرم می گوید :

امیدی هست...

خدایی هست...

این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی از جنس عشق زیر پایم می گذارم..

شاید این بار دستم به آرزویم برسد!!!
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام فرزانه جان خوبی شرمنده تشکرام تموم
شد

دست هایم به آرزوهایم نمی رسند..

آرزوهایم بسیار دورند...

ولی !

درخت سبز صبرم می گوید :

امیدی هست...

خدایی هست...

این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی از جنس عشق زیر پایم می گذارم..

شاید این بار دستم به آرزویم برسد!!!


سلام آقا مانی ، دشمنتون شرمنده ، عوضش من تا دلت بخواد تشکر دارم;)

دل بر کنم از این دل مردابوار تنگ
با رود رو به جانب دریا کنم ولی …

این بیکرانه آبی آیینهی تو را
با چشم تشنه سیر تماشا کنم ولی …

«باید» به جای «شاید» و «آیا» بیاورم
فکری به حال «گر چه» و «اما» کنم ولی …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام آقا مانی ، دشمنتون شرمنده ، عوضش من تا دلت بخواد تشکر دارم;)

دل بر کنم از این دل مردابوار تنگ
با رود رو به جانب دریا کنم ولی …

این بیکرانه آبی آیینهی تو را
با چشم تشنه سیر تماشا کنم ولی …

«باید» به جای «شاید» و «آیا» بیاورم
فکری به حال «گر چه» و «اما» کنم ولی …
یک جایی میرسه که آدم دست به خود کشی میزنه

نه اینکه تیغ برداره و رگش رو بزنه

نه!!!

قید احساسش رو میزنه ....
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا