دوباره این منم که میرسم....
به غربتی که یادگارته....
دوباره این منم که خسته ام....
از این سپید و تار روز و شب....
چه فرقیه میون این دو تا....
به وقت سوختنم به سوز تب؟!
دوباره این منم که با خودم....
بخاطر تو جنگ می کنم....
مرا به حیطۀ محض حریق دعوت کن
به لحظه لحظۀ پیش از شروع خاکستر
به آستانۀ برخورد ناگهان دو چشم
به لحظه های پس از صاعقه، پس از تندر
به شب نشینی شبنم، به جشنوارۀ اشک
به میهمانی پرشور چشم و گونۀ تر
به نبض آبیِ تب دار در شبی بیتاب
به چشم روشن و بیدارِ خسته از بستر
من از تو بالی بالا بلند می خواهم
من از تو تنها بالی بلند و بالاپر
من از تو یال سمندی، سهند مانندی
بلند یالی از آشفتگی پریشان تر
دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانۀ دیگر...